۱۳۸۶ دی ۱۴, جمعه

جنگ کثیف علیه مردم افغانستان
















سخنرانی «نورمن پش» در 14مین نشست شورای صلح
برگردان:.طهوری
پرفسور نورمن پش استاد دانشگاه در رشته حقوق از سال 1969 تا 2001 عضو حزب سوسیال دمکرات آلمان بود و در سال 2001 بعنوان اعتراض به تصمیم دولت ائتلافی سوسیال‌دمکراتها و سبزها برای اعزام ارتش آلمان به افغانستان از این حزب استعفا داد. وی از سال 2005 به نمایندگی حزب چپ از هامبورگ به مجلس شورای آلمان راه یافته است.
در ژوئن سال 2007 پرفسور نورمن پش به افغانستان سفر کرد. در 14مین نشست شورای صلح وی در باره سفر خود گزارش داد. مطلب زیر گزیده‌ای از سخنرانی وی می‌باشد.
... هنگامیکه انسان با ماشین ضدگلوله سفارت در خیابانهای کابل و شاید هم به دهات نزدیک سفر می‌کند، شاهد دخترانی خنده بلب و یا برخی در حال پیک نیک کردن و رویهمرفته مناظر آرام و امن است. همینطور انسان با کسانی برخورد می‌کند که با التماس خواهش می‌کنند تا نیروهای نظامی آلمان از این کشور خارج نشود.مثلاً «گلاب‌زوی»، نماینده مجلس که یک مرد افغانی است و از ایالات متحده آمریکا بازگشته و آینده خود را در ایجاد یک خط هوائی خصوصی که با دلارهای آمریکائی سرمایه‌گذاری خواهد شد، می‌بیند از این گروه است. طبیعی است که وی خواستار ماندن نیروهای نظامی باشد...
در باره وضعیت زنان افغانستان
آنچه که وزیر دفاع ما آقای یونگ و دیگران مسکوت می‌گذارند در آنجا یک واقعیت است ... خودکشی در بین زنان افغانی: خودکشی مابین زنان افغانی هیچگاه اینقدر شدید نبوده است. 65 درصد از 50 هزار زن بیوه در کابل خودکشی را تنها راه رهائی از وضعیت فلاکتبار خود می‌دانند. 95 درصد از زنان در افغانستان دچار افسردگی روحی هستند. طول عمر متوسط زنان در افغانستان 44 سال است. 80 درصد از ازدواج‌ها کمافی‌السابق اجباری است... 54 درصد نوزادان تکامل نیافته بدنیا می‌آیند. در کابل تنها یک بیمارستان دولتی اطفال وجود دارد و از هر 5 دختر، تنها یکی بدبستان و از هر 20 دختر فقط یکنفر به دبیرستان راه می‌یابد. 200 هزار دختر و پسر از هرگونه مدرسه‌ای محرومند. یونیسف می‌گوید که 50 درصد کودکان و نوجوانان افغانی راهی به مدرسه ندارند. کدام روزنامه این آمار را انتشار می‌دهد؟ این آمار و ارقام را ما از افغانی‌هائی که دائم توسط وزارت امور خارجه آلمان دعوت می‌شوند، مثل آقای "گلاب‌زوی" نگرفتیم. این ارقام را یک نماینده جوان مجلس، خانم "جویا " که نه از طرف وزارت امور خارجه بلکه توسط همکار فراکسیونی ما خانم «هایکه هنزل» دعوت شده بود بدست آوردیم. این اعداد و ارقام فلاکت و بدبختی را این نماینده جوان پس از 6 سال (اشغال) ارائه می‌دهد. با وجود کمک برای بازسازی که اینقدر مورد تعریف و تمجید قرار دارد، فقط 2 درصد از مردم به الکتریسته دسترسی دارد. طبق آمار کمیسیون حقوق بشر 60 درصد مردم در کابل زیر خط فقر زندگی می‌کند و 50 درصد بیکار است. در زمستان آینده بیش از 400 هزار نفر از فقر و گرسنگی رنج خواهد برد. و این با وجود 6 سال فعالیت تیم‌های بازسازی مثل ISAF وODeF و حضور ناتو. در حال حاضر این وضع در افغانستان یک واقعیت است.
«منطقه آزاد اقتصادی»
... آژانس دولتی برای اقتصاد خارجی در گزارش سالانه خود (2004 و 2005) افغانستان را بعنوان « یکی از بازترین و شاید بازترین اقتصاد در منطقه» ارزیابی کرده است. در آنجا نه محدودیتی برای تجارت موجود است و نه بخشی سوبسید می‌گردد و درهای این کشور برای سرمایه‌گذاری‌ها گشوده است، بدیگر سخن این کشور بهشتی برای شرکتهای صنعتی و تجاری است. البته باید دانست که 90 درصد کالاهائی که در این کشور خرید و فروش می‌گردد کالاهای وارداتی است. اگر مثلاً فردی مثل من یک فرماندار را در مرز شرقی کشور ملاقات کند، عسل صبحانه اش از ایران است، مربایش از پاکستان، کره و پنیرش از هلند. در آنجا بغیر از نان هیچ چیز افغانی نبود. تنها نان و خشکبار در این کشور تولید می‌گردد. از نظر صنعتی افغانستان کاملاً متلاشی گردیده است. در گذشته صنعتی موجود بود. سرمایه‌گذاریهای لازم دولتی را کاملاً «دهندگان بین‌المللی» تامین می‌کنند زیرا که مالیاتها و گمرکات به 200 میلیون دلار کاهش یافته که فقط 4،5 در تولید ناخالص داخلی است.آنها مشغولند که در این کشور یک بهشت نئولیبرالی بوجود آورند. در یک کشور فقیر ولی شاید با آینده بهتر. تنها چیزی که بسیار موفق اجرا می‌گردد، تولید خشخاش است که در سال 2005 و 2006 قریب 59 درصد افزایش داشته است. باوجود جنگ، با وجود جنگ ضد تروریسم و غیره، زمین زیر کشت خشخاش در سال 2006 تا 2007 از 165 هزار هکتار به 193 هزار هکتار، یعنی قریب 30 هزار هکتار و تولید آن از 6200 تن به 8100 تن افزایش یافته است. این مقدار 93 درصد تولید تریاک در سطح جهان است. ... در حین جنگ که عملاً هیچ کاری قابل اجرا نیست، حتا در مناطق جنگی هم تولید افیون توسعه یافته و در حال حاضر تنها منبع فعال اقتصادی افغانستان می‌باشد.
چه کسی در افغانستان حاکم است؟
یکی از مراکز معتبر بین‌المللی فرهیختگان جدیداً اعلام داشته که 50 درصد کشور و آنهم نه تنها در جنوب در اختیار طالبان قرار دارد. آنها نگرانند که کشور تجزیه شود، که در آنصورت این روند دیگر قابل بازگشت نخواهد بود. آنها تصور می‌کنند که جنگ در افغانستان به نوعی عراقیزه شدن این کشور خواهد انجامید. معیار سنجش این برداشت، تعداد سو‌ء قصدهای انتحاری است. اینکار بعنوان یک نوع شیوه مبارزه در افغانستان کاملاً ناشناخته بود. از سال 2001 تا 2004 فقط 5 سوءقصد انتحاری رخ داد. در سال بعد یعنی 2005 به 17 ، در سال 2006 به 123 و در سال 2007 به 131 عدد رسید. نوع دیگری از جنگ جاری در عراق نیز هم‌اکنون در افغانستان شیوع یافته و آن استعمال مین‌های زمینی است. یک شیوه جنگی که طرف مقابل را به ترس و وحشت می‌اندازد. یکی از ناظرین این وضعیت آقای لرد«آش‌داون» است که در بوسنی در مقام کمیسار بلند پایه بعنوان «سگ بی‌رحم» مشهور بود. وی اکنون قرار است جانشین«توم کونیگز» نماینده سبزها که تاکنون نماینده سازمان ملل متحد در کابل بود گردد. وی بلافاصله پس از انتصاب خود طی مصاحبه‌ای گفت: « افغانستان از دست رفته است» ناتو در افغانستان در جنگ شکست خورده و من از او نقل قول می‌کنم: « من معتقدم که ما در افغانستان شکست خواهیم خورد. شکست در افغانستان بدتر از شکست در عراق است زیرا که پاکستان نیز سقوط خواهد کرد. و در آنصورت پیامدهای بسیار جدی در وضعیت کشورهای خود ما بدنبال خواهد داشت. علاوه برآن جنگ بزرگتر و در سطح پیشرفته‌تری مابین شیعیان و سنی‌ها آغاز خواهد شد.» من نسبت به یک چنین پیش‌بینی‌هائی همواره مشکوکم. این نوع پیش‌بینی‌ها همیشه مطرح گردیده تا به برآمد ویژه‌ای دست یابد. برآمد این پیش‌بینی هم بطور یقین افزایش شدید نیروهای نظامی خواهد بود. این پیامی است که وی وقتی که کابل را در اختیار گرفت، اعلام خواهد داشت.
افسانه« گروه کمک و همکاریISAF » و «عملیات آزادی مستمرOEF »
ما می‌بایستی که با یک افسانه دیگر تسویه حساب کنیم که توسط وزیر دفاع کشورما آلمان و متاسفانه برخی دیگر از نیروهای سیاسی و سبزها مطرح می‌گردد و آن افتراق مابین گروه تامین امنیت بین‌المللیISAF » و «عملیات آزادی مستمرOEF » است. من می‌توانم تعداد زیادی نقل قول از فرماندهان آمریکائی و همینطور سازمان ناتو ارائه کنم. افسانه افتراق صرفاً به این خاطر صورت می‌گیرد، چون مردم اروپا «رابطه» میان جنگ و بازسازی را مشکل می‌توانند هضم کنند (لذا دو گروه مختلف پدید آمده که یکی مسئول سازندگی است و اروپائیان در آن سهمیند و دیگری مسئول جنگ است که عمدتاً بگردن آمریکاست؟!...). علاوه برآن جای ISAF وOEF را می‌توان بدلخواه عوض کرد.در مسافرتم در ژوئن سال جاری در «پاکتیا» یکی از ایالت‌های شرقی افغانستان یک کارمند سازمان ملل متحد به من گفت که چندی پیش از آن 4000 نفر از نیروهای گروه کمک و همکاری به رزمندگان عملیات آزادی مستمر تبدیل شدند. این کار خیلی ساده است و تنها باید آرم چسبان این را با آن یکی تعویض کرد و فرد ناگهان عضو ISAF محسوب می‌گردد. این کار را می‌توان بطور معکوس نیز انجام داد و بدین صورت عملاً اختلافی مابین دو گروه وجود ندارد.
زیرپاگزاردن کنوانسیون ژنو
... این جنگ مدتهاست که در چارچوب کنوانسیون ژنو عمل نمی‌کند. حقوق انسانگرایانه بین‌الملل سیستم تنظیم اقدامات نیست، بلکه سیستم تنظیم کننده رفتار دشمن است. استدلال می‌کنند: وقتیکه دشمن علیه حقوق انسانگرایانه بین‌الملل عمل می‌کند، کاری که آنها واقعاً انجام می‌دهند، پس ما نمی‌توانیم گردن به محدودیتهائی که این حقوق تعیین می‌کند بنهیم، زیرا که در صحنه جنگ تعادل بهم می‌خورد. این حرف منطق این جنگ را نشان می‌دهد... این جنگ اکنون مدتهاست که به یک جنگ کثیف تبدیل گردیده است. رفته رفته اخبار منطقه نه تنها در باره کشتار مردم غیرنظامی ، بلکه در مورد بدرفتاری، شکنجه و اعدام‌های بدون مجوز توسعه یافته. روزنامه آمریکائی «نایشن» چندی پیش مصاحبه‌ای با 50 نفر از سربازان قدیمی را منتشر کرد... علاوه برآن «Ameican Civil Liberty Union» در سپتامبر امسال 10 هزار صفحه سند در مورد اعمال غیرقانونی نیروهای نظامی آمریکا و همپیمانانشان در افغانستان و عراق علیه مردم غیرنظامی انتشار داده است. چه چیز در این اسناد است؟اگر فقط چند صفحه مصاحبه با سربازان آمریکائی که اکنون لب به سخن گشوده‌اند را مطالعه کنیم، می‌توانیم دریابیم که چه فاکت‌های خشنی و چه خشونت بی اندازه‌ای و چه بی ‌ملاحظه‌گی بی‌پایانی در این جنگ موجود است و بی‌توجهی به انسانیت که بسیاری از سربازان را به فنا کشانده. خودکشی در بین سربازان آمریکائی بسیار زیاد است. بسیاری از آنها که به آمریکا بازمی‌گردند نیاز به درمان روانی دارند. و اکنون لب به سخن گشوده‌اند...
خشونت و خصوصی سازی
... گویا بیش از 30درصد سربازان در افغانستان قربانی مین‌های زمینی هستند. این واقعیت تاثیر عمیقی برروی سربازان دارد. آنها فوراً اسلحه می‌کشند و رگبار گلوله را برروی مردم غیرنظامی که قادر به شناسائی آنها نیستند، می‌گشایند. زیرا که به آنها گفته می‌شود، هرافغانی که بسوی تو می‌آید، یک تروریست است و بایستی کشته شود. این مشکل بزرگی را بوجود می‌آورد. این یعنی اینکه، سربازان گیریم خوب تعلیم دیده ولی وحشت‌زده زیر فشار ترور هراس خود قادر بکار دیگری جز از استفاده از سلاح خود نیست، که بقدر وفور در اختیار دارد و شلیک می‌کند، بی تفاوت از آنکه چه کسی مورد اصابت قرار ‌گیرد. یک فاکتور آشنای دیگر نیز بدان اضافه می‌شود و آن اینکه در حال حاضر در عراق 130 هزار سرباز مستقر است و این تعداد تقریباً نیمی از نظامیان مستقر در این کشور را تشکیل می‌دهد، زیرا در عراق قریب 160 هزار مزدور نظامی متعلق به شرکت‌های خصوصی وجود دارد. این روالی است که در افغانستان نیز صورت می‌گیرد. شرکتهای به اصطلاح حفاظتی و امنیتی تعدادشان تقریباً 90 عدد است و تنها 35 عدد آنها دارای جواز کار است. مثلاً سربازان کانادائی مورد حفاظت این شرکتها قرار دارند. تعداد مزدوران در افغانستان مابین 18500 تا 25000 است. اینها نظامیان فعالند و آنچه را که ما طی گفتگو دریافتیم این است که این افراد عملاً تحت هیچ کنترلی قرار ندارند... اینها گروهی هستند که تنها به پول نقد علاقمندند که اگر سالم جان بدر بردند،باخود به خانه و آشیانه خود ببرند

هیچ نظری موجود نیست: