۱۳۹۱ فروردین ۲۰, یکشنبه

همکاری مجاهدین با موساد و CIA

سيمور هرش: اعضای مجاهدين آمريکا آموزش نظامی ديده اند/ اسرائيل با همکاری سازمان مجاهدين در قتل دانشمندان هسته ای دست داشته است
بی بی سی

سيمور هرش، خبرنگار سرشناس آمريکايي، می گويد گروهی از اعضای 'سازمان مجاهدين خلق' در زمان رياست جمهوری جورج بوش در خاک آمريکا آموزش نظامی ديده اند.

آقای هرش در گزارشی در هفته نامه نيويورکر به نقل از مقام های سابق نظامی و اطلاعاتی آمريکا نوشته اين آموزش ها حدود هفت سال پيش شروع شده و شش ماه ادامه داشته است.

به نوشته او تعدادی از اعضای اين سازمان در سال ۲۰۰۵ در سايتی واقع در ۱۰۰ کيلومتری لاس وگاس در ايالت نوادا که زمانی محل آزمايش های هسته ای بوده و اکنون برای آموزش عمليات ضدجاسوسی استفاده می شود، آموزش ديده اند.

در اين مقاله آمده است که آموزش ها در زمينه مخابرات، استفاده از رمز، سلاح و تاکتيک های نظامی بوده است.

آقای هرش در اين گزارش نوشته است که سازمان مجاهدين خلق در سال ۲۰۰۲ با برملا کردن آغاز غنی سازی اورانيوم توسط ايران توانست تاحدودی برای خود در جهان اعتبار کسب کند و از سال ۲۰۰۳ به بعد با سقوط صدام حسين در عراق ارتباط آنان با سازمان‌های اطلاعاتی -امنيتی غربی افزايش يافت.

در اين گزارش آمده که در پی سياست های دولت جورج بوش، رييس جمهوری سابق آمريکا، برای مقابله با برنامه های هسته ای ايران، وی بودجه ای برای جمع‌آوری اطلاعات و فعاليت های ضد حکومت جمهوری اسلامی در اختيار نيروهای مخالف حکومت ايران قرار داده، که بخشی از آن مستقيم و غير مستقيم به صورت اسلحه و اطلاعات به دست سازمان مجاهدين خلق رسيده است.

سازمان مجاهدين خلق همواره ارتباط خود با آمريکا را رد کرده است. اين سازمان همچنان در فهرست سازمان تروريستی خارجی وزارت خارجه آمريکا قرار دارد.

با اين حال آقای هرش عقيده دارد که به همين دليل آموزش نيروهای اين سازمان در آمريکا که توسط "فرماندهی عمليات ويژه مشترک" انجام شده، تحت تدابير شديد امنيتی صورت گرفته است.

اما "فرماندهی عمليات ويژه مشترک" آمريکا در واکنش به اين مقاله به بی بی سی فارسی گفته است که تمام اطلاعات اين مقاله "کاملا اشتباه" است و نيروهای عمليات ويژه مشترک نه در نوادا و نه در هيچ جای ديگری به نيروهای سازمان مجاهدين خلق آموزش نداده است.

آقای هرش گفته است که اين اطلاعات را يک مقام ارشد سابق اطلاعاتی آمريکا در اختيارش گذاشته است.

پيشتر گزارش شده بود که دو مقام آمريکايی به شبکه تلويزيونی "ان بی سی" گفته اند، ترور دانشمندان ايرانی با حمايت و طراحی موساد سازمان اطلاعات اسرائيل و توسط سازمان مجاهدين خلق اجرا می شود.

يکی از اين دو مقام به اين شبکه گفته است که تمام پيش فرض های قبلی درباره نقش اين سازمان در ترورها درست است.

آقای هرش در اين گزارش نوشته است که منبع آگاهی ضمن تائيد گزارش "ان بی سی" به او گفته است که اسرائيل با همکاری سازمان مجاهدين خلق در قتل های دانشمندان هسته ای در ايران دست داشته است.

مقام های سازمان مجاهدين اين موضوع را همواره تکذيب کرده اند و آن را "کاملا دروغ" خوانده اند.

اول یک سوزن به خود و بعد، یک جوالدوز به دیگران

خطابیه ا. م. شیری به:

منکران امپریالیسم و باورمندان به بشردوستی و دمکراسی گستری آن و همچنین، حامیان سیاست مداخله خارجی در امور کشورها صرفنظر از نوع رژیم حاکم آنها!


۱۹ فروردین ۱۳۹۱

در اینجا فقط چهار تصویر از میان تصاویر بیشمار منتشره در باره «دستاوردهای» مداخله خارجی، بخصوص مداخله نظامی امپریالیسم جهانی و در رأس آنها امپریالیسم آمریکا در کشورهای مختلف را تقدیم نموده و به همنوایان و پیروان سیاستهای دولتهای امپریالیستی پیشنهاد می کنم قبل از اینکه نسخه «جوالدوز» به دیگران بپیچند، این «سوزن» را اول روی خودشان امتحان کنند و بعد، در صورت کامروایی، سوار بر اسب مراد، تا دلشان می خواهد بتازند و در ادامه فعالیتهای باصطلاح سیاسی در همان چهارچوب اصول اعتقادی خود، بعد ازمشاهده همین چهار تصویر فوق، اگر وقت و حوصله داشتند، به چرائی فراموش شدن واژه لومپن پرولتاریا(*)، که بعد از تصاویر داده شده، بیاندیشند و به نشانیهای زیر هم سر بزنند:



«سوزن» حقوق زن درکوه و دشت

«سوزن» حقوق بشر غربی در پشت دیوار کاهگلی

«سوزن» دمکراسی و حقوق بشر سرمایه داری

«غسل تمعید» مقتولان بسبک آمریکائی


 (*)- لومپن پرولتاریا (Lumpenproletariat)

این اصطلاح که در مباحث اجتماعی و سیاسی اغلب دیده می شود، از نظر لغوی یعنی پرولتاریای ژنده پوش؛ ولی مفهوم دقیق آن یعنی قشرهای وازده و طبقه (و همچنین، سیمای انسانی) خود را از دست داده که در جوامع سرمایه داری اغلب در شهرهای بزرگ زندگی می کنند، دچار تباهی و وابستگی طبقاتی شده اند، از جریان عادی بدورند، بدون شغل و حرفه ای خاص، بدون کار مفید برای جامعه و چه بسا در شرایط سخت و بد بسر می برند و احتمالا به هر کاری هر چند ناشایست و ضدانسانی تن درمی دهند. دزدان، چاقوکشان حرفه ای، اوباش، ولگردان، روسپیان و جنایتکاران باجگیر و نظایر اینها از این جمله اند.

اگرچه بسیاری از عناصر قشر لومپن پرولتاریا سابقا کارگر یا خرده بورژوا بوده اند و بر اثر شرایط رژیم سرمایه داری دچار بدبختی و سرگردانی و تباهی شده اند، با این حال در این وضع مشخص خود وابستگی طبقاتی (همچنین، کیفیت های انسانی) خویش را بویژه نسبت به پرولتاریا از دست می دهند. آنجا فاقد علائق ایدئولوژیکی مشترک و همبستگی طبقاتی زحمتکشان هستند. از این گونه عناصر، ارتجاع سرمایه داری اغلب برای مقاصد ضدملی و ضددموکراتیک خود استفاده می کند، آنها را برای کثیف ترین امور اجیر می کند و در کودتاها و توطئه ها از آنها استفاده می کند. از جمله در کودتای ۲۸ مرداد با پول سازمان جاسوسی آمریکا، از عده ای از چاقوکشان و اراذل و فواحش (شعبان بی مخ، پری بلنده، ثریا چهارچشم...) استفاده شد.

بورژوازی از بین آنها افرادی را برای شرکت در گروه ضربتی فاشیستی (ارتشها و ارتشهای خصوصی) را به مزدوری می گیرد. به هنگام اعتصابات کارگری، از آنها بمثابه اعتصاب شکن (و در راهپیمائی های اعتراضی برای ایجاد اغتشاش) استفاده می شود. قاتلان سیاسی و آدمکشانی که بخاطر پول حاضرند هر رجل سیاسی و اجتماعی مترقی را سر به نیست کنند، از میان اینها برگزیده می شوند و کانگستریسم سیاسی از آنها بهره برداری می کند. خلاصه لومپن پرولتاریا با وجود اینکه اغلب از نظر زندگی در دشواری زیادی بسر می برد، به علت از دست دادن خصوصیات طبقاتی (و انسانی) خود حاضر است به هر کاری تن در دهد و این امر مورد استفاده سرمایه داری و ارتجاع قرار می گیرد.

دوران سرمایه داری با بیکاری مزمن خود، با ورشکست کردن اقشار مختلف خرده بورژوازی و گرایش دائمی به تشدید فقر و آوارگی زحمتکشان، سرچشمه ایجاد لومپن است. البته نباید تصور کرد هر فرد بیکار و درمانده لومپن پرولتاریاست، هر قدر هم مدت بیکاری وی طولانی باشد. به هیچوجه! لومپن پرولتاریا به آن افرادی اطلاق می شود که طبقه خود را از دست داده اند، به فساد کشیده شده اند و فاقد هر گونه وابستگی طبقاتی (و احساسات و عواطف انسانی) هستند. این قشر در نتیجه انقلاب سوسیالیستی و نابودی نظام سرمایه داری از بین می رود.

بازنویسی از: کتاب «واژه نامه سیاسی و اجتماعی»، تألیف شهید زنده یاد امیر نیک آئین (هوشنگ ناظمی)، صفحه ۱۸۵.

نوشته های داخل (...) افزوده من است.

۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه

تبلیغات ویژه و شایعه در جنگ اطلاعاتی
منابع:
د. آلشانسکی: جنگ روانی، فنون جنگ روانی
یو. آ. شرکوین: شایعه بمثابه پدیده اجتماعی و بعنوان سلاح جنگ روانی.
برگردان: ا. م. شیری
۱۷ فروردين ۱٣۹۱
مقدمه مترجم:
امپریالیسم و ارتجاع جهانی که باتکاء جنگ روانی بمثابه جزء تفکیک ناپذیر جنگهای اقتصادی، اطلاعاتی و تبلیغاتی و با تأمین مالی و سازماندهی سازمانهای باصطلاح غیردولتی، سوسیالیسم جهانی را در هم کوبیده، اتحاد شوروی و یوگسلاوی تجزیه و ویران کردند، در سالهای اشغال نظامی افغانستان و عراق این جنگ را با لشکرکشی نظامی- تروریستی همراه نیز ساخت. اما، در اثر تحمل ضربات سنگین و رسوایی های بزرگ در پی آنها، بخصوص در شرایط گسترش طولی، عرضی و عمیقی بحران قانونمند نظام سرمایه داری، تغییراتی در شکل مداخلات خود در کشورهای دیگر بوجود آوردند. روش جدید مبتنی بود بر تأمین مالی، سازماندهی، تسلیح و آموزش گروههای متشکل از اوباشان و چاقو کشان، زنان هرجایی و هرزه، لومپنها و قصابان انسان. این تجربه را در برکناری دیکتاتورهای دست نشانده خود در مصر، تونس، ساحل عاج و یمن، و جایگزینی آنها با رژیمهای وابسته تر بکار بستند و لیبی را باضافه تسلیح تروریستهای القاعده و سلفی های هوادار سعودی ها در داخل و بمبارانها جنون آمیز از هوا و دریا، در خون خود غرقه کردند و اینک با تکیه بر نتایج کارکرد تکنیکها ضدبشری اخیر، همین متدها را در کشورهای بسیاری بکار می بندند. امروزه حوادث خونین سوریه بعنوان نمونه آشکار جنایت تازه آمپریالیسم، صهیونیسم و بطور کلی ارتجاع جهانی بر کمتر کسی پوشیده است که با کاربست متدهای شایعه سازی و دروغپراکنی ادامه می دهند. طرز تلفظ و صدای استودیویی «آلله آگبار» همزمان با بلند شدن صدای انفجار و دود در صحنه های شبیه سازی شده گویا در سوریه، گواه قاطع این مدعاست.
بنابراینها و همه حوادث خونینی که در مقیاس جهانی روی می دهد، بنظر می رسد کوشش و تلاش برای شناخت فنون مداخلات امپریالیسم و ارتجاع جهانی و پیش از همه شناخت روشهای شایعه پراکنی، جنگ تبلیغاتی- روانی و جستجوی راههای ممانعت از آنها، مبرم ترین وظیفه امروزی نیروهای مترقی صلحدوست و مدافع آزادی و استقلال کشورها، رهایی انسان از چنگال اهریمنی سرمایه داری امپریالیستی بحساب می آید. در غیر این صورت، اشغال و تخریب کشورها یکی بعد از دیگری، قتل عام بی امان توده های مردم، غارت ثروتهای ملی آنها و به یغما بردن حتی سهم نسلهای آینده این کشورها از ثروتهای ملی از سوی قداره بندان بین المللی همچنان ادامه خواهد داشت. در همه حال، «این قصه سر دراز دارد» و راوی در اندیشه روایت قصه دیگریست. این هم اصل مطلب ترجمه شده با این توضیح که تمامی مشخص نمائیها با رنگ سرنگ، از خود منبع ترجمه است.
***
«جنگ روانی» بمثابه جزء ضروری هر نوع جنگ و درگیری نظامی، در شکل باصطلاح «تبلیغات ویژه» برای اثرگذاری بر روی نیروهای نظامی و غیرنظامی دشمن واقعی تجلی می یابد.
در اینجا، جنگ روانی به ابزار روانشناسی جنگ نظامی- سیاسی بدل می شود. بدلیل ویژگی پنهان این جنگ، تا کنون فقط دو طرح جامع در تاریخ آن شناخته شده است.
پروژه «کیملوت» در سالهای ۶۰ قرن بیستم در آمریکا توسط سازمانی ویژه تحت مدیریت یک روانشناس تاکنون ناشناخته تدوین گردید.
هدف طرح «کیملوت»: سازماندهی اطلاعات جمع آوری شده در باره توازن نیروهای سیاسی در کشورهای «جهان سوم» تحت حاکمیت رژیمهای غیرسرمایه داری.
وظیفه طرح: پیش بینی «شیوع خشونت»، بعبارت دیگر، سازماندهی فعالیتها خرابکارانه، یا به بیان دیگر، دفاع از دولتهای طرفدار غرب در مقابل شورشیان. «کیملوت» با اقدام علیه دولت سالوادور آلنده در شیلی فعالیت خود را آغاز کرد. شایعاتی مبنی بر اینکه گویا دولت آمریکا از وی روی برتافته، به مطبوعات درز کرد. و اما، حوادث بعد از آن در شیلی بر کسی پوشیده نیست.
پروژه «اجایل» بمنظور مطالعه تدابیر کارآمد برعلیه شورشیان آسیای جنوب شرقی (اساسا، ویتنام) طراحی گردید.
هدف طرح: تحلیل و بررسی انگیزه کمونیستهای ویتنام شمالی، مکانیسمهای مقاومت و همبستگی، پیامدهای روانی اقدامات مختلف نظامی و سیاسی آمریکائیها در ویتنام و از میان دستآوردهای عینی- درک درست از تأثیر منفی بمبارانهای گسترده جمهوری دموکراتیک ویتنام بود.
مرجع: تا این کار، تصمیم لیندون جنسون، رئیس جمهور آمریکا مبنی بر شروع بمبارنها بر اساس نظر روانشناسان (از کئوپراسیون رند). ولیکن ارزیابی آنها هم از عکس العمل احتمالی ویتنامی ها و هم از افکار عمومی جامعه آمریکا نسبت به بمبارانها را اشتباه بود.
«شایعه- آرزو»، اغلب تلاش برای ارائه تصویر دلخواه از واقعیت را که با نیاز مردم تضاد دارد، در خود بازتاب می دهد.
شایعه، آرزو و آرزوهای زنگ زده، به ابزار فعال تضعیف روحیه مخالف سیاسی در قرن بیستم تبدیل گردید. سابقه پخش و تبلیغ چنین شایعات از پیش طراحی شده با هدف تضعیف روحیه مردم در شرایط جنگی، در تاریخ ثبت است. عوامل هیتلری بارها و بارها شایعاتی را از این دست در آمریکا پخش کردند که «جنگ در آستانه عید کریسمس پایان خواهد یافت»؛ «نفت آلمان تا شش ماه هم کفایت نمی کند»؛ «پس از دو- سه ماه در آلمان کودتای نظامی رخ خواهد داد». موارد مشابه اینها در سالهای «جنگهای عجیب» در فرانسه نیز اتفاق افتاد. هر بار، زمانیکه تاریخ مصرف چنین شایعاتی به پایان می رسید و نتیجه مطلوب بدست نمی آمد، بعنوان یک قاعده، افسردگی قابل توجهی بر روحیه عمومی مستولی می شد و فکر برآوردهای منفی شدت می یافت.
پیامدهای سیاسی«شایعه- آرزو»که می تواند فراتر از حد مورد نظر برود، در روزهای کودتای سال ۱۹۷۳ نمود یافت. در شرایط شدیدا بلاتکلیفی در سراسر کشور، «خبرهایی» در این باره شایع می شد که بریگادهای وفادار به آلنده زیر رهبری ژنرال ترقیخواه، پراتس که با پیوستن «گروههای داوطلبان مثل گلوله برف هر آن بزرگتر می شوند»، در حال پیشروی به سوی پایتخت هستند. این داستان که بدین صورت از سوی رسانه های خارجی گزارش شد، به خوراک فرستنده های رادیویی مترقی و ارگانهای مطبوعاتی بدل گردید. متاسفانه، شایعات صحیح از آب در نیامدند. کالوس پراتس (در حبس خانگی در سانتیاگو بسر می برد)، برای «مصاحبه» در جلو تماشاگران، به تلویزیون آورده شد، و این حادثه، تأثیر روانی موقتی عجیبی بر روی نیروهای مقاومت در مقابل کودتا گذاشت. (کالوس پراتس، فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش، وزیر دفاع و معاون رئیس جمهور شیلی در دولت آلنده، یک سال پس از کودتای خونین ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ آمریکا در شیلی، با انفجار اتومبیل بدست پلیس امنیتی شیلی در بوئنس آیرس، پایتخت آرژانتین به قتل رسید. مترجم).
«شایعه- آرزو» آنچنان که در نگاه اول بنظر می رسد، یک پدیده چندان کم اهمیت و بی آزاری هم نیست. تحریک احساسات و سرخورده کردن منظم پس از آن که به سهم خود، قادر است هم موجب تشدید خشونت شود و هم بی اعتنایی، روند طبیعی عملکرد مجامع اجتماعی را مختل سازد.
«شایعه- آرزو»، معمولا پیش بینی زبونانه هر گونه حوادث ناگوار را در خود منعکس می سازد و در سایه شایع سازی گسترده عادات نچندان دور یا خرافی از سوی انسانهای بدبین منتظر حوادث تلخ، ممکن می گردد. پخش «شایعه- وحشت» اغلب با انگیزه دامن زدن به بیم و هراس در میان انسانها یا خلق امید واهی در امکان ممانعت از سوژه خوفناک صورت می گیرد. اما حتی اگر عملیات ممانعتی بعلت فقدان اطلاعات لازم در مخاطب اتفاق نیافتد، آنوقت، بیم و هراس همه گیر قابل تحمل خواهد بود. «شایعه- وحشت» ها اغلب در دوره تنشهای اجتماعی یا مناقشات شدید (فاجعه طبیعی، جنگ، شرایط انقلابی، کودتای نظامی و مثل آنها) بروز می یابند و سوژه آنها از وحشتهای بدبینانه تا آشکار، تغییر شکل می دهند. پخش شایعات از پیش طراحی شده از این دست، از مدتها پیش به عنصر مورد علاقه خرابکاریهای ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی تبدیل شده است.
بدین ترتیب، در مبارزه برعلیه حاکمیت نیروهای ضدسرمایه داری دشمن در عرض دهها سال از مجموعه کاملی از سوژه های «مطمئن» بهره برمی گیرد. برخی از آنها متناسب با آداب و سنن فرهنگی و دینی بکار بسته می شود و برخی دیگر نیز همچنان بلاتغییر باقی می مانند. مدعای اخیر، بعنوان مثال، افزایش قریب الوقوع قیمتها گویا به محصولات غذایی یا قحطی آنها مربوط می شود(شیلی، ۱۹۷۱- ۱۹۷۳)؛ نیکاراگوئه، سال ۱۹۸۰، افغانستان، سال ۱۹۸۰؛ بلاروس ۲۰۱۱ و بسیاری دیگر.
با جدی گرفتن این شایعات، انسانهای بسیاری با دست پاچگی به خرید کالاهای اغلب غیرلازم یا بمقدار غیرمعقول روی می آورند که آن هم تأثیر جدی بر روی اوضاع بازار می گذارد. کالاها کمیاب می شوند و قیمتها بالا می روند. در صورت عدم توجه کافی به این پدیده از سوی رهبری می تواند باور به سرچشمه رسمی را کاهش داده و باور به سرچشمه شایعات را افزایش دهد.
بطرز مشابهی شایعاتی در باره واکنش متقابل آینده، کودتای نظامی، در باره انتقامگیری بیرحمانه از شهروندان همکار و حامی نیروهای انقلابی و امثالهم پخش می شود. روحیه بدبینانه هم غالبا با پخش شایعات تیپیک در باره وجود گویا اختلاف در مبارزه برای قدرت در میان رهبران احزاب مترقی و دولتها دامن زده می شود.
پراکندن متناوب «شایعه- وحشت» از آن گونه هایی که در سال ۱۹۸۱ در ایالات مختلف آمریکا پخش شد، برجسته ترین مشخصه تبلیغات بورژوازی است. آن وقت شایع کردند که «روسها در اقیانوس در نزدیکی منهتن و سواحل کالیفورنیا بمبهای کبالتی پنهان کرده اند». این شایعه به سرازیر شدن نامه های شهروندان آمریکا حاوی این قبیل خواستها که «بمبها را منفجر نکنید!»، «بمبها را جمع کنید!» و غیره بسوی مسکو منجر گردید.
شایعه- خصومت معمولا هم مستدل نشان داده می شوند و هم تعصب و نگرش بشدت منفی برخی گروههای شهروندان نسبت به موضوع اصلی داستان شایعه را در خود انعکاس می دهند. شایعه- وحشت اغلب محتوی عناصر خصمانه هستند. تصادفی نیست که مثلا، زیر تأثیر شایعات دایر بر ضدعفونی کردن کودکان، بسیار از اولیاء نه تنها کودکان را با دست پاچگی از مدارس خارج کردند، حتی در برخی موارد به قتل و غارت دست زدند؛ واکنش به شایعات در باره «لحاف بزرگ»، در اثر تحریکات روحانیون مرتجع مسلمان، گاهی به اقدامات ضدانقلابی دهقانان منجر شد؛ شایعاتی در باره «بمب ها کبالتی»، بار دیگر ببهانه «خطر نظامی روسی»، موجب تشدید روحیه ضدشوروی گردید و برای ساحت تسلیحات اختصاصی جدید، در خدمت صنایع نظامی قرار گرفت.
«شایعه- خصومت» بطور کلی درست مثل «شایعه- وحشت»، اغلب در دوره تنش های اجتماعی، البته عمدتا در موارد مرتبط با درگیریهای میان گروهی رواج می یابند (حتی در شرایط حوادث کاملا طبیعی که طرح «آنها- ما» عمل می کند، این حوادث بعنوان دسیسه طرف متخاصم تعریف می شود). این هم نمونه هایی از داستانهای معمول: «در لئوپلدوویل، کنگویی ها جمعیت سفیدپوست را قتل عام کردند» (کنگو، سال ۱۹۶۰)؛ «اغتشاشات در پاناما را عوامل کوبا براه انداختند» (واشینگتن، سال ۱۹۶۴)؛ «دولت مواد غذایی تخصیصی به کوبا را به روسیه می فرستد» (نیکاراگوئه، سال ۱۹۸۰) و موارد مشابه دیگر.
بدیهی است که تقسیمبندی شایعات به «شایعه- آرزو»، «شایعه- وحشت» و «شایعه- خصومت» در بسیاری موارد کاملا مشروط است، چرا که همان یک داستان در حال چرخش می تواند نگرش و احساسات لایه های مختلف جامعه آنتاگونیستی را بیان نماید.
همراه با این، قواعد افزایش قابلیت اطمینان شایعات، هنگامی که موضوع آنها باعث تحریک حوادث می شود، مشاهده شده است. شایعات در باره لغو قانون سرواژ در روسیه و قحطی مواد غذائی در اثر خرید نامعقول آنها بواسطه مردم پس از پخش شایعه اعلام زمان قحطی آنها، به همان ترتیب فوق الذکر نتیجه داد. همان الگوها در جریان نظاره بر تدارک کودتاهای ارتجاعی در یکسری کشورهای آمریکای لاتین هم مشاهده شد. پخش دراز مدت شایعات در باره کودتای آینده حس بلاتکلیفی، عصبانیت و نگرانی رو به رشد مردم را موجب گردید و توان مقاومت سازمانیافته را پائین آورد. در نتیجه، وقوع کودتا بخاطر رفع بلاتکلیفی، باعث سبکباری در میان اقشار متزلزل گردید.
وطیفه اصلی مطالعه شایعات از اینجا مطرح می شود: تشریح شرایط و علل پیدایش آنها، که طرح ریزی و تهیه ابزارهای رویاروئی های فعال را ممکن می سازد.
پیدایش و رواج شایعات قبل از همه بر مبنای پروسه قانونمند سیستم آگاهی اجتماعی، که روابط بیهوده انباشته از «محصولات تخیل اجتماعی» را برنمی تابد، روی می دهد. (بدین مفهوم شایعه مرتبط با تشکیل دلخواه اجزاء تفکر منطقا ناکافی در نظام شناختی اتفاق می افتد). کار مخرب مبلغان و آشوبگران در جامعه متخاصم بدون اینکه علت پیدایش شایعات باشد، می تواند در خدمت تحریک و سمت دادن شایعات قرار گیرد. تخم شایعه می تواند آگاهانه فقط درآنجا کاشته شود که محیط مناسب آن، یعنی خلاء اطلاعاتی بیانگر نارضایتی ها فراهم آمده باشد. این موضوع متدلوژیک را می توان اصل اساسی در شناخت ماهیت شایعات و کارکرد آنها حساب کرد.
در صورت وجود اطلاعات جامع و قابل اطمینان در باره برخی مسائل که امکان رواج شایعه در باره آنها وجود دارد، می تواند همان مسائل را بسوی صفر سمت بدهد.
بدین سبب، اگر از فضای کافی و اهمیت حوادث سیاسی سخن می رود، در این صورت مسئله (بخش اصلی اطلاعاتی که معمولا مردم نه از راه تجربه، بلکه از طریق کانال مختلف جمعی، عمومی و ارتباطات فردی بدست می آورند)، یعنی فقدان اطلاعات مطمئن نسبت به دو متغیر: کمیت اطلاعات رسمی منتشره در باره این مسئله در شرایط زمانی معین و میزان اعتماد به منبع اطلاعات رسمی مشخص می شود.
سیستم اطلاعرسانی در باره « پایداری شایعه » را باید بهره دهی بالای اطلاعات حساب کرد (برای اینکه تعداد اطلاعات رسمی در باره موضوع مورد بحث در هر لحطه معین، مفید واقع شود) که باید با تنظیم رابطه متقابل فعال، قابل اطمینان و خوب بین منبع و مخاطبان (برای اینکه باور به منبع همواره در سطح بالائی حفظ شود)، بتواند واکنش حساس و متعارف نسبت به مسئله مورد علاقه مخاطبان را تأمین نماید.
شایعه، یعنی سلاح جدی تبلیغات بورژوایی که اگر با آن مبارزه نشود، اگر مبارزه آگاهانه و با شناخت قانونمندیهای آن که شرایط پیدایش و رواج گسترده شایعات را فراهم می آورد، سازمان داده نشود، سلاح بسیار خطرناکی است. شایعه اگر بموقع شناسائی شود، اگر الگوها و قواعد بروز و عملکرد شایعات بموقع تشخیص داده شوند و همآهنگی اقدامات پیشگیرانه متقابل با مهارت توأم گردد، اصلا خطرناک نیست.
صحنه های از فیلم «فرار از آسالوم»(آمریکا، سال ۱۹۹۴) بر اساس کتاب تخیلی نویسنده انگلیسی، ریچارد هرلی، «مجازات مستعمره» (انگلستان، ۱۹۸۷) (سوژه «در زندان آینده ماهواره ها کشیک خواهند کشید، تمدن از بین رفته و بقاء در جهنم ادامه خواهد داشت»)، این محصول تخیل نویسنده، در سال ۲۰۱۱ واقعیت یافت...