۱۳۹۲ مرداد ۸, سه‌شنبه

 
در مصر چه میگذرد
ا. م. شیری
۷ مرداد- اسد ۱۳۹۲
پس از کودتای سوم ژوئیه ارتش مصر(ارتش مصر یک ارتش آمریکائی است تا یک ارتش مصری. زیرا، ایالات متحده آمریکا سالانه یک و نیم میلیارد دلار به ارتش مصر «کمک» می کند)(۱) در پایان ماه ژوئن سال میلادی جاری، نقطه نظرات متناقضی در این باره که ارتش کودتا کرده و محمد مرسی، فرعون اخوان المسلمینی مصر را برکنار کرده یا برای دفاع از مردم و حفظ آرامش وارد میدان شده است، اظهار و اعلام میشود. در همین رابطه، قبل از هر صحبتی لازم به گفتن است که موضعگیریها، اظهار نظرات و برآوردها باید چنان دقیق باشد که خطای فاحش حزب کمونیست عراق در تأئید اقدام نظامی آمریکا و انگلیس برای سرنگونی صدام «دیکتاتور»، بعبارت دیگر برای اشغال، تجزیه دفاکته و ویرانی کامل عراق تکرار نشود. حزب کمونیستی که کادرهای رهبری و اعضای آن جزء اولین سری قربانیان تروریسم صادراتی آمریکا،انگلیس و شرکایشان بودند.
بسیار از نافیان کودتای نظامی اخیر در مصر (و حتی، کودتای ۲۵ ژانویه سال ۲۰۱۱ در این کشور که دقایقی پس از بیانات باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا مبنی بر این که: «من امیدوارم ارتش آرامش را در مصر برقرار نماید»، بوقوع پیوست)، از جمله، ناصریهای سازمانگر جنبش «تمرد» (۶ جوان زیر ۳۰ سال سن که در انتخابات قبل عمدتا به مرسی رأی داده بودند)(۲)، سمیر امین (طی یک مصاحبه)(۳) و برخی نیروهای ترقیخواه دیگر مصر، بر این باورند اقدام ارتش بمعنی کودتا نیست.
بهر حال، واقعیتها و همچنین، حوادث و رویدادهای بعد از کودتا در مصر نیز نشان دادند، آنچه که در این کشور اتفاق افتاد، چیزی جز کودتا نیست. کودتا که شاخ و دم ندارد. کودتا، یعنی اقدام ناگهانی یک گروه مسلح برای تسخیر قدرت سیاسی. البته، کودتا فی النفسه، همواره یک عمل مطرود نیست. کودتا میتواند مضمون و ماهیت انقلابی و ترقیخواهانه یا ضد انقلابی و ضدمردمی داشته باشد. با در نظر گرفتن سمتگیری و هدف کودتا، میتوان ماهیت و خصلت آن را مشخص کرد.
در همین رابطه لازم به گفتن است، افراد یا جریانهای سیاسی که منکر وقوع کودتا نظامی در مصر هستند، اساسا با توجه به نتایج ویرانگرانه حاکمیت فرعونی یکساله اخوان المسلمین در مصر و همچنین، با آشنائی به تاریخچه تشکیل این جریان ظاهرا اسلامی در سال ۱۹۲۸ بوسیله انجمن صهیونیستی انگلیس بریاست اسمی حسن البنا و فعالیتهای مخرب همه دوره موجودیت آن، یا احساسی برخورد می کنند و یا با سیاستها، اهداف دور و نزدیک، روشها و متدهای مداخله غرب امپریالیستی، بخصوص، امپریالیستهای آمریکا و انگلیس اطلاع و آشنائی ندارند. آنها نمی دانند که امپریالیستهای غرب در هیچ کجای جهان بدنبال امنیت و آرامش، ترقی و توسعه و کمک به برقراری دمکراسی و آزدای نیستند. امپریالیستها در شرایط بحران ساختاری دم افزون و غیرقابل خروج سرمایه داری جهانی، در پی ایجاد سرزمینهای بی صاحب، کشورهای آشوب زده و گرفتار هرج و مرج، فاقد نیروی دفاعی- امنیتی و دولت قادر به اداره کشور هستند تا از این رهگذر به سرقت و یغمای ثروتهای ملی و حتی تاریخی آنها ادامه دهند. فراموش نباید کرد که پس از برکناری حسنی مبارک همه طلا و نقدینگی مصر را مصادره و غصب کردند و در اولین روز آغاز جنبش «تمرد» در مصر که یک نفر آمریکائی هم در ناآرامیهای آن کشته شد، قبل از چیز، موزه های مصر غارت شدند. امپریالیستهای غرب و پیشاپیش آنها، امپریالیسم آمریکا با حرکت از مبداء همین منافع راهزنانه و نامشروع خود، جنبشهای مترقی، استقلال طلبانه و آزادیخواهانه کشورهای مختلف را به «چوب دو سر نجس» تبدیل کرده و آنها را چنان مهندسی و مدیریت می کنند، که اغلب فعالان و کنشگران جدی و صادق آن ناخواسته به بازیگران سناریوئی بدل میشوند که حتی پایان فاجعه بار آن را نمیتوانند حدس بزنند. آنچه در مصر در رابطه با جنبش «تمرد» اتفاق افتاد، جنبشی که بوسیله ۶ جوان «ناصریست» آغاز شد و موجب برآمد عدلی منصور، محمد البرادعی(۴) و امثالهم گردید، در کنار افغانستان، عراق، لیبی، سومالیا و یکسری کشورهای دیگر، یکی دیگر از برجسته ترین نمونه های چنین سناریوهای امپریایستی است.
و لذا، در این امر که ارتش آمریکائی مصر بفرماندهی ژنرال عبدالفتاح السیسی کودتا کرد، کمترین جای تردید وجود ندارد. اما این کودتا نه بمنظور «حفظ امنیت و آرامش» و برای «دفاع از مردم»، بلکه، به احتمال قریب به حتم، برای دامن زدن به آشوب و هرج و مرج در جامعه مصر و به تبع آن، بمنظور سنگ اندازی در راه تعالی و سازمانیابی نیروهای ملی و مردمی، از بیم برآمد «فرزندان ناصر» و دیگرجریانهای ترقیخواه و عدالت طلب، بقصد ایجاد فضای پلیسی- امنیتی برای سرکوب و قلع و قمع آنها بوقوع پیوست. تداوم اعتراضات مخالفان و موافقان کودتا، درگیریها و کشتار ادامه دار مردم مصر صحت این ارزیابی ثابت میکند.
بهر صورت، برای اجتناب از اطاله کلام و در عین حال، بمنظور ارزیابی نسبتا واقع بینانه تر از حوادث سالها و ماههای اخیر مصر، که در کشورهای دیگر قطعا تکرار خواهد شد، مطالعه مقالات مستدل و مستند مکانیسمهای تجزیه اتحاد شوروی و «قاعده دومینو» (بخش نخست)(۵) و بویژه، (بخش پایانی)(۶) و همچنین، «ده روش برای اغوای مردم بواسطه رسانه ها»(۷) را پیشنهاد می کنم. باشد که با تشخیص و تمیز اهداف استراتژیک و تاکتیکهای امپریالیسم، در مبارزه پیگیر و خستگی ناپذیر برای رهائی و استقلال میهن، برای قراری عدالت اجتماعی و آزادی، به بازیگران سناریوهای امپریالیستی بدل نشویم. با تأئید کودتا، در کنار کودتاگران و یا با رد آن، در کنار مرتجعین اخوان المسلمین قرار نگیریم.
 
نشانی منابع:
(۲)- فرزندان عبدالناصر… کاخ فرزندان حسن البنا را به لرزه درآورده اند:
(۳)- مصاحبه سمیر امین در باره حوادث مصر و وقوع کودتا:
 
(۴)- منابع خبری: مردم خشمگین قاهره با سر دادن شعار «تو جاسوس آمریکائی، ما تو را نمی خواهیم»، از شرکت محمد البرادعی، رئیس سابق سازمان انرژی اتمی و برنده جایزه صلح نوبل در رفراندوم جلوگیری کرده و ماشین او را با پرتاب سنگ مورد حمله قرار دادند (یکشنبه، ۲۰ ماه مارس ۲۰۱۱).


نروژ- دوسال پس از اوت اويا

بازگشت به يک روز ترسناک

نويسنده: آندرش کارلسون٬ رهبر حزب کمونيست سوٸد (م·ل)

مترجم: پيام پرتوى

http://kommunisterna.com/nyheter/2013/07/norge-tva-ar-efter-utoya

24 juli 2013

"امروز مارکسيستها بايد بميرند"٬ اين رجز خوانى آندرش بهرينگ بريويک بود زمانيکه در دو سال پيش در چنين هفته اى به جزيره اوت اويا رفت و برنامه فاشيسم عصر جديد را در مورد مبارزه بر عليه اسلامگرايى و "فرهنگ ستون پنجمى مارکسيستى" که راه را براى "اشغال مسلمانان" هموار نموده بود به واقعيت مبدل نمود·  

آن روشن بينى موقتى که حتى بخشهايى از سرمايه دارى را پس از حمله تروريسىتى قربانى خود کرده بود –  نوعى انتقاد از خود در مورد خطرات اسلام هراسى و لاس زدن با محرکان که تحت نام هنر آزاد عمل مينمودند- يکبار ديگر تيره و تار شده است·

حتى در نروژ وضعيت به حالت عادى بازگشته و محبوبيت حزب ترقى (FrP)٬ که بريويک تا سال ۲۰۰۶ متعلق به آن بود٬ در نظر سنجيها افزايش يافته است· در انتخاباتى که چند ماه پس از قتل عام بريويک انجام شد حمايت از حزب FrP تا ۱۱٬۴ درصد کاهش يافت٬ اما در حال حاضر٬ در جريان انتخابات پيش روى – ه پاييز٬ يکبار ديگر به رقم بى سابقه بيش از ۲۰ درصد دست يافته است·   

Høyre٬ حزب برادر حزب ميانه روهاى سوٸد٬ خواهان همکارى با FrP است٬ امرى که مانع از اين نشد که فردريک راين فلت (رهبر حزب ميانه روها و نخست وزير فعلى سوٸد)٬ چند ماه پيش٬ به کشور همسايه برود و براى هواداران عقايد خودش مبارزه کند· تفاوت ميان سوٸد و نروژ اينست که در کشور همسايه تمايل سرمايه دارى به نژادپرستان در جناح راست پا را فراتر نهاده است·    

قبل از توسعه مسٸله در نروژ اعتراضات ازجانب چه چپ – چه راست در مورد اينکه وضعيت نروژ را نميتوان با ديگر کشورهاى اروپايى مقايسه نمود به هوا برخاست· جناح راست استدلال ميکند که FrP "يک حزب دست راستى ليبرالى" است و همانطور که رهبر حزب Høyre ارنا سولبرى گفت٬ تفاوتها ميان آنها و احزاب ديگر چندان بزرگ نيست·  

جناح چپ مدعيست که ناسيوناليسم در نروژ ماهيت ديگرى دارد٬ که آن نه جريانى ارتجاعى بلکه مترقى را نمايندگى ميکند·

ابتدا به اين مسٸله و اين حقيقت بپردازيم که FrP بعنوان يک حزب ليبرالى بدان معناست که آنها از سنت فاشيستها حذف شده اند· اين امر حقيقت ندارد· فاشيسم بعنوان يک جريان ايدٸولوژىک در ميان سرمايه دارى يکسان نيست· 

عليرغم برخى از تشابهات بنيانى – ملى گرايى٬ نژادپرستى٬ يهودى ستيزى٬ ضد کمونيسم و غيرو- فاشيسم توسط  جوامعى شکل ميگيرد که در آن عمل مينمايد٬ در هر صورت آن احزابى که به موفقيت دست پيدا ميکنند· در حاليکه اين احزاب در کشورهايى مانند مجارستان و سوٸد بر روى يک جهت محافظه کار اجتماعى تاکيد مينمايند احزاب برادر در هلند و دانمارک را ميپذيرند· دومى در مورد نروژ نيز اعتبار داشته و ريشه هاى آن به گذشته هاى بسيار دور بازميگردد·

بنيانگذار حزب ترقى و اولين رٸيس آن آندرش لانگه از همان دهه هاى ۱۹۳۰ يک ضد کمونيست دوآتشه و از هوادارن فاشيسم بود· او پس از جنگ يکى از رهبران اصلى افراط گرايان متعلق به جناح راست بود و بعنوان پلى ميان نازيها و ديگر گروه بنديها و افرادى که بشدت به جناح راست تمايل داشتند عمل مينمود· 

بر خلاف نازيها لانگه ليبرال و مخالف هر گونه دخالتى از جانب دولت در امور بازار و زندگى مالى افراد بود·

اين ليبراليسم با جانشينان در پست رهبرى حزب- رٸيس کارل ايى هاگن و رٸيس فعلى اقتصاد دان مدرسه عالى تجارت سيو ينسن ادامه داشته است· الگوى ايدٸولوژيکى سيو يانسن٬ آين راند-ه ليبرال است٬ که دراين زمينه او را با آنه لووو (رهبر حزب مرکز سوٸد) شريک ميکند·

ارتباط ميان سنت فاشيستى و نٸوليبراليسم٬ اگر توصيفات تاريخى که ليبراليسم را بعنوان بزرگترين مخالف فاشيسم قلمداد مينمايد بپذيريم٬ شايد که عجيب و غريب به نظر آيد· اما اين توصيف تاريخى نادرست است· نگرش فاشيستى و نٸوليبرالى به انسانها در ستايش از شخصيت نيرومند٬ تنفر از ضعف و ناتوانى و مخالفت با انسانگرايى که اساس سيستم رفاه اجتماعى و يک سياست سخاوتمندانه پناهندگى را تشکيل ميدهد٬ مشترک است·   

در ضمن اين نيز واقعيتيست که طبقه ميانى ليبرال در طول  تاريخ پايگاه بزرگ فاشيسم را تشکيل دادند· "اين تنفر طبقه ميانى از فقرا است که در تمام دوران راه را براى ظهور فاشيسم هموار و راه حلهاى ساده اى را براى حل مساٸل دشوار اراٸه نموده است·"٬ اينرا روزنامه نگار فرهنگى اولريکا کنوتسون سالها پيش با دقت در مناظره اى در مورد تنفر طبقاتى فرمول بندى کرد·     

بدين ترتيب گفته نشد که FrP ميتواند مستقيما بعنوان يک حزب فاشيستى قلمداد شود٬ از طرف ديگر اين حزب حامل سنت فاشيستى سرمايه دارى در نروژ بوده و اينکه هيچ مرزبندى مشخصى ميان اين جناح راست و ديگر سرمايه دارى امکان ناپذير نيست· فقط به توسعه جريان در مجارستان توجه کنيد·

به مسٸله ناسيوناليسم بازگرديم· در اوايل سال جارى Henrik Arnstad – ه روزنامه نگار واکنشهاى شديدى را با ادعاى خود مبنى بر اينکه ناسيوناليسم گسترده نروژى کشور را بصورت فوق العاده اى براى پذيرش نظرات فاشيستى آماده ميسازد ايجاد نمود· 

به اين امر اشاره شد که ناسيوناليسم نروژى از نظر تاريخى مبارزه براى استقلال از پادشاهان سوٸد و آلمان نازى٬ که البته حقيقت است٬ را نشان ميدهد · بدين ترتيب اين با ناسيوناليسم سوٸدى که کاملا ارتجاعيست متفاوت است· به همين دليل ما کمونيستهاى سوٸدى هرگز خود را با اهتزاز پرچم٬ لباسهاى سنتى يا برگزارى جشن براى پادشاهان-ه سازنده امپراطورى و قاتل کشاورزان سرگرم ننموده ايم·

کمونيستها ضد ملى گرايى نيستند٬ برعکس منظور ما اينست که مبارزه براى استقلال ملى امريست تعيين کننده· در کشورهايى که تحت ظلم و ستم اشغال بيگانگان قرار ميگيرند -  افغانستان٬ سوريه٬ ونزوٸلا و غيرو٬ مبارزه بر عليه عضويت در اتحاديه اروپا نيز همچنين٬ يک ناسيوناليسم مترقى ميتواند بوجود آورده شود·

با اينحال اين امريست کاملا متفاوت با ناسيوناليسم FrP٬ دمکراتهاى سوٸدى (حزب فاشيست و نژاد پرست سوٸدى که در پارلمان سوٸد بصورتى سازمان داده شده فعال هستند) و تبليغات آنها· ناسيوناليسم آنها دست در دست شونيسم کشورهاى غربى و اروپايى قرار دارد که جهان را بعنوان مبارزه اى ميان دمکراتى و غرب آگاه و رژيمهاى بربرمنش و ديکتاتور توصيف مينمايند· سياست آنها امپرياليسم تقطير شده٬ ترجمه شده سياست خارجى به سياست داخلى است·

نروژ٬ دقيقا مانند سوٸد٬ در استبداد امپرياليسم٬ استٽمار و جنگ مشارکت دارد· کشور در سال ۱۹۴۹ در تاسيس پيان ناتو مشارکت داشت· 

نروژ در جنگ بر عليه ليبى کشورى بود که در مقايسه با ابعادش بيشترين کمکها را اراٸه نمود· ۱۲ درصد از بمبهاى پرتاب شده از جانب امپرياليستها توسط خلبانان هواپيماهاى جنگى نروژ پرتاب شدند·   

کمى بيش از يکسال قبل از قتلعام بريويک يک سرباز نروژى در افغانستان با روزنامه آلفا صحبت کرد· او گفت:

"ارزش بودن در جنگ برابر است با نداشتن سکس به مدت سه ماه· اما جنگ بهتر از سکس است· در ميدان جنگ يا تو وجود دارى يا دشمن· و زمانيکه گلوله به هدف اصابت ميکند···· غير قابل توصيف است···· به همين دليل من اينجا هستم"·   

تٸورى و عمل امپرياليسم مستبدان را وحشى ميکند و در اين ميان آندرش بهرينگ بريويک تنها مٽال زنده در اين مورد نيست· امٽال او در لباس ناتو فراوانند٬ تفاوت در اينجاست که آنها خارج از خانه ميکشند·

۱۳۹۲ مرداد ۲, چهارشنبه

Från
Skickat:
Till:
جهاد گزینشی
لئونید ساوین (Leonid Savin)
مترجم: ا. م. شیری
۳۱ تیر- سرطان ۱۳۹۲
تشدید ناگهانی مناقشه بین پیروان اهل تسنن و تشیع- دو فرقه اسلام- همزمان در چند کشور خاورمیانه این واقعیت را ثابت میکند، که سخن نه از  اوج گیری دشمنی، بلکه، از دامن زدن هدفمندانه به اختلافات ساختگی در میان است.
«القاعده» ضمن تحریکات (فعلا ناموفق) علیه پیروان اهل تسنن، اماکن مقدس شیعیان و اتوبوسهای حامل زائران ایرانی را در عراق هدفمندانه مفجر میکند. آخرین عملیات بزرگ تروریستی در روزهای ۲۰ و ۲۷ ماه مه سال جاری در بغداد و مناطق اطراف شیعه نشین آن اتفاق افتاد که در اٍثر آنها ۲۰۰ کشته و ۶۲۴ نفر مجروح گردیدند(۱). (البته، انفجارات تروریستی و کشتار مردم از زمان اشغال عراق توسط آمریکا و انکلیس به یک امر عادی روزمره تبدیل شده، بطوریکه امروز، ۲۱ ژوئیه، در اثر ۱۰ انفجار تروریستی در مناطق مختلف بغداد، ۶۵ نفر کشته، ۱۹۶ نفر دیگر مجروح گردیدند. مترجم). در پاسخ آنها، شیعیان مجبور شدند تدابیر شدیدی اتخاذ نمایند. ولذا، اگر دولت مالکی از موج خشونتها جلوگیری نمی کرد، این وضع میتوانست (همانطور که سازمانگران تحریکات میخواستند)، موجب تشدید مناقشه بشود. با این وجود، مرکز مطالعات جنگی آمریکا پیش بینی میکند، که دشمنی دو شاخه اسلام میتواند همه منطقه را به ورطه خونین هرج و مرج بکشاند(۲).
در لبنان درگیریهائی بین گروههای مسلح روی میدهد، مؤسسات دولتی مورد حمله قرار میگیرند. هدف اصلی «القاعده» در اینجا «حزب الله» شیعه اعلام شده است. رادریگو هاری، رئیس حزب مسیحیان لبنان (لوانت) در مصاحبه اخیر خود اظهار داشت، که «به دعوت احمد الاسیر، خطیب سلفی که مخفی شده است، سلفی های زیادی به خیابانهای لبنان می آیند و مسحیان را تهدید می کنند... و بر اساس آموزه های دینی اسلام، مرگ، یگانه جزای «کافران» است»(۳). بعقیده او، سلفی ها نیز میخواهند انتقام سال ۲۰۰۷ را که ارتش لبنان شورش تروریستهای وهابی را در اردوگاه نهر البارد فرونشاند، بگیرند. در زمانهای اخیر، فعالیتهای سلفی ها در سعیده، جائیکه شمار زیادی از افراطیون در اردوگاه پناهندگان فلسطینی حضور دارند، مشاهده شده است.
در سوریه همراه با دولت، اقلیت علوی (علویها یکی از شاخه های اسلام شیعه بشمار میروند) نیز مورد حمله قرار میگیرد.
شاید، فقط در ایران است که از فضای تحمل نسبت به پیروان شاخه های مختلف اسلام حمایت میشود. سنی ها در این کشور، در کمال آزادی میتوانند در مساجد شیعیان نماز بگزارند. بطور کلی، در مناسبات با پیروان ادیان دیگر حسن نیت حفظ میشود.
در کار دامن زدن به مناقشه بین پیروان اهل تسنن و تشیع، یوسف القرضاوی، مفتی ۸۶ ساله قطر که مدتهای مدیدی در آمریکا اقامت داشته و عضو رهبری انجمن مسلمانان بوستون میباشد، نقش بزرگی ایفاء میکند... القرضاوی یکی از مراجع مذهبی «اخوان المسلمین» شمرده میشود. بگزارش مجله آلمانی «اشپیگل»، شمار بینندگان برنامه «شریعت و حیات» القرضاوی که از تلویزیون الجزیره قطر پخش میشود، تا ۶۰ میلیون نفر تخمین زده میشود(۴).
القرضاوی چنین القاء میکند که روسیه دشمن تمام عربها و مسلمانان است و توأم با این، به جنگ علیه رژیم سوریه و «حزب الله» لبنان فراخوان میدهد. القرضاوی ضمن سخنرانی خود در ۳۱ ماه مه سال ۲۰۱۳ در دوحه اظهار داشت: «هر کسی که توانائی جنگیدن دارد، باید برود. من مسلمانان را به رفتن به سوریه و حمایت از برادران سوری خود دعوت میکنم»(۵).
حماس که حمایت خود را از شورشیان سوریه اعلام کرده، دیدار ماه مه ۲۰۱۳ القرضاوی از نوار غزه را «حادثه بسیار مهم و با اهمیت توصیف کرد»، و اسماعیل هنیه، رهبر حماس، القرضاوی را «امام بزرگ اسلام معاصر و رهبر کبیر بهار عربی خواند». اما سازمان الفتح، برعکس، دیدار امام از باریکه غزه را اقدامی منفی دانست و اعلام کرد، که دیدار او موجب تفرقه در میان خلق فلسطین میگردد. اما واقعیت چنین است: واکنش متناقض دو جریان  وابسته به جنبش فسطین در مقابل تبلیغات القرضاوی، یکی از نشانه های این انشقاق است.
تنفر القرضاوی نسبت به یهودیان نیز مشهور است. او حق موجودیت کشور اسرائیل را انکار میکند و از شرکت در کنفرانس تقرب ادیان در  ماه آوریل ۲۰۱۳ در دوحه، بعلت حضور هیئت نمایندگی یهودیان خودداری کرد.
یکی از ویژگی های مشخصه: در سال ۲۰۰۹، القرضاوی کتابی تحت عنوان «حقوق شناسی جهاد» به چاپ رساند که در آن از برسمیت شناختن حق مسلمانان برای جهاد در اراضی اشغالی فلسطین توسط اسرائیل، همچنین در عراق و افغانستان اشغالی توسط آمریکا امتناع کرد. و در عین حال، او برای «جنگ مقدس» بر علیه دولت بشار اسد در سوریه فراخوان میدهد!
روند حوادث در خط مناقشه سنی- شیعه در روزهای اخیر، واکنشهای زنجیره ای را یادآوری میکند. مدت کوتاهی پس از اظهارات القرضاوی در نوار غزه، شیخ عبدالعزیز، مفتی اعظم عربستان سعودی از نظریه شیخ قطر مبنی بر اینکه «حزب الله، حزب شیطان است»، پشتیبانی کرد. یک هفته بعد، گروهی از روحانیون مسلمان یمن یک فتوای دایر بر «حمایت از ستمدیدگان» سوریه صادر کردند، و بدنبال آن، سعود الشورا در مسجد اعظم مکه اعلام کرد، که همه مؤمنان موظفند «با هر وسیله ای» از شورشیان سوریه پشتیبانی نمایند.
بگزارش مجله آمریکائی «امور خارجه»(Foreign Affairs)، از آغاز جنگ، بیش از پنج هزار جنگجوی سنی از شصت کشور جهان در عملیات جنگی در سوریه شرکت کرده اند! اگر این رقم صحیح باشد، بدین معنی است که سوریه بعد از افغانستان دومین کشور مسلمان است که در آنجا چنین تعداد از مزدوران مسلمان خارجی برعلیه دولت حاکم میجنگند.
ضمن عطف توجه به فعالیتهای مفتی قطر، یکی از رهبران بعدی انجمن مسلمانان بوستون در آن دوره ای که او در آمریکا اقامت داشت، لازم به یادآوریست، که این منادی جهاد، ضمن سخنرانی خود در مقابل گروهی از جوانان عرب در ایالت اوهایو در سال ۱۹۹۵ اظهار داشت: «ما اروپا را تسخیر میکنیم، ما آمریکا را تسخیر میکنیم!»...(۶)
در اینجا، بی اختیار به سخنان عمران نظر حسین(۷)، دانشمند مشهور مسلمان که اخیرا از مسکو  دیدن کرد و تشدید خشونتهای کنونی در بین مسلمانان سنی و مسلمانان شیعه را بمثابه اجرای یک طرح جامع، بعنوان کاربست طرح شوم قدرتهای اهریمنی ارزیابی میکند، می اندیشی.
 
منابع:
(2) Jessica Lewis, Ahmed Ali, and Kimberly Kagan. Iraq’s sectarian crisis reignites as Shi‘a militias
execute civilians and remobilize.//Institute for the Study of War, May 31, 2013
(3) Православные христиане Ближнего Востока - союзники России.// Русский обозреватель, 07.07.2013 http://www.rus-obr.ru/blog/25290
 (4) Alexander Smoltczyk. Islam's Spiritual 'Dear Abby': The Voice of Egypt's Muslim Brotherhood. http://www.spiegel.de/international/world/islam-s-spiritual-dear-abby-the-voice-of-egypt-s-muslim-brotherhood-a-745526.html

۱۳۹۲ تیر ۳۰, یکشنبه

Bild av Ebrahim Shiri
  
: 
: 
آمریکا- اتحادیه اروپا: تجارت «آزاد» زیر کلاهک الکترونی
پطر اسکندروف (Petr Iskederov)
محقق ارشد دانشکده اسلاوشناسی فرهنگستان علوم روسیه،
نامزد دکترای تاریخ،
مفسر مسائل بین المللی رادیو «صدای روسیه»
مترجم: ا. م. شیری
۲۸ تیر- سرطان ۱۳۹۲
هیاهو پیرامون سیستم جاسوسی پریزم(۱) آمریکا، ایجاد منطقه آزاد تجاری آمریکا و اتحادیه اروپا، یکی از بلندپروازانه ترین طرحهای ژئوپلیتیک واشنگتن را تهدید به دفن می کند.
بگزارش هفته نامه آلمانی اشپیل، خبرهای مربوط به جاسوسی سازمان امنیت ملی آمریکا برعلیه نمایندگی های سیاسی اتحادیه اروپا موجب ناراحتی شدید بروکسل گردید. اما فاینشنال تایمز انگلیس با استناد به نامه کمیسر امور داخلی اتحادیه اروپا، سسیلی مالمسترم به دولت آمریکا مینویسد که اتحادیه اروپا میتواند در ارتباط با نصب دستگاههای شنود در اتاقهای سفرای کشورهای اروپائی به تبادل اطلاعات بین آژانسهای امنیتی اروپا و آمریکا خاتمه دهد. کمیسر اروپا، مالمسترم، اظهار داشت: «رابطه ما با آمریکا، قدرتمندترین متحد ما به مرحله حساسی رسیده است. اعتماد متقابل و حریم خصوصی بشدت آسیب دیده، و من منتظر آنم که آمریکا آنها را بازسازی کند».
آلمان، فرانسه و هلند، سه کشور پیشرو اقتصادی اتحادیه اروپا موضع سفت و سختی در مقابل آمریکا گرفتند. خبرگزاریها به نقل از آنگلا مرکل نوشتند: «رفتار به سبک جنگ سرد پذیرفتنی نیست». اما لود وانوست معاون سابق رئیس مجلس بلژیک اظهار اطمینان کرد، که هدف اصلی برنامه پریزم، جاسوسی اقتصادی علیه اتحادیه اروپا بوده، و خود این مستقیم ترین رابطه را با این معنی دارد که واشنگتن برای برنامه ایجاد منطقه آزاد تجاری  چه سرمایه ای میگذارد...
اتحادیه اروپا و آمریکا در اواخر سال ۲۰۱۲ مستقیما به کار تدوین توافقنامه ایجاد منطقه آزادی تجاری، که شبکه بازرگانی و دیگر قراردادهای اقتصادی آنها را بهم مرتبط می سازد، آغاز کردند. محتوای مشاورات پیرامون این موضوع، عرصه هائی مانند تجارت محصولات کشاورزی، سرمایه گذاری متقابل، سر و سامان دادن به مالیات بندی و برسمیت شناختن متقابل استانداردهای پزشکی را در بر میگیرد. با این وجود، هدف اصلی سازندگان «ناتوی اقتصادی» جهانی بطور واضح دیده میشود. یک منبع آگاه در بروکسل اظهار داشت: «غرب قصد ندارد بخشی از موضع خود در اقتصاد نوین جهانی را به کشورهای در حال رشد سریع و دارای بازارهای جدید، قبل از همه گروه کشورهای بریکس واگذار نماید». او تأکید کرد، که آماده میشود برای ایجاد بازار واحد فرا- اقیانوس اطلسی به ابتکار بیسابقه ای دست بزند.
تصمیم بروکسل مبنی بر ایجاد بازار آزاد تجاری فرا- اقیانوس اطلسی در نشست ۸ فوریه اتحادیه اروپا اعلام شد. چند روز پس از آن، باراک اوباما نیز آمادگی کشورش را برای حمایت از این طرح و شروع مذاکرات مقتضی با بروکسل اعلام نمود. باراک اوباما ضمن اختصاص بخش قابل ملاحظه ای از پیام سالانه خود «راجع به اوضاع کشور» و مراجعه به کنگره، سودمندی چنین گامها، البته، برای خود آمریکائیها را مورد تأکید قرار داد. بگفته او، انعقاد قرارداد با اتحادیه اروپا در خدمت صادرات آمریکا و تأمین منافع رقابتی آمریکا «در بازارهای رو به رشد آسیا» قرار خواهد گرفت. علاو بر آن، بعقیده باراک اوباما، «تجارت آزاد و خصوصی بین آمریکا و اتحادیه اروپا میتواند میلیونها محل کار جدید برای آمریکائیها ایجاد نماید.
رئیس اتحادیه اروپا، ژوزه مانوئل باروزا در باره ابعاد باز هم گسترده تر اهداف و منافع ممکن اظهار داشت: «توافق آینده بین دو کشور بزرگ اقتصادی جهان، قاعده بازی بین المللی را تغییر خواهد داد. او در ادامه گفت: ما دست در دست همدیگر بزرگترین منطقه آزادی تجاری جهان را خواهیم ساخت».
روابط اقتصادی بین آمریکا و اتحادیه اروپا در حال حاضر واقعا پیشرفته ترین نوع آن در جهان بحساب میآید. مجموع مبادله کالا بین آنها به بیش از ۲ تریلیون دلار بالغ میشود. کمیسیون اروپا پیش بینی میکند، که انعقاد قرارداد فرا- اقیانوس اطلسی سالانه بیش از ۶۰ میلیارد یورو سود عاید تولیدکنندگان اروپائی خواهد کرد. طبق برآورد بروکسل، ایجاد منطقه آزاد تجارت خارجی بین آمریکا و اتحادیه اروپا باعث کاهش قیمت کالاها، و همچنین موجب تقسم مؤثر منابع خواهد گشت که آن هم به سهم خود باعت کاهش قیمتها برای مصرف کننده نهائی خواهد گردید. محاسبات بعمل آمده در بروکسل نشان میدهند که این، تولید ناخالص داخلی اتحادیه اروپا را نیم درصد (۵/۰ ٪) افزایش خواهد داد.
با این حال، همه امور بخوبی پیش نمیرود. ایده تشکیل اتحاد تجاری- اقتصادی فرا- اقیانوس اطلسی بین آمریکا و اتحادیه اروپا مدتهاست که در سطح کارشناسان و حتی برخی سیاستمداران مورد تجزیه و تحلیل قرار میگرد. اروپائیها، درست تا همین اواخر، در وهله نخست، آنگلا مرکل، علاقمندی خود را به چنین طرحهائی اظهار میدارند. حتی دولت آلمان بسته پیشنهادی ایجاد هماهنگی در قوانین اتحادیه اروپا و آمریکا در عرصه اقتصادی و بازرگانی با چشم انداز ایجاد منطقه آزاد تجاری را در سال ۲۰۰۷ ارائه کرد. حیات این ایده در واشنگتن را میتوان در گزارش شورای امنیت ملی آمریکا مشاهده کرد، که آشفتگی نظام مالی- اقتصادی جهان را تا سال ۲۰۲۵ پیش بینی میکند. کارشناسان شورای امنیت ملی آمریکا مطمئن هستند که «در شرایط بحران عظیم مالی، دلار بسیار آسیب پذیر است، و نقش بین المللی دلار تا سال ۲۰۲۵، احتمالا، از موقعیت بی نظیر «ذخیره ارزی جهانی» سقوط کرده و به یکی از اولین واحدهای پولی برابر در سبد ارزی تبدیل خواهد شد. به باور آنها، چنین شرایطی به سوی فرایند یکپارچگی فشرده تر سوق داده خواهد شد. همراه با آن «وابستگی ثبات مالی آمریکا به منابع خارجی، ممکن است آزادی عمل آمریکا را محدود نماید».
افزایش رو به تزاید نگرانیها از تقویت گروه کشورهای بریکس (برزیل، روسیه، هندوستان، چین و آفریقای جنوبی)، بلحاظ زمانی، آخرین تکان را به احیای ایده «ناتوی اقتصادی» داد. با این حال، طرح ایجاد منطقه آزاد تجاری آمریکا و اتحادیه اروپا فاقد سفتی لازم بوده، و اساسا، این طرح از نقطه نظر ژئوپلیتیکی مورد تردید است. تناقضات بسیار زیادی بین آمریکا و اتحادیه اروپا وجود دارد. این اتفاقی نیست که رسانه های غربی ضمن نام بردن از برخی توافقات احتمالی، ترجیح میدهند با احتیاط در باره همکاری اقتصادی فرا- اقیانوس اطلسی سخن بگویند. از جمله، روزنامه آمریکائی سانفراسیسکو کرونیکل احتمال لغو مالیات بر تجارت کالاها را که امروز بطور متوسط ۳- ۴ درصد است، پیش بینی میکند. طبق برآورد این روزنامه،چنین اقدامی میتواند موجب افزایش ۵/ ۱درصدی تولید ناخالص داخلی آمریکا، و نیم (۵/۰) درصدی اتحادیه اروپا بشود. اما این هنوز یک سناریوی کاملا فرضی است. آمریکا رابطه تجارت آزاد با کره جنوبی دارد، ولی آن را اتفاقا با توجه به حفظ وضعیت تقابل نظامی در جنوب شرقی آسیا، به سمت نظامی ــ استراتژیک سوق داده است. آنچه که به رابطه بروکسل با واشنگتن مربوط میشود، این است که به نوشته همان سانفرانسیسکو کرونیکل، اتحادیه اروپا به ابتکار فرانسه تصمیم دارد مذاکرات تجاری- اقتصادی مربوطه را «همراه با بحثها پیرامون نظارت از سوی شورای امنیت ملی» پیش ببرد.
خلاصه، نیت، در حد همان نیت باقی میماند، اما امروز بروکسل اغلب مجبور است با قواعدی بازی کند که دیگران تعیین میکنند. بحران اتحادیه اروپا را به تجدید نظر در مناسبات بازرگانی وادار کرده است. در سالهای گذشته بروکسل عمدتا با شرکای ضعیف برای دسترسی به بازار آنها به ازای اولویتها، معاهدات تجارت آزاد امضاء کرد و همه این قراردادها بر مبنای شرایط اروپائیها بسته شده است. اروپائیها اینک نیز ملزم به دادن امتیازات جدی هستند.
اتحادیه اروپا در ارتباط با آمریکا به سازش تن داد. در سال ۲۰۱۲ بروکسل سهمیه واردات گوشت پرورشی بدون استفاده از مواد هورمونی از آمریکا را افزایش داد. در آینده نزدیک احتمال میرود مسئله صدور پیه گاوی از آمریکا به اتحادیه حل شود. این مشکل سالها در سازمان تجارت جهانی مورد بحث بود. اصولا، تصمیم کنونی برای ایجاد منطقه آزاد تجاری فرا- اقیانوس اطلسی، اقدامی است، که دو طرف برای حل مشکلات خود  در خارج از دایره سازمان تجارت جهانی بعمل میآورند. زیرا، باصطلاح مذاکرات دوحه، که بمنظور حل و فصل اختلافات تجارت متقابل و همآهنگ کردن قانونگذاری از ۱۲ سال پیش تا کنون ادامه دارد. طبق پیش بینی کارشناسان، مذاکرات کنونی پیرامون توافقنامه فرا- اقیانوس اطلسی پر تنش خواهد بود و بیش از دو سال طول خواهد کشید. اگر مثلا، چنین عرصه مهمی مانند شبکه «لوله» را در نظر بگیریم، اغراق آمیز نخواهد بود، که در همین رابطه «بازارهای آمریکا و اروپا نه تنها در برنامه تجارت لوله، بلکه، هم بلحاظ مقیاس تولید و هم بر اساس وضعیت بازار کنونی، مطلقا با هم متفاوتند.
بالاخره، عامل بازدارنده در همگرائی تجاری- اقتصادی آمریکا و اتحادیه اروپا عبارت است از «رابطه ویژه» واشنگتن و لندن. انگلستان متحد عمده اروپایی آمریکائیها بوده و همواره خواهد بود. زبگینیو بژینسکی اهمیت انگلیس مه آلوده در منافع آمریکا را چنین توصیف میکند: «انگلستان حامی بزرگ، متحد بسیار مطمئن، پایگاه نظامی حیاتی و شریک نزدیک در اصول مهم فعالیتهای تجسسی آمریکا بشمار میرود». و چنین متحدی میتواند از برنده شدن در منطقه آزاد تجاری مهمتر باشد.
اصولا، ایده منطقه آزاد تجاری مورد تقاضای جهان است. مشهورترین نمونه اروپائی آن میتواند توافقنامه تجارت آزاد اروپای مرکزی با شرکت مجارستان، لهستان، رومانی، سلاواکی و چک باشد. اما، توافقنامه منعقده در سال ۱۹۹۲ مجموعا ۱۲ سال، یعنی، تا پذیزش عضویت کشورهای نام برده در اتحادیه اروپا معتبر بود. آنچه که به آمریکا مربوط میشود، همانطور که گفته شد، توافقنامه مشابهی با کره جنوبی، یکی از بازارهای عمده آسیا امضاء کرده است. در سال ۱۹۹۴ منطقه آزاد تجاری آمریکای شمالی با مشارکت آمریکا، کانادا و مکزیک ایجاد شد و آن نیز زمینه های حذف مرحله ای عوارض گمرکی و از میان برداشتن دیگر موانع از سر راه تولیدات صنعتی و کشاورزی و حمایت از حق دارائیهای معنوی، تدوین موازین مشترک سرمایه گذاری، لیبرالیزه کردن خدمات تجاری و ایجاد مکانیسم مؤثر برای حل اختلافات تجاری بین کشورهای عضو را فراهم میکند. همانطور که مشاهده میکنیم، سخن بر سر روند طولانی و پیچیده همگرائی و همآهنگی اعمال تجاری- اقتصادی در میان است.
در راه ایجاد احتمالی منطقه آزاد تجاری آمریکا و اتحادیه اروپا، مشکلات اقتصادی بویژه بسیار بیشتر از آنچه که در فرایند تشکیل نافتا(۲) پدید آمد، بروز میکند. اما رسوائی «کلاهک الکترونی» آمریکا بر سر اروپا نشان میدهد در حالیکه از شمار این مشکلات بهیچوجه کاسته نمیشود، چگونه آمریکائیها زمینه برتری یکجانبه خود را در چهارچوب «ناتوی اقتصادی» برنامه ریزی شده خود آماده میکنند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات:
(۱)- پریزم (PRISM)- برنامه دولتی آمریکا، طبقه بندی شده بمثابه برنامه فوق سرّی، که در سال ۲۰۰۷ توسط سازمان امنیت ملی آریکا بعنوان جایگزین برنامه زیر نظر گرفتن تروریستها تدوین شد. جامعه در سال ۲۰۱۳، زمانیکه بریده هائی از برنامه در روزنامه های «واشنگتن پست» و «گاردین» منتشر گردید، از وجود چنین برنامه ای اطلاع یافت(نقل از: ویکی پدیا، مترجم).
(۲)-NAFTA  (North American Free Trade Agreement)، توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (مترجم).