۱۳۸۷ شهریور ۲, شنبه

'مرگ ده ها غیرنظامی در حمله نیروهای آمریکایی در افغانستان'











الستر لایتهدخبرنگار بی بی سی در کابل

وزارت کشور افغانستان می گوید 91 غیرنظامی در حمله نیروهای آمریکایی در غرب افغانستان کشته شده اند که بیشتر آنها زنان و کودکان هستند.
نیروهای ائتلافی تایید کرده اند که در ولایت هرات دست به حمله ای زده اند اما گفتند در این حمله هیچ فرد غیرنظامی کشته نشده است.
وزارت کشور در بیانیه ای گفت این تلفات در ولسوالی شیندند هرات روی داده است. رئیس پلیس ولایتی پس از حمله هوایی آمریکا گفت کودکان و زنان زیادی در میان کشته ها هستند. گفته می شود ده ها خانه در این حمله ویران شده است.

۱۳۸۷ شهریور ۱, جمعه

پایان رویای آمریکایی انقلاب مخملین گرجستان

نويسنده : سيدعطالله مهاجراني
دیپلماسی ایرانی:جرج بوش که تازه از چین رسیده بود، جلسه شورای امنیت را تشکیل داد. در باغ گل سرخ کاخ سفید در باره ی جنگ میان روسیه و گرجستان بیانیه ی آمریکا را خواند. رایس و گیتس وزیران خارجه و دفاع هم در راست و چپش ایستاده بودند. دقت در بیانیه ای که بوش خواند و نیز سخنان سخنگوی کاخ سفید-دانا پرینو- به روشنی نشان می دهد که آمریکا در یک مبارزه پیچیده شطرنج روسی؛ بازی را در همان حرکات نخست باخته است. چرا باور دارم که جنگ گرجستان شطرنج روسی ست؟ و با کدام دلیل می توان ثابت کرد که روسیه برنده شده است؟ این مقاله می خواهد به این دو پرسش پاسخ دهد. روز دوشنبه 9 ماه می سال 2005 روز فراموش نشدنی ست! صبح آن روز را بوش در میدان سرخ مسکو در صندلی ویژه ی کنار دست پوتین گذراند و رژه ارتش روسیه را از نزدیک دید. روس ها پیروزی شان بر آلمان نازی را یک روز بعد از بقیه اروپایی ها جشن می گرفتند. همان روزی که در اروپا به " وی . ای. دی" معروف است. پنجاه هیات دیگر هم دعوت شده بودند. از جمله رییس جمهور چین و فرانسه و نخست وزیر هند و...اما رییس جمهور گرجستان حضور نداشت. همان دوشنبه شب بوش به گرجستان رفت. بر خلاف میدان کرملین که شاهد مراسم خسته کننده رژه نظامیان بود. در تفلیس در میدان ازادی با رقص و ترانه و موسیقی از او استقبال کردند. هنوز هم هنگامی که ان مراسم را می بینیم، انگار یک افسانه تحقق پیدا کرده است. آسمان آبی فیروزه ای تفلیس در نیمه اردیبهشت ماه، نور پردازی شگفت انگیز میدان، گروه های رقص دختران و پسران و کودکان گرجی بوش را بی تاب کرده بود. می دانیم که جرج بوش سر ساعت 9 شب مثل مرغ می خوابد، آن شب تا ده شب بیدار ماند. مهمتر از آن در برابر تمام دوربین ها هر دو دستش را بر کمرش زد؛ قر داد و رقصید. لورا بوش هم صبور و سنگین به شوهرش نگاه می کرد. آیا بوش توانست فاصله آن دومراسم میدان کرملین و میدان آزادی تفلیس را به درستی درک کند؟ شاید گمان می کرد در روزی دیگر و روزگاری دیگر همان مراسم رقص و آواز در میدان کرملین هم برگزار می شود و بوش یک بار دیگر رقصی چنان میانه ی میدانش آرزوست! فردای همان روز- سه شنبه دهم ماه می- از دولت و مردم گرجستان تجلیل کرد و آنان را طلیعه ی انقلاب های رنگین و مخملین نامید. گفت:" پیش از انقلاب صورتی در عراق، و پیش از انقلاب نارنجی در اوکراین و انقلاب سدری در لبنان؛ انقلاب مخملی در گرجستان اتفاق افتاد...گرجستان نشان و سمبل آزادی برای منطقه و جهان است. راه آزادی که شما انتخاب کرده اید، راهی دشوار است. در این راه تنها نیستید، آمریکا در کنار شما ایستاده است." در کنفرانس مشترک مطبوعاتی به ساکاشویلی رییس جمهور گرجستان گفت:" شما دوست با صلابتی در امریکا دارید." ساکاشویلی هم در پاسخ گفت:" شما هم یک رهبر آرمانی و قاطع هستید. مردم گرجستان تا ابد مرهون آمریکا خواهند بود." در اینجا جرج بوش جمله ای گفت، که پیدا بود اصلا گرجستان و مسایل آن و روسیه را درست نمی شناسد. گفت:" در باره ی مسایل اوستیای جنوبی و ابخاز آمریکا آماده است به شما کمک کند." بدون شک گرجستان گمان می کرده ، در حل بحران اوستیای جنوبی و ابخاز آمریکا از آن کشور حمایت می کند. از این رو ساکاشویلی کشور خود را در اختیار آمریکا و بازسازی و سامان دهی ارتش گرجستان را در اختیار اسراییل قرار داد. خرید تجهیزات نظامی از اسراییل آغاز شد. کارشناسان نظامی اسراییلی وارد گرجستان شدند. حتی برخی گرجی هایی که سال ها در اسراییل زندگی می کردند، به وزارت رسیدند. به عنوان مثال می توان از دو وزیر مهم و کلیدی کابینه ساکاشویلی نام برد: وزیر دفاع گرجستان، دیوید کزراشویلی، تابعیت اسراییلی دارد، در اسراییل تحصیل کرده است. وقتی در سال 2006 به عنوان وزیر دفاع انتخاب شد، همه از جمله رهبر حزب کارگر گرجستان حیرت کردند؛ که چگونه می شود کسی که مطلقا تجربه نظامی ندارد، وزیر دفاع شود؟ علاوه بر او وزیر امور اوستیای جنوبی و ابخاز، تیمور یاکاشویلی هم یهودی ست، گرچه گفته می شود که تابعیت اسراییلی ندارد، اما درجه وابستگی اش به اسراییل کمتر از وزیر دفاع نیست. بعد از روز نخست آغاز جنگ توسط ارتش گرجستان در اوستیای جنوبی، تیمور یاکاشویلی با رادیوی عبری ارتش اسراییل مصاحبه کرد، به عبری روان حرف می زد، گفت:" اسراییل باید به ارتش خود و کیفیت سلاحی که به گرجستان داده، و نیز به شیوه تربیت نظامیان گرجی افتخار کند، در همان آغاز جنگ؛ گروه کوچکی از ارتش گرجستان، 90 نظامی روس را کشت، 50 تانک را منهدم کرد و 11 هواپیمای روسی را ساقط کرد." روزنامه هاارتص در روز 11 اوت-20 مرداد- تیتر اولش را همان سخن یاکاشویلی قرار داد؛ افتخار اسراییل! در بخش نیروهای امنیتی گرجستان هم اسراییل یک مهره درجه اول دارد. ژنرال گل هرش که پس از شکست ارتش اسراییل در نبرد 33 روزه تابستان 1386 ناگزیر از استعفا شد، رییس جمهور گرجستان او را به عنوان مشاور امنیتی انتخاب کرد. علاوه براو یک مهره کلیدی دیگر نیز وجود دارد! رونی میلو، شهردار سابق تل آویو مشاور و نماینده صنایع نظامی اسراییل در گرجستان است. گویی ساکاشویلی گمان کرده بود با چنین مهره چینی اسراییلی در مغز استخوان حکومتش می تواند در شطرنج روسی برنده شود. مشکل اوستیای جنوبی را با یورش نظامی حل کند و زمینه عضویت در ناتو از موضع قدرت فراهم شود. به نظر می رسد که مشاوران ساکاشویلی به این نکته توجه نداشته اند که عضویت در ناتو شرایطی دارد. از جمله کشوری که می خواهد عضو شود بر اساس بند ب ماده 2 بخش موضوعات سیاسی-اقتصادی باید بحران های درون سرزمینی خود را به شکل صلح آمیز حل کند. هفته ای پس از آغاز جنگ، گرجستان دید که تمام آن وعده های سرخرمن آمریکا و حتی اسراییل باد هوا شد. همه کمک آمریکا در 70 تن کمک های دارویی و انسانی خلاصه شد. در پاسخ به پرسش خبرنگار سی ان ان که پرسید: از آمریکا و غرب چه انتظاری دارید؟ ساکاشویلی گفت: بیدار شوند! همان وزیری هم که به تجهیزات و تربیت نظامی اسراییلی افتخار می کرد، گفت: بمب هایی که بر سر ما می ریزد، بر سر دموکراسی می ریزد! سرگئی لاوروف وزیر خارجه روسیه سه نکته مهم مطرح کرد. او بلا فاصله پس از بیانیه بوش صحبت می کرد. گفت: نویسندگان سخنرانی بوش گرجستان و مسایل منطقه را نمی شناسند، گرجستان باید اعمال حاکمیت در اوستیای جنوبی و ابخاز را فراموش کند و ساکاشویلی باید برود، کار دیگری پیدا کند! و در یک کلام وضعیت به پیش از ششم اوت باز نمی گردد. و در یک کلام لاوروف حرف آخر را اول زد. گفت: دولت گرجستان یک پروژه ی ویژه آمریکایی ست! آمریکا باید بین حقیقت و مجاز یکی را انتخاب کند. جرج بوش در همان شب و روز رویایی 9 و 10 ماه می 2005 گرجستان را آغاز گر انقلاب های رنگین تفسیر کرد. اکنون دیگر از آن انقلاب مخملین آمریکایی – اسراییلی رنگی بر جای نمانده است. روسیه با دقت وشکیبایی و درست در زمان مناسب آمریکا و اسراییل و ناتو را مات کرد. وقتی به شیمون پرز گفتند که پوتین نخست وزیر روسیه می خواهد با او صحبت کند، حتما انتطار داشت که بشنود که باید پایتان را از گرجستان بیرون بگذارید. مربیان نطامی تان را خارج کنید و قرار دادهای اسلحه تان را لغو کنید. دو هواپیمای العال که باند فرودگاه تفلیس را در همان روزهای ابتدای جنگ ترک کردند. همان مربیان نظامی اسراییلی را می بردند. قرار داد فروش 200 تانک مرکاوا لغو شد، وزارت خارجه اسراییل اعلامیه داد که در جنگ میان روسیه و گرجستان بر اساس منافع اسراییل عمل می کند... از آن انقلاب مخملی در ذائقه و حافظه ی تاریخ غیر از همان رقص خرچنگ قورباقه جرج بوش چیزی در یاد نمی ماند. و البته رییس جمهوری که مصالح ملی کشور خود را به تاراج آمریکا و اسراییل داد. بازی شطرنج بین پوتین و دیک چنی تمام شده است. تصویر روی جلد این هفته ی اکونومیست هم می گوید، پوتین برنده شده است.

۱۳۸۷ مرداد ۳۰, چهارشنبه

اهداف استراتژيکی آمريکا از جنگ در عراق

برگرفته از سایت :دنیای ما
نوشته : دکتر عبدالله سعد محقق دانشگاه تور در فرانسه
از سايت منظره عمومی جنگ
برگردان : احمد مزارعی
اهداف استراتژيکی آمريکا از جنگ در عراق نخست بايد روی اين موضع تاًکيد نمود که جنگی که آمريکا در عراق به پيش ميبرد برای آنست تا "نظم نوين جهانی" را تثبيت نمايد و اين خود نتيجه جنگ سردی بود که بمدت ٤٢ سال ( ١٩٤٧-١٩٨٩ ) ادامه داشت. ماهيت اين نظم نوين که بنام گلوباليزاسيون معروف شده است بر چند چيز استوار است: تفکر ليبرالی اقتصاد، فرهنگ واحد اقتصاد بازار و فرهنگ مصرف. اگر کمی به عقب باز گرديم متوجه ميگرديم که استراتژيستهای آمريکايی در سال ١٩٤٧ اين برنامه را برای پيشبرد مبارزات ضد کمونيستی خود تنظيم نمودند که مکارتيسيم از مظاهر آن بود و سالها ادامه داشت. پس از شکست انقلاب سوسياليستی در روسيه و در ادامه فروپاشی اين کشور، بيل کلينتون يکی از مستشاران بر جسته خود را بنام "آنتونی لايک"، مامور نمود تا شرايط تازه بعد از فروپاشی شوروی را بررسی نموده و برنامه و سياست تازه ای را در قبال آن تنظيم نمايد. آنتونی لايک با بکارگيری همه امکانات و استعدادهای خود برنامه ای تحت نام "سياست توسعه و نفوذ اقتصادی و بازار" را تنظيم نمود.پايه های اصلی برنامه و سياست فوق از اينقرار بودند:• ضرورت تسلط آمريکا بر سياست و اقتصاد جهانی بمنظور فتح بازارها و شرکتهای موجود، تا موسسات توليدی آمريکايی بتوانند با بدست آوردن حداکثر سود، کالاهای خود را در اين مناطق بفروش برسانند.• ضرورت بکارگيری و استفاده حداکثر از موسسات مالی بين المللی همچون بانک جهانی، صندوق بين المللی پول (اين دو موسسه مالی جهانی موظف شدند تا برنامه های "اصلاح" اقتصادی و جهانی تنظيم کنند و سازمان تجارت جهانی که بعدها در سال ١٩٩٥ آنرا تاسيس نمودند مجری آن باشد.• استفاده آمريکا از نيروهای نظامی در صورت ضرورت بدون موافقت سازمان ملل.• مقابله و سرکوب کشورهايی که نخواهند سياست "نظم نوين جهانی" را بپذيرند.(دول محورشر) همچنانکه بخوبی امروز مشاهده ميکيند آنچه را که امروز جورج بوش باجرا . در می آورد چيزی نيست بجز سياست و برنامه تنظيمی "آنتونی لايک" در سال ١٩٨٩ بدرستی ميتوان متوجه شد که آنچه که آنروز انجام ميگيرد منشاً استراتژيک آن از سال ١٩٨٩ بهنگام فروپاشی شوروی سابق و ساير کشورهای اروپای شرقی سر چشمه ميگيرد. از اين زمان است که تهاجم افسار گسيخته نظام سرمايه داری جهانی برای غارت و بزير سلطه کشيدن کشورهاو ملل جهان آغاز گرديد."فرانسيس فوکوياما" در کتاب معروف خود "پايان تاريخ" پيروزی نهايی نظام ليبراليسم اقتصادی را در جهان نويد ميدهد و بر صحت و درستی آن تاکيد ميگذارد ، کيسينجر يکی ديگر از شخصيت های سياسی آمريکا در کتابی بنام "سياست خارجی آمريکا" بر تفوق علمی، تکنولوژيکی، سياسی و اقتصادی آمريکا بر جهانيان در ابتدای قرن تازه، تاًکيد کرده و اينکه اينچنين موفقيتی تا کنون در جهان بی سابقه بوده است.اين است آن منظره و دايره جنگی که در حال حاضر آمريکا با کمک اسرائيل در عراق به پيش ميبرد.هدفهای استراتژيکاهداف امپرياليستی آمريکا را در سه مورد مورد بررسی ميکنيم:هدف اقتصادی: چنگ اندازی بر منابع نفتهدف سياسی: تسلط بر جهان و اعمال برنامه امپرياليستی- صهيونيستی در منطقه خاورميانه "خاور ميانه بزرگ"هدف علمی- فرهنگی: ترور عقل و انديشه در جوامع اسلامی و جايگزينی آن با فرهنگ شکست، جُبن و اختناق.هدف اقتصادی: چنگ اندازی بر منابع نفتاعمال اين سياست و اقناع کشورهايی که نفت توليد ميکنند و يا لوله های نفت از درون خاک آنان ميگذرد، به اينکه آنان بايد گوش بفرمان کشورها و شرکتهای بزرگ نفتی بي نالمللی ودر راًس آنان آمريکا باشند. و درغير اين صورت، خود را در معرض جنگ و کشتار و تخريب قرار خواهند داد. قابل ذکر است که شرکتهای توليد کننده نفت در آمريکا هميشه از موقعيت مهمی برخوردار بوده و رهبران سياسی و ورزا هميشه وابسته باين شرکتها بوده اند. برای مثال: جان فاستردالس ٧٩ ، سايروس وانس - ٦٩ هنری کيسينجر ٧٣ - ٦١ ، دين راسک ٦١ - ٥٩ ، کريسيان هارتر ٥٩ -٥٣ ٩٤ . اينها همه - ٨٩ ، وجميس بيکر ٨٩ - ٨٢ ، جورج شولتز ٨٢ - ٨٠ ، الکساندر هيگ ٨١ -٧٧ وزارای خارجه بودند. ديک چينی معاون رئيس جمهور آمريکا نيز خود صاحب شرکت هاليبرتون است که در بيش از يکصد کشور جهان شعبه داشته و نزديک به يکصد هزار نفر در اين شرکت بکار مشغولند. کونداليزا رايس نيز قبل از تصدی پست جديد، عضو مجلس اداری شرکت بزرگ و مهم نفتی "شورون" بوده است. آمريکا پس از جنگ جهانی اول طی قراردادی با دولت عربستان بر نفت اين کشور و ساير کشورهای حوزه خليج چنگ انداخت. در مراحل بعدی اين کشور موفق به ايجاد چند پايگاه نظامی در عربستان ، بحرين وعمان گرديد و طبيعی بود که شرکتهای نفتی اين کشور متوجه منابع نفتی کشور عراق شوند. زيرا عراق از حيث منابع نفتی زير زمينی، دومين کشور ومنطقه بعد از عربستان بشمار ميرود. مخارج توليد نفت در عراق بسيار اندک است. در حاليکه در عربستان درمقابل حفر هر شش حلقه فقط يکی از آن به بهره برداری ميرسد. اين رقم در عراق چهار برابراست، يعنی چهار حلقه حفر شده از پنج چاه به بهره برداری ميرسد. اين وضعيت در عراق مخارج يک بشکه نفت خام را به ٢ دلار در مقابل ٦ دلار در عربستان قرار داده است. از همه مهمتر اينکه در ٩٠ % از سرزمين کشور عراق کشفييات و استخراج نفت در آن انجام نگرفته و نتايج حاصله نفتی کنونی محصول کشفيات ١٠ % از سرزمين کشور عراق ميباشد. تو خود حديث مفصل بخوان از اين ثروت بيکران.حقاق بالا کافی بود تا امپرياليسم غارتگر آمريکا به هر بهانه ای متوسل شود تا تهاجم را بر عليه کشور ، ملت و استقلال عراق آغاز نمايد. يکی از متخصيصان امور نفتی آمريکا بنام "مايکل تلينگ" اين آزمندی دولت آمريکا را اينگونه توجيه مينمايد: "عاقلانه نيست که ما اموال و اوقات خود را در اينجا و آنجا هدر دهيم در صوريتکه ميدانيم يک منبع عظيم چهل ميليارد بشکه ای نفت و در عمق اندک در عراق نهفته است. سئوالی که در اينجا در برابر ما قرار ميگيرد اينستکه آيا آمريکا به اينهمه نفت و گاز برای صنايع خود نياز دارد؟. پاسخ مسلماً آری خواهد بود. زيراآمريکا نفت و گاز را بمثامه اسلحه نيرومندی مينگرد که ميتواند آن را عليه رقبای جهانی خودبکار گيرد تا بتواند بر جهان و بر منابع نفت و گاز در هر کجا باشند تسلط پيدا کند. در مورداروپا بايد گفت که نفت خاورميانه مهمترين بخش نيازمنديهای آنان را بر طرف مينمايد. واردات٧٨ % نفت و ٦٦ % گاز از منطقه خليج خواهد بود. در دوران محاصره ، اروپا تا سال ٢٠١٠اقتصادی عراق شرکت فرانسوی توتال و چند شرکت کوچک ديگر موفق به بستن چند قرار دادنفتی با عراق گرديدند. همچنين روسيه نيز طی قرار دادی بمبلغ ١٢ ميليارد دلار موفق شد منطقه ای را در جنوب عراق که انتظار ميرفت تا ٩ ميليارد بشکه نفت توليد کند در اختيار گيرد. در حقيقت روسيه با اين قرارداد ميخواست بخشی از طلبکاريهای خود را از عراق باز پس ستاند.در مورد چين مطالعات و تحقيقات استراتژيک نشان ميدهد که اين کشور تا سال ٢٠١٥ يکی از بزرگترين مصرف کنندگان نفت و گاز در جهان خواهد بود و نياز دارد تا سه چهارم از نفت و گاز کشورهای عربی را خريداری نمايد. در حال حاضر کشور چين بيشترين نرخ رشد اقتصادی را در جهان دارا است. در سال ٢٠٠٣ ، اين کشور ١٠ % رشد اقتصادی داشته در صورتيکه کشور آلمان که در ميان ساير کشورهای صنعتی پيشرفته تر از همه بوده تنها ١.٥ % رشد داشته است. از اينجا بايد پی برد که چرا کشورهای اروپايی و چين در سازمان ملل به شدت بمخالفت با جنگ بر عليه عراق برخاستند. آمريکا با بهانه قرار دادن مبارزه با تروريسم و در حقيقت برای تسلط بر منابع نفت و گاز جهانی به افغانستان حمله برد و هدف اصلی حمله به افغانستان هر چه نزديک شدن بيشتر به کشورهای قزاقستان، ترکمنستان، تاجکستان و آذربايجان بود تا به ٢٨ ميليارد بشکه نفت و ٧٠٠٠ ميلياردمتر مکعب گاز برسد. اگر به نقشه اين مناطق نگاه کنيد متوجه خواهيد شد که همه کشورهای ذکر شده در شمال افغانستان واقع شده اند ، مشکلی که اکنون آمريکا با آن روبروست اينستکه چگونه نفت و گاز اين مناطق را به سمت غرب انتقال دهد. باستثنای ايران و روسيه کشورهای فوق هيچکدام راهی به دريا ندارند. تنها راه مقرون بصرفه عبور لوله های نفت ، گاز از طريق آذربايجان و گرجستان بسوی بندر جيهان در ترکيه است. هم اکنون مبارزه حادی ميان طرفداران آمريکا و روسيه در گرجستان در جريان است که موفقيت نسبی نصيب آمريکا گرديده است.هدف سياسی تسلط بر جها ن و مقدمتاً اعمال برنامه امپرياليست – صهيونيستی برمنطقه خاورميانه( خاورميانه بزرگ).به لحاظ شيوه پيشبرد کار ميتوان هدف فوق را به دو جزو تقسيم نمود: 1- تسلط بر جهان، 2 اعمال برنامه تسط بر خاورميانه با کمک اسرائيل.تسلط برجهان وتثبيت "نظم نوين جهانی"در سال ١٩٩٥ گروهی در آمريکا برای تثبيت نظم نوين جهانی پروژه " قرن جديد آمريکايی" را تنظيم نمودند. اين گروه متشکل از افراد مسيحی بنياد گرا و متمايل به صهيونيسم بودند و اسامی آنان از اين قرار بود: ديک چينی ، لويس ليببی مشاور ويژه معاون رئيس جمهور، رامسفلد وزير دفاع، پال ولفو ويتز معاون وزير که اکنون مقام رياست بانک جهانی را به عهده گرفته است، پيتر رودمان سکرتر سياست خارجی، فرانسس فوکوياما، جف بوش برادر رئيس جمهور وفرماندار ايالت فلوريدا، دان کايل نايب جورج بوش پدر، فرد ايکلی نايب وزير دفاع در زمان جورج بوش پدر، فرانک کافنی افسر پنتاگون که به داشتن دشمنی با کمونيست و اعراب معروف است.کونداليزا رايس وزير خارجه کشور که در يکی از نوشته های خود اظهار داشت " پدر بزرگ من مرا با کينه نسبت به کمونيست و اعراب پرورش داده است". قابل ذکر است که از نظر بنيادگراهای مسيحی در آمريکا، اعراب بمعنی همه کشورهای اسلامی منطقه خاورميانه ميباشد. افراد مذکور امروز از گردانندگان اصلی سياست دولت آمريکا ميباشند و به گروه عقابها معروفند.در بخشی از برنامه مکتوب اين گروه چنين آمده است: " کشورهای که ميتوانند از نظر ژئواستراتژيک مصدر خطری برای پيشبرد امر "نظم نوين جهانی" باشند ، خطرناکند و بايد کنترل و سرکوب گردند". برزژينسکی در کتاب"صفحه شطرنج"، کشورهايی که برای "نظم نوين جهانی" خطرناک محسوب ميشوند بدين شکل مشخص نموده است: اتحاديه اروپا ، ژاپن ، چين و روسيه. در زير وضعيت يک يک اين کشورها و اهميت و موقعيت استراتژيکی اينان رادر درون "نظم نوين جهانی" بررسی مينمايم. اروپاکشورهای اروپايی در صورتيکه متحد شوند، ميتوانند تبديل به نيروی اقتصادی ، سياسی، نظامی و تکنولوژيکی عظيمی گردند و اين موجب خواهد شد که بر قدرت فائقه آمريکا سايه بيفکنند.مثال: توليدات ناخالص ١٥ کشور اروپائی در سال ٢٠٠٠ ، هفت هزار ميليارد دلار بود هاست،همين رقم در مورد آمريکا و در همين سال فقط پنجهزارميليارد دلار است. کشورهای اروپايی روابط خود را با مستعمرات سابق خود حفظ نموده و اين کشورها برای اروپا پر اهميت ميباشند، فرانسه ، بلژيک ، پرتغال و اسپانيا در صف مقدم اين رابطه قرار دارند. اما بايد گفت که اگر چه کشورهای اروپايی از نظر اقتصادی وحدت دارند ولی در زمينه سياسی دچار پراکندگی ميباشند و بيک زبان صحبت نميکنند. در جريان شروع جنگ عراق بسياری از کشورهای اروپايی همچون انگليس ، ايتاليا ، اسپانيا، دانمارک ،هلند و يويان در صف آمريکا قرار گرفتند. فرانسه ، آلمان و بلژيک جبهه مخالف جنگ را رهبری ميکردند. بنظر ميرسد امکان اتحاد مليتهای مختلفی تحت يک برنامه اقتصادی ليبرال ناممکن است. تنها تجربه ملتهای مختلف که برای دورانی با موفقيت عمل نمود ، تجربه شوروی با اقتصاد سوسياليستی بود. دولت آمريکا دائماً ميکوشد صفوف اروپائيان را به انشقاق بکشاند. زيرا اين انشقاق ميتواند در خدمت استراتژی وی قرار گيرد. همچنين آمريکا با داشتن پايگاههای نظامی متعدد در کشورهای اروپايی همچون ايتاليا ، اسپانيا ، پرتقال، يونان ، انگلستان و آلمان، ميکوشد بر سياست اين کشورها بنفع خود تاًثير گذارد. رابطه ويژه تاريخی که ميان آمريکا و انگلستان وجود دارد، هميشه موجب مانع تراشی بر سر راه وحدت اروپاييان بوده است. انگلستان در اروپا ...تا کنون از پذيرش "يورو" برای ارز متداول در کشور خود ابا ورزيده است.ژاپنسياستگزاران آمريکايی باور دارند که ژاپن دومين کشور است که بايد با آن مقابله شود. از نظر اقتصادی اين کشور بعد از جنگ دوم جهانی به پيشرفتهای عظيمی دست يافته و بر بخشهای مهمی از صنعت اتومبيل ، الکترونيک و صنايع " روبات" دسترسی پيدا کرده است. اما ژاپن از نظر سياسی همچنان آسيب پذير است و در حوزه ايالات متحده آمريکا ميچرخد. پيشرفتهای ژاپن که همچون کابوس آمريکا را نگران نموده، اينست که اگر ملت و دولت ژاپن خواستار بر چيده شدن پايگاههای نظامی آمريکا و خروج ٤٣٠٠٠ سرباز اين کشور گردند چه بايد کنند. بويژه اينکه اين سربازان بقايای دوران جنگ دوم جهانی اند واکنون به بقای آنان در ژاپن نيازی نيست.روسيهسومين رقيب احتمالی برای آمريکا روسيه ميباشد. پس از فروپاشی نظام سوسياليستی که نقش بزرگی در پيشرفت عمومی اين کشور داشت، روسيه دچار بحرانهای بزرگ اقتصادی گرديد. اين کشور که در دورانی ٥٠ ساله عامل توازن جهانی بحساب می آيد، اکنون دوباره ميکوشد موقعیت منطقه ای و بين المللی خود را باز يابد، روسيه گاهی بخاطر بدست آوردن وام باکشورهای غرب همراهی ميکند و گاهی نيز برای فشار بر آمريکا با کشورهای با صطلاح "محور شر" رابطه حسنه برقرار مينمايد.آمريکا ميکوشد با کمک به جدايی طلبان چچن و دخالت در گرجستان بر عليه منافع منطقه ای روسيه وارد عمل شود، اما تنها چيزی که موجب نگرانی آمريکا است، احتمال بقدرت رسيدن حزب کمونيست در روسيه است. حزب کمونيست روسيه تنها حزبی است که از يک سازماندهی و تشکيلات معتبر بر خوردار است. برزژينسکی برای رهايی از خطر رقابت احتمالی روسيه چنين پيشنهاد ميکند که اين کشور به سه بخش تجزيه نمايند: بخش اروپايی ،بخش سيبريه و بخش خاور دور.چينهمه استراتژيستهای آمريکايی در اين زمينه وحدت نظر دارند که چين تنها و بزرگترين خطری است که آينده آمريکا را تهديد ميکند.چين پر جمعيت ترين کشور جهان وبيشترين رشد اقتصادی را در ميان کشورهای پيشرفته جهان دارا است. از ابتدای سالهای ٩٠ قرن گذشته تا کنون ميزان رشد اقتصادی آمريکا در حد متوسط ٣% بوده است. اما چين در همين دوره ١٠ % رشد اقتصادی داشته است در عين حاليکه حزب کمونيست نيز در قدرت است و سرسختانه از امنيت ملی و پيشرفت روز افزون کشور حمايت ميکند.کانداليزا رايس در مورد چين اينگونه به اظهار نظر ميپردازد: "در قاره آسيا چين تنها تهديد کننده منافع آمريکا ميباشد. اگر چه امروز چين از نظر نظامی توانائی مقابله با آمريکا را ندارد ، اما اين وضع ادامه نخواهد يافت و چين اين وضعيت را بسود خود بر هم خواهد زد. بر اين اساس ما بايد چين را دشمن شماره يک استراتژيک خود بدانيم." وی سپس چنين ادامه ميدهد: " ما بايد بکوشيم چين را از نظام سوسياليستی بسوی اقتصاد ليبرالی سوق دهيم، از طرفی بکوشيم اين کشور را از پيشبرد برنامه های نظامی و فضايی باز داريم. در صورت عدم موفقيت بايد با چين مقابله کنيم .شايد ما بر دروازه های جنگ سرد سوم ميان آمريکا و چين قرار داريم. در اينجا به بخش دوم از هدف سياسی در پيش ذکر شده که همانا تحمل برنامه امپرياليسم – صهيونيستی بر ملت های خاورميانه تحت عنوان "خاورميانه بزرگ" ميباشد، ميپردازيم.چگونگی تحميل "خاورميانه بزرگ"برای صاحبنظران روشن است که يکی از اهداف آمريکا به عراق همانا حمايت از دولت صهيونيستی اسرائيل بود که بمثابه نوک پيکان زهرآگين آمريکا در منطقه عمل ميکند. عملکرد دولت اسرائيل نمونه بارزی از گلوباليزاسيون است که امپراليسم آمريکا ميکوشد آنرا در منطقه تحميل نمايد. تجاوز روزانه ارتش اشغالگر اسرائيل به مردم فلسطين و قتل و کشتار آنان ، تخريب خانه های مردم منطقه بر سرشان ، سرقت آبهای آنان وتخريب باغها و زمينهای زراعتی ، نسل کشی از مردم فلسطين بدون اينکه مانعی جلوی اسرائيل را بگيرد و آمريکا همچنان سر سختانه از اسرائيل حمايت ميکند و چندی پيش بوش شارون را آشکارا مرد صلح ناميد. جامعه بين المللی و سازمان ملل هم عليرغم صحبت از حقوق بشر و ميثاقهای بين المللی اما هيچگونه تصميم جدی بر عليه اسرائيل نمی گيرد. سال گذشته که ارتش اسرائيل به کشتار گسترده مردم فلسطين در اردوگاه جنين دست زد و عليرغم علنی بودن آن جنايت بزرگ و تخريب صدها خانه بر سر ساکنان آن باوجود فيلمهای تلويزيونی از وقوع جنايت باز هم جامعه بين المللی و آمريکا در اين مورد سکوت کردند. و اينها همه از نتايج سحراست. هم اکنون بيشتر از هر زمانی شرايط اعمال برنامه "خاورميانه بزرگ" فراهم آمده است. کشورهای منطقه ابتدا بايد دولت اسرائيل را برسميت شناخته و با قراری روابط ديپلماتيک و عادی سازی تجارت و بازرگانی و توريسم با اين کشور، زمينه فرهنگ وسياست را در منطقه آنطور که بتواند در هماهنگی با سياستهای عمومی امپرياليست آمريکا قرار گيرد به پيش ببرند. پس از قراداد صلح ميان مصر و اسرائيل ، سپس اردون و اسرائيل ، آنگاه نابودی کشور و دولت در عراق، هم اکنون زمان آن فرا رسيده است تا مقامت مردم فلسطين را نيز به نابودی بکشانند. در اين مرحله قرار است همه سازمانهای سياسی فلسطينی تصفيه گردند. هم اکنون يکی از رهبران جبهه خلق برای آزادی فلسطين بنام احمد سعدات در زندانی که بنام "گوانتامو" فلسطين ناميده ميشود زندانی است و عليرغم اينکه مجلس ملی فلسطين و ديوان عالی راًی بر آزادی ايشان داده اند همچنان در زندان بسر ميبرد. اما دولت آمريکا ميداند که پيشبرد برنامه های فوق در گروی نابودی کامل مقاومت در عراق است. دولت آمريکا هم اکنون نيروی عظيمی را برای سرکوب مقاومت و از ميدان بدر کردن آن در عراق بکار ميبرد و در مرحله بعدی تصميم دارد که کشور عراق را به سه بخش تجزيه نمايد دولتی کردی در شمال ، دولتی شيعی در جنوب و دولتی سنی در مرکز عراق. دولت آمريکا همچنين در نظر دارد برای پايان دادن به مشکل آوارگان فلسطینی آنان را از اسرائيل ، اردن ولبنان به منطقه مرکزی عراق نقل مکان دهد.اهداف علمی و فرهنگی:تاييد و اعمال عقب ماندگی از راه ترور دانشمندان عراقی و تحکيم فرهنگ شکست، جبن و اختناق.بنظر ميرسد که آمريکا نمی خواهد آنچه را که در ژاپن و آلمان بعد از جنگ دوم جهانی پيش آمد در عراق بوقوع بپيوندد. آمريکا در اين دو کشور کوشيد با ساختن پايگاه متعدد نظامی موقعيت سياسی خود را مستحکم نمايد. اما ملتهای اين دو کشور توانستند با استفاده و حمايت از دانشمندان خود به گسترش علم و دانش و تکنولوژی در کشور کمک کنند و همانطور که همگان شاهد بودند اين دو کشور توانستند در مدت کوتاهی در زمينه رشد و صنايع و علوم به پيشرفتهای مهمی دست يافته و موقعيت های خود را در جهان مستحکم نمايند. دولت آمريکا قبل از شروع جنگ و در مرحله که گروههای تجسسی برای يافتن اسلحه کشتار دسته جمعی به عراق ميفرستاد، بطرق خاص با دانشمندان عراقی به مصاحبه می پرداخت و در مورد جزييات زندگی آنان پرونده سازی مينمود و در مواردی بآنان وعده و عيدهای فراوان ميداد و همگان بياد دارند که در مرحله ای دولت آمريکا خواستار آن شد که اين دانشمندان برای انجام عمل تحقيقات به خارج عراق مسافرت کنند ،بهانه دولت آمريکا اين بود که اينان در عراق از ترس صدام حقيقت را نخواهند گفت. هم اکنون دولت آمريکا با داشتن مشخصات کامل آنان و اينکه کشور در اشغال آنان است براحتی ميتواند آنانرا زير فشار قرار داده و يا براحتی آنانرا ترور نمايد. بنا بنوشته مطبوعات عراقی و هئيت علمی دانشگاه بغداد، تا کنون چند صد نفر از اين دانشمندان بطريق مرموزی بقتل رسيده اند.اين شيوه قتل دانشمندان و تهديد آنان در آلمان و ژاپن اتفاق نيفتاده، دليل ديگر عمدی بودن ترور دانشمندان در عراق اين است که در اين کشور، تنها دانشمندان علوم فيزيک و صنايع اسلحه، کشته نميشوند بلکه اين کشتار شامل تعداد زيادی دانشمند رشته های علوم ديگر همچون، کشاورزی، برق، داروسازی،معماری و غيره ميباشد که نشان دهنده آنست که منظور اشغالگران آمريکايی تهی نمودن جامعه عراق از هر گونه تخصص ميباشد. هم اکنون يک هزار و چهارصد دانشمند در زندانهای عراق بسر ميبرند که انواع فشار و شکنجه در مورد آنان بکار ميرود. بنا به گفته دکتر فايق امين مدير بخش تشريحات بيمارستان بغداد، علت قتل دکتر " محمد ازميرلی" دانشمند شيمی عراقی وارد شدن ضربه دسته هفت تير بر مخچه (قسمت گودی گردن در پشت سر) وی بوده است. اين حادثه در آخر ماه می سال ٢٠٠٤ انجام گرفت.عمل تعقيب و ترور دانشمندان عراقی بوسليه "موساد" سازمان جاسوسی اسرائيل در عراق انجام ميگيرد، و باز بنا بگفته هدی نغيمی رئيس بخش تحقيقات دانشگاه بغداد، تا کنون ١٥٠ دانشمند عراقی که نام و مشخصات آنان رسماً منتشر شده، بتوسط موساد بقتل رسيده اند. ميتوان از برجسته ترين اينان بنامهای دکتر عبداللطيف مياّح رئيس بخش مطالعات دانشگاه بغداد، دکتر محمد راوی رئيس دانشگاه بغداد، دکتر فلاح دليمی معاون دانشکده علوم، دکتر صبری بياتی استاد جغرافيای دانشگاه بغداد، عماد سرسم، که شخصيتی علمی و بسيار بر جسته و مورد احترام همگان بوده است، نام برد که همگی يا در منزل خود و يا در دانشگاه بقتل رسيده اند.با شهرت يافتن فشار بر زندگی اين دانشمندان تاکنون بيش از دوهزار از اينان مجبور به ترک کشور گرديده که بدون شک زيان بزرگی برای بنيه علمی کشور است. در تاريخ ١١ ماه آوريل ٢٠٠٣ تعدادی از اين دانشمندان با ارسال پيامی بوسيله پست الکترونيکی به دوستان خارج از کشور خود در مورد وضيعيت غم انگيز خود توضيح داده و اينکه آنان دائماً بوسيله نيروهای اشغالگر تهديد ميشوند، منازل آنان گاه و بيگاه مورد تفتيش قرار ميگيرد. مراکز عملی و کتابخانه ها بوسيله افراد تحريک شده مورد هجوم قرار گرفته و بتاراج برده ميشوند و در نهايت چنين متذکر شده اند که دانشگاه موصل که يکی از مراکز مهم علمی عراق بوده تبديل به ويرانه شده است.توضيحات بالا شرح عجولانه ای از استراتژی آمريکا در منطقه بود ، اما در اين مسير اهدافی تاکتيکی نيز وجود دارد که به نمونه آنان اشاره ميشود: نخست ميليتاريزه کردن اقتصاد بمنظور غلبه بر بحران اقتصادی و دوم سرکوب مقاومت کارگران و يا کشورهايی که بنحوی از انحا مخالف پيشبرد گلوباليزاسيون باشند.نظامی کردن اقتصاد برای حل بحران امپرياليستی١٩٩٨ موج گسترده ای از ترور و اختناق را بر عليه - دولت آمريکا در سالها جنگ سرد ١٩٤٨ بسياری کشورها و شخصيت ها ی سياسی براه انداخت واينهمه تحت عنوان مبارزه با کمونيسم به پيش برده ميشد. قتل پاتريس لومومبا ، چه گوارا ،سامارا ماشل ، آلنده و توماس ساکارا ،از اين نوع اند. در اندونزی اين جنگ ضد کمونيستی موج کشتار بيش از نيم ميليون نفر از شخصيتهای علمی کادرهای کارگری و اتحادي های و غيره گرديد و اين در کنار جنگهای گسترده تری بود که در ويتنام ، لائوس ، کوبا ، کره و عراق براه انداخته شد. اين موج مبارزه ضد کمونيستی در خود آمريکا تحت نام "مک کارتيسم" نيز دامن شخصيتهای بسياری از جمله هنرمندان ، و رهبران کارگری را نيز گرفت. با شروع قرن ٢١ ، سرمايه داری امپرياليستی با بحران عميقی روبروست.اکنون ديگر با برنامه های کوتاه مدت که حالت مسکن را داشته باشد، نمی توان بر مشکلات فائق آمد. ديگر نمی توان با پرداخت وام بيشتر به کشورهای جهان سوم آنان را مورد بهره برداری قرارداد. هم اکنون شدت فقر و محروميت دربسياری از اين کشورها در حدی است که آنان قادر به پرداخت بدهيهای سابق خود نيز نيستند. قابل توجه اينکه آمريکا خود نيز يکی از بدهکارترين دولتهای دنيا است ، مجموع بدهکاری دولت آمريکا ١٨٤ % کل توليد ناخاص ملی است. يعنی اين دولت خود ١٨٠٠٠ ميليارد دلار مقروض است، اما مشکل اصلی دولت آمريکا اضافه توليد در دو بخش اصلی اقتصاد اين کشور يعنی ماشين سازی و صنايع پولاد است. توليد اتومبيل در آمريکا سالانه ٧٥ ميليون و مقدار فروش در بازار تنها ٥٠ ميليون است و ٢٥ ميليون اتومبيل اضافه توليد ١٩٩٩ بترتيب ٣٤٠ و ١٥٠ - در بازار آمريکا است. در مورد صنايع پولاد در سالهای ١٩٩٨ ميليون تن پولاد اضافه در بازار توليد شده است. در سال ٢٠٠١ ، يک مليون و دويست هزار نفر در آمريکا کار خود را از دست داداند. دولت آمريکا به ضرورت جنگ تازه ای نياز داشت تا بتواند بر بحران عميق درونی غلبه کند.همه دلايل نشان ميدهد که بحران نظام سرمايه داری جهانی همه ساله شدت يافته است. در سال ١٩٩٧ همگان شاهد در هم ريختگی اقتصاد کشورهای با صطلاح "پلنگان آسيا" بوديم. سنگاپور، تايوان و کره در آستانه ورشکستگی قرار گرفتند. در ماه آوريل ٢٠٠٠ بازار بورس در "وال استريت" در هم ريخت و سپس نوبت به يکی از دانش آموزان دست آموخته بانک جهانی يعنی آرژاتين رسيد و همگان شاهد ورشکستگی کامل اين بودند. تحليلگران اقتصادی حدس ميزدند که ممکن با بحرانی از نوع سال ١٩٢٩ روبرو گردند و تا کنون هم سايه اين بحران در گشت و گذار است.تمرکز انحصاراتکل اقتصاد جهان هم اکنون در دست تعداد معدودی از شرکتهای چند مليتی متمرکز شده است. گسترش فقر بيش از يک ميليارد و پانصد ميليون نفر از جمعيت کره زمين روزانه با مبلغی در حد يک دلار زندگی ميکنند. قدرت خريد کارگران يکصد کشور جهان رو به سقوط نهاده ونسبت به ١٥ سال پيش بشدت سقوط کرده است. بعلت سوء تغذيه هر سه ثانيه يک کودک زير پنج سال جان خود را از دست می دهد. رشد معاملات بورس در بازار جهانی: مبلغ يک ميليارد ويکصد ميليون دلار روزانه در اين بازار مبادله ميگردد. اين مبادله موجب آن ميشود که در هر ٣ ثانيه سود عظيمی را نصيب سه نفر نمايد که برابر است با در آمد ٤٨ کشور فقير در سال. گسترش بدهکاری کشورهای فقير از سال ١٩٧٠ تا کنون به ٢٥٠٠ ميليارد رسيده است. در همين دوره اين کشورها مبلغ ٤٠٠٠ ميليارد دلار بابت بهره و خدمات پرداخت کرده اند. در حقيقت می توان گفت که کشورهای فقير به کشورهای ثروتمند کمک نموده و در مقاله ای من توضيح داده ام که چگونه فقر در هر دقيقه ٢٥٠ هزار دلار به کشورهای ثروتمند می پردازند. هر چقدر نظام سرمايه داری بکوشد با تحميل جنگ و بردگی بر توده های ميليونی در سراسر جهان از شدت و حدت اوضاع موجود بکاهد، نخواهد توانست از سرنوشت محتوم خود که همانا نابودی اين سيستم ضد انسانی است فرار کند. بشريت تا کنون هيچ نظامی را اينگونه ظالمانه بخود نديده است. نظام سرمايه داری از چهار چوب نظريه پردازان اوليه خود همچون آدام اسميت و ديويد ريکاردو بدر آمده و از تئوريهای کينزی نيز گذشته است. امروز ضوابط دولتها توسط تعدادی از شرکتهای چند مليتی که مقر ثابتی نداشته و در گوشه و کنار جهان پراکنده اند در هم شکسته شده است. اينان خارج از حيطه دولتها، قوانين و ضوابط مورد نظرخود را دارند. شعار اصلی اين شرکتها جهانی "عبور بسوی بازار" است و يا فتح هر بيشتر بازارهای کشورهای فقير. هم اکنون شش سال از تاسيس سازمان تجارت جهانی ميگذرد و کشورهای بسياری بزير سلطه و قوانين اين سازمان در آمده اند، در آمد ١٥ شرکت جهانی مساوی است با کل در آمد ١٥ کشور در جهان. برنامه ريزيهای اقتصادی اين سازمان موجب فقر و مسکنت هر چه بيشتری از ملتها گرديده و قدرت خريد کارگران را پايين آورده است، حتی کشورهای صنعتی و از جمله آمريکا نيز از اين تهاجم بی بهره نبوده اند، از اينجاست که امپرياليسم آمريکا ميکوشد با راه اندازی جنگ خون تازهای در رگهای اقتصاد راکد شده بجريان اندازد.. برای مثال دولت کويت اخيراً قرار دادی را با آمريکا بمبلغ ٩٠ ميليارد دلار برای خريد تجهيزات جنگی به امضا رسانيده که شامل توپ و تانک و بسياری افزارهای مخابراتی است که می تواند محرک تازه ای برای کارخانه های اسلحه سازی آمريکا باشد. بعضی نظريه پردازان نظامی- اقتصادی آمريکايی در مورد سالهای جنگ ويتنام تحقيقاتی نموده و نتيجه گيری خود را اينگونه ارائه می دهند: "برای رونق اقتصاد هيچ چيزی جايگزين جنگ نمی شود، به هيچ چيز ديگری نمی توان انديشيد، اقتصاد جنگی کار را برای کارخانه دار و کارگر فراهم ميکند، جنگ در گذشته و حال عنصر اصلی رونق بازار محسوب ميگردد، جنگ ، جنگ به تنهايی قادر است تا مشکل اضافه توليد را حل نمايد". آيا می توان کلماتی واضح تر از اين يافت که آمريکا بحران خود را با آن حل کند ، از اينجا ميتوان پی برد که چرا دولت آمريا روزانه يک ميليارد دلار بودجه برای ارتش اختصاص ميدهد.درهم شکستن مقاومت کارگران و دولتهايی که مخالف گلوباليزاسيون هستند شدت يافتن تضادها موجب رشد مبارزات مردم ميگردد، اين مبارزات در درجه اول از درون خود کشورهای امپرياليستی آغاز گرديده است. تظاهرات عظيمی که در شهر "سياتل" آغاز گرديد و به شهر "جنوا" در ايتاليا رسيد ،موج تازه ای از مبارزات نسل نوين کارگران وساير بخشهای اجتماعی بود که برای زندگی بهتر بر عليه شرکتهای بزرگ چند مليتی انجام گرفت. آنان بر عليه فقر و جهل و غارت بپاخاستند و شعارهای تازه ای در جهان سر دادند که "جهان ديگری ممکن است" برای اولين بار پس از فروپاشی شوروی و درست بر عکس آنانيکه فکر ميکردند سوسياليسم مرده است دوباره هم پرچم سرخ، عکس رهبران سوسياليسم همچون کارل مارکس و انگلس، برافراشته شد. مرحله نوين مبارزه موجب گرفتاری فراوانی برای گردانندگان گلوباليزاسيون شده و هم اکنون مدتی است که سران شرکتهای چند ميليتی ديگر براحتی نمی توانند کنفرانسهای خود را برگزار کنند. برگزاری جلسات آنان موجب اعتراضات و تظاهرات عظيم مليونها نفرو در گيريهای خسته کننده با پليسهای سرکوبگر ميگردد. در اسپانيا پانصدهزار نفر بر عليه نخست وزير جنگ طلب اين کشور دست به تظاهرات زدند. دولت برای پيشگيری از حوادث غير مترقبه دست به بسيج ارتش، هواپيما وتوپ و تانک زد . در اسپانيا حالت جنگی برقرار شده بود. در ساير کشورها همچون برزيل، هلند، مونتريال کانادا ، ميليونها نفر بر عليه اين شرکتها بپا خاستند. هم اکنون سازمانها،احزاب و موسسات کوچک و بزرگ زيادی در همه ی کشورها ی جهان خود را هر روز بيش از پيش سازماندهی ميکنند تا مبارزات خود را بر عليه شرکتهای بزرگ چند مليتی و گلوباليزاسيون به پيش ببرند.دولت آمريکا جنگ تجاوزکارانه ای را بر عليه دولت مستقل عراق و مردم اين کشور براه انداخت و هم اکنون نيز بر همگان آشکار گرديد که اسلحه کشتار جمعی و القاعده، دروغهای بزرگی بيش نبودند. کشور عراق بعلت اين جنگ تبديل به خرابه ای شده و ميليونها نفر از مردم اين کشور در فقر و بيچارگی و سر در گمی بسر ميبرند. اما پيام دولت آمريکا از شروع اين جنگ تجاوز کارانه اين است که اگر هر کشوری بخواهد از خواسته های وی تخطی کند، سرنوشتی مانند عراق خواهد داشت. دولت آمريکا از قبل اينگونه کشورها را به سه بخش تقسيم نموده است. کشورهای اسلامی شامل ايران ، سوريه ، ليبی و سودان، کشورهايی که شبه سوسياليستی اند همچون چين ، کره ، کوبا ، برمه و لائوس و کشورهايی که سمت گيری ناسيوناليستی و استقلال طلبانه دارند همانند برزيل و ونزوئلا. در برزيل برای اولين بار يک شخصيت چپ گرا در راس دولت قرار گرفته و در ونزوئلا هوگو چاوز که حاضر نيست دستورات ديکته شده توسط دولت آمريکا را بپذيرد و بهمين جهت تا کنون چند توطئه توسط آمريکا در اين کشور انجام گرفته که اگر حمايت عمومی ملت ونزوئلا نبود، سرنوشت اين کشور نامعلوم بود.حجم عظيم دستگاه ميليتاريستی امپرپاليستی که در اختيار آمريکاست و ابزارهای مالی و اداری ديگر ملی و يا گلوباليزاسيون ، پايان اين تونل ظلمانی و حاکميت بربر منشانه است. سوالی که در اينجا مطرح ميشود اينستکه آيا امکان وجود شمعهايی روشن در درازای راه اين تونل ظلمانی وجود دارد يا نه؟ بنظر من آری ، چنين شمعهايی نور دهنده ای وجود دارند. جنبش جهانی ضد گلوباليزاسيون يکی از اين شمعهای نورانی واميد بسوی آينده است. ديگری مقاومت قهرمانانه ملت عراق است بر عليه يکی از بزرگترين دستگاه ماشين جنگی که تا کنون بشريت بخود ديده و تا کنون نيز ضربات سختی بر آن وارد کرده است. عليرغم خيانت های عظيمی که بر عليه ملت عراق بوقوع پيوست، اين جنبش براه خود ادامه ميدهد، همانند مقاومت ملت کوبا که عليرغم چهل سال تحريم اقتصادی همچنان استوار بر جای مانده است. مبارزه با شکوه مردم فلسطين نيز يکی از اين شمعهای نورانی است. عليرغم همه امکانات مالی و تکنولوژيکی که آمريکا در اختيار اسرائيل قرارداده، مقاومت در فلسطين همچنان ادامه دارد و همچنان که قدرت دولت نژادپرست آفريقای جنوبی در نهايت در هم شکسته شده اسرائيل نيز در نهايت سرنوشت بهتری نخواهد داشت. قراردادهای اسارت بار نخواهند توانست بردگی را به مردم فلسطين تحميل کنند، اين قرار دادها ، تا آنجا اعتبار دارند که به منافع مردم خدمت کنند و گرنه مشروعيت ندارند و دير يا زود توسط توده های محروم در هم نوديده خواهند شد. انسان بسوی ايجاد تمدنی پيش ميرود که در آن ظلم و ستم و احجاف وجود نداشته باشد.اهداف و برنامه های آنان در برابر ماست و ايستادگی و مقاومت ما در برابر آنان سوسياليسم و يا بربريت.

۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

سخنگوی وزارت امور خارجه روسيه : برنامه فضائی ایران تهدیدی برای ثبات و امنیت بین المللی نیست.


خبرگزاری «ریا نووستی» :

"آندره نسترنکو" (Andrey Nesterenko) سخنگوی وزارت امور خارجه فدراسیون روسیه روز سه شنبه در پاسخ به سوالات رسانه ها در رابطه با پرتاب موشک فضایی ایرانی "سفیر" اظهار داشت که پرتاب موشک ایرانی تغییری در ارزیابی روسیه از توان موشکی ایران ایجاد نمی کند. نسترنکو یادآور نمود که ایران در چارچوب برنامه فضایی خود آماده پرتاب مستقلانه ماهواره به مدار نزدیک زمین می شود و با این هدف موشک حامل فضایی ساخته شد که آزمون های آن انجام می شوند؛ اولین پرتاب در ماه فوریه 2008 انجام شد. طبق برخی از نشانه ها، اولین پرتاب به هدف معین شده نرسید. پرتاب کنونی، دومین پرتاب است، آنطور که رسانه های ایرانی اطلاع می دهند با موفقیت پرتاب شد و ماکت ماهواره در مدار قرار گرفت. وی خاطر نشان داشت: "این پرتاب موشک حامل ایرانی چیز جدیدی به ارزیابی های ما از توان موشکی ایران نمی افزاید. نگرانی هایی که ایالات متحده آمریکا اعلام می کند، مبنی بر این که فناوری هایی که در ایران برای ساخت موشک حامل ایجاد می شوند در تکامل بخشیدن به موشک های بالستیک استفاده خواهند شد، اساس کافی ندارند". ایران دارای برخی انواع موشک های بالستیک می باشد که برای پرواز تا دو هزار کیلومتر در نظر گرفته شده اند. برای پرتاب ماهواره تجهیز آنها به سکوی شتاب دهنده ضرورت دارد. سخنگوی وزارت خارجه روسیه گفت: "برای رساندن مشخصات فنی آن تا سطح پله تکمیلی برای موشک بالستیک، اصلاً لازم نیست که کار فنی دشواری انجام داد، چرا که برای پرتاب ماهواره به مدار، نیازی به دقت بالای رهنمون سازی که برای موشک بالستیک بعنوان سیستم تسلحیاتی لازم است، وجود ندارد. برای پرتاب ماهواره نیازی به فناوری دشواری نیز نیست که تامین کننده وارد شدن کلاهک موشک بالستیک به لایه های ضخیم اتمسفر در عین افزایش برد پرتاب باشد. از این رو لازم به صحبت درباره "سهم" فناوری های فضایی ایرانی در تسلیحات موشکی ایران نیست و مرتبط ساختن آزمون کنونی موشک حامل فضایی با ضرورت استقرار تجهیزات دفاع ضد موشکی در چک و لهستان بی اساس است". سخنگوی وزارت امور خارجه فدراسیون روسیه گفت: "اگر ایران اکیداً پایبند به برنامه های اعلام شده خود برای استفاده صلح آمیز از فضا باشد، پس برنامه فضایی آن تهدیدی برای ثبات و امنیت بین المللی نخواهد بود. امروز ایران موضعی سازنده دارد و خواستار دسترسی برابر تمامی کشورها به فضاست و از تلاش های روسیه و چین برای تصویب توافقنامه همه جانبه برای جلوگیری از استقرار هرگونه سلاحی در فضا حمایت می کند".

قفقاز : خطر جنگ هسته ای با اشتباه محاسبه واشنگتن

نوشته ی: ویلیام انگدال
برگردان: احمد سپیداری

در روزهای گذشته، حمله نظامی پردامنه ی گرجستان به اوستیای جنوبی، گام مهمی درنزدیک تر کردن جهان به وحشت دوران جنگ سرد- یعنی خطر یک جنگ هسته ای بین روسیه و آمریکا- در اثر اشتباه محاسبات بود. گزارش هایی که رسانه های آمریکایی در مورد قفقاز ارائه داده اند، به شکلی کاملا عوامفریبانه درجهت محکوم کردن مسکو بعنوان تجاوزگر منحصر بفرد این جنگ خونین بوده است. سئوالی که مطرح می شود این است که آیا جرج دبلیو بوش و دیک چنی به تحریک رئیس جمهور نامتعادل گرجستان میخائیل ساکاشویلی پرداخته اند تا انتخابات رئیس جمهوری آینده ی آمریکا را به مسیر دکترین نظامی بوش برای ناتو بکشانند؟ واشنگتن ممکن است اینبار هم مانند عراق اشتباه عمده ای را در محاسباتش مرتکب شده باشد ، اما این بار با احتمال پی آمد های هسته ای مواجه است
مسئله پنهان نگاهداشته شده، همانطور که من در مقاله ی 12 ژولای خود در گلوبال ریسرچ با نام "گرجستان، واشنگتن و مسکو: یک قمار ژئوپلیتیک" بیان داشتم، آن است که با لغو پیمان دفاعی بین آمریکا و روسیه در سال 1991 جمهوری های عضو اتحاد جماهیر شوروی یکی بعد از دیگری با وعده های دروغ برای پیوستن به پیمان ناتو مورد تشویق قرار گرفته اند.
بجای پیگیری بحث های اولیه برای انحلال سیستماتیک پیمان ناتو بعد از لغو پیمان ورشو، واشنگتن ناتو را با شبکه ای از پایگاه های نظامی در کوزوو، لهستان، ترکیه، عراق، افغانستان و ... به ابزاری برای پیشبرد سیاست های امپراتوری جهانی خود بدل کرده است. در سال 1999 اعضای قبلی پیمان ورشو مجارستان، لهستان و جمهوری چک به ناتو پیوستند. بلغارستان، استونی، لیتوانی، لاتویا، رومانی و اسلواکی نیز در سال 2004 همان مسیر را پی گرفتند. هم اکنون واشنگتن فشار زیادی را بر هم پیمانان اروپایی اش بویژه آلمان و فرانسه وارد می کند تا به عضویت گرجستان و اکراین در ناتو در اجلاس دسامبر رای مثبت دهند.
ریشه های درگیری
ریشه های رودررویی بین گرجستان، استیای جنوبی و آبخازیا از این قرار است. اولا استیای جنوبی که تا سال 1990 یک منطقه ی خودمختار در جمهوری شوروی گرجستان بود به تلاش برای پیوستن به منطقه هم نژادش در استیای شمالی دست زد که یک جمهوری خودمختار در اتحاد شوروی بود که بعدا جمهوری روسیه شد. نفرت ورزی گرجی ها به اقلیت قومی اوستیا ریشه ی تاریخی دارد. مردم اوستیا از یک وحشت تاریخی به خاطر هجوم ناسیونالیست های گرجی تحت راهبری ژیواد کامساخوردیا که امروز عینا در چهره ی میخائیل ساکاشویلی دیده می شود رنج برده اند. ساکاشویلی با سرمایه گذاری ایالات متحده آمریکا و در جریان یک انقلاب مخملی به نام انقلاب گل سرخ در سال 2003 بر سر کار آمد. گل سرخی که امروز تیغ های تیزش باعث خونریزی می شود.
آبخازیا و استیای جنوبی که اولی یک منطقه تفریحی کنار دریای سیاه است و دومی منطقه ای به ورشکستگی کشانده با جمعیت پراکنده که روسیه را از قفقاز جدا می سازد هرکدام زبان، فرهنگ، و تاریخ خود را دارند. اما با فروپاشی اتحاد شوروی هر دو منطقه تلاش کرده اند خود را با جنگ هایی خونبار از گرجستان جدا نمایند – استیای جنوبی در سال 1990 و 91 و آبخازیا در سال 1992 تا 94.
در سال 1990 گرجستان تحت راهبری کامساخوردیا به استیای جنوبی که استقلال خود را اعلام کرده بود یورش برد. این یورش با مقابله نیروهای انتظامی روسیه به شکست کشانده شد. گرجستان خودمختاری استیای جنوبی را لغو کرد و حاکمیت خود در آن منطقه را اعلام داشت. این جنگ با اعلام آتش بس که در نتیجه مذاکرات بین دوطرف و استقرار صلحبانان کشورهای مستقل مشترک المنافع پایان یافت و وضعیت به یک رودررویی منجمد شده مانند قبرس تبدیل گردید. در پایان سال 2005 گرجستان موافقتنامه ای را امضا کرد که از نیروی نظامی استفاده نخواهد کرد و آبخازیا نیز اجازه ی بازگشت بیش از 200000 نفر جنگ زده گرجی را به محل زندگی خود داد. این توافقنامه از همان اوایل سال 2006 نقض شد زیرا ساکاشویلی به لشگرکشی برای تصرف دره کودوری در آبخازیا دست زد. از آن زمان ساکاشویلی مرتبا به صف آرایی نظامی برای حملات مجدد پرداخته است.
حمایت از اوستیای جنوبی برای روسیه امری حیاتی ست. روسیه نمی خواهد گرجستان به ناتو بپیوندد. اوستیا یکی از متحدین قدیمی روسیه در منطقه ی قفقاز بوده و سال ها برای حمایت از روس ها نیروی نظامی تامین کرده است. روسیه نمی خواهد آن ها را در این آشوب های قومی تنها بگذارد و به ناآرامی های بیشتر قومی در منطقه ی قفقاز شمالی بیفزاید.در رفراندوم نوامبر 2006 در اوستیا 99 در صد از مردم رای به استقلال دادند و این در حالی بود که اکثریت آن ها شناسنامه روسی دریافت کرده بودند. این همان پس زمینه ای ست که به مدودوف رئیس جمهور روسیه مجوز داده تا تحت نام دفاع از زندگی شهروندانش در هر منطقه که هستند به حمله متقابل به گرجستان در روز جمعه دست بزند.
اوستیا برای روسیه از زمان تزار پایگاه مهمی در نزدیکی مرز های ترکیه و ایران بوده است. گرجستان از سوی دیگر کریدور مهمی برای انتقال نفت دریای خزر به بندر جیهان و نیز سرپلی برای تکمیل محاصره تهران است.
تا آنجا که به گرجستان مربوط است، آبخازیا و اوستیا بخشی از خاک آن کشور است که باید به هر قیمت به خاک آن کشور برگردد. وعده های رهبران ناتو برای پذیرفتن گرجستان در این اتحادیه نظامی و حمایت های مشعشعانه واشنگتن باعث شد که ساکاشویلی به لشگرکشی به هر دو منطقه بپردازد. به نظر می رسد هم ساکاشویلی و هم دیک چنی دچار خطاهایی جدی در محاسباتشان شده باشند. روسیه با عمل خود نشان داده که بنا ندارد از پشتیبانیش از آبخازیا و اوستیای جنوبی دست بکشد.
جنگ وکالتی
در ماه مارس امسال ، وقتی واشنگتن جمهوری کوزوو ی جدا شده از یوگسلاوی سابق را علیرغم مخالفت شورای امنیت و بویژه روسیه به رسمیت شناخت تا بخشی از منطقه تحت حاکمیت ناتو باشد، پوتین در نطق پارلمانی اش به مقابله پرداخت و استقلال آبخازیا، اوستیای جنوبی و ترانسنستریا - یک جمهوری جدا شده از مولداوی – را مطرح ساخت. مسکو اعلام داشت همان منطقی که برای کوزوو آورده می شود، عینا در مورد این مناطق نیز صدق می کند، چرا که آن ها نیز خواستار جدایی اند. در اواسط آوریل آقای پوتین امکان به رسمیت شناختن جدایی این مناطق را تکرار کرد و وارد بازی شطرنج ژئوپلیتیکی در قفقاز شد که نقشی تعیین کننده برای آینده ی خود روسیه دارد.
ساکاشویلی خواستار تجدید نظر پوتین در این زمینه شد. او به پوتین یادآوری کرد که غرب جانب گرجستان را خواهد گرفت. در اجلاس ماه آوریل ناتو در بوداپست، بوش رئیس جمهور آمریکا خواستار پذیرش بررسی درخواست عضویت گرجستان در ناتو شد، اما برخلاف تصور بوش 10 کشور عضو ناتو از جمله آلمان، فرانسه و ایتالیا با این درخواست مخالفت کردند.
آن ها استدلال می کردند که پذیرفتن گرجستان در ناتو در حالی که رودررویی های جدی در آبخازیا و اوستیای جنوبی وجود دارد مسئله ساز خواهد شد. آن ها متوجه بودند که با توجه به ماده 5 پیمان ناتو حمله به هر کشور عضو، حمله به کلیه ی اعضا قلمداد شده و باید واکنش همه را بدنبال داشته باشد. این به معنی درگیر شدن ناتو با روسیه، در یک منطقه ی محدود گرجستان، آن هم با پیامدهای غیر قابل پیشبینی تحت راهبری یک دیکتاتور به نام ساکاشویلی و در واقع تبدیل بحران قفقاز به جنگ سوم جهانی ست.
این درست است که روسیه گرجستان را مورد تهدید قرار داده، اما گرجستان نیز آبخازیا و اوستیای جنوبی را با مخاطره مواجه ساخته است. روسیه ممکن است یک کروکدیل به چشم گرجستان بیاید، اما گرجستان نیز از چشم روسیه، چنگال خونالود غرب است. از زمانی که ساکاشویلی در سال 2003 به قدرت رسید، پنتاگون به تجهیز ارتش گرجستان پرداخت. امروز نه تنها با حضور مستشاران آمریکایی در این کشور مواجهیم، بلکه بنا به اسناد ارائه شده توسط یک مامور سازمان امنیت اسرائیل[2] در سال 2007 چیزی حدود هزار مستشار نظامی اسرائیلی برای آموزش نیروهای کماندویی، نیروی هوایی، دریایی، زرهی و توپخانه ساکاشویلی را پشتیبانی می کنند. آن ها همچنین در سازماندهی امنیتی رژیم گرجستان مشارکت فعال داشته اند. تفلیس حجم زیادی سلاح، تجهیزات امنیتی و جنگ افزار های الکترونیکی از اسرائیل خریداری کرده است. این مستشاران بی شک نقش مستقیمی در یورش نظامی گرجستان برای تصرف پایتخت اوستیای جنوبی در روز جمعه داشته اند.
این گزارش همچنین حاوی این مطلب است که " مسکو بارها خواستار توقف عملیات نظامی اسرائیل در گرجستان شده، و این اعتراضات تا حد به هم خوردن روابط دیپلماتیک بین روسیه و اسرائیل پیشرفته است. تنها پاسخ اسرائیل این بوده که این همکاری ها در زمینه ی دفاعی ست." منبع مورد نظر اشاره داشته که علاقه درگیری اسرائیل در این منطقه به انتقال نفت دریای خزر باز می گردد. اسرائیل شدیدا خواستار آن بوده که نفت و گاز دریای خزر نه از طریق روسیه که از طریق گرجستان و بندر جیهان ترکیه و از آنجا به بندر اشکلون اسرائیل و سپس از طریق بندر ایلات به دریای سرخ انتقال یابد و از آنجا با نفتکش های عظیم به اقیانوس هند و شرق دورحمل شود. مذاکرات گسترده ای بوسیله اسرائیل، ترکیه، ترکمنستان، آذربایجان و گرجستان در این زمینه صورت گرفته است.
حمله به اوستیای جنوبی در واقع اولین مرحله از عملیات جنگی بین جبهه ای از منافع آنگلو – آمریکن اسرائیلی با روسیه بوده است. تنها سئوال این است که آیا واشنگتن محاسبه ی درستی از واکنش روسیه به حمله نظامی گرجستان داشته یا نه. تاکنون هر عملیاتی در قفقاز به خطر درگیری بزرگ تری دامن زده است. قدم بعدی احتمالا نه به قفقاز ختم خواهد شد و نه به اروپا. در سال 1914 نیز عملیات اوت بود که شروع جنگ را کلید زد. عملیات اوت امسال نیز می تواند آغاز کننده ی یک هولوکاست وحشتناک هسته ای باشد.
برتری هسته ای: بزرگ ترین خطر راهبردی
اغلب مردم غرب درک درستی از میزان خطر این رودررویی در یک منطقه کوچک اوراسیایی ندارند. آنچه از گزارشات جنگی اخیر توسط رسانه ها ناگفته باقی گذاشته شده، مضمون امنیتی راهبردی آن است.
از پایان جنگ سرد، در سال 1990، ناتو و بویژه واشنگتن پروژه ی برتری هسته ای را پیشبرده است. به زبان ساده اگر هر یک از دو ابرقدرت هسته ای بتوانند پیش از دیگری به راهکاری برای دست یابی به شبکه دفاع موشکی هر چند ابتد ایی دست یابند، معنی آن این خواهد بود که پیروز یک جنگ هسته ای خواهند بود.
چنین برداشتی می تواند بسیار احمقاته و جنون آمیز بنماید، اما واقعیت آن است که راهبرد سه رئیس جمهور آمریکا از سال 1990 همین نگرش بوده است. قابل درک است که چنین سیاستی باعث شود روسیه نیز شدیدا درگیر چنین دفاعی بشود. پیوستن گرجستان و اکراین به ناتو بدان معنی ست که ناتو پشت دروازه های روسیه قرار گیرد، و این چیزی ست از نظر امنیت ملی روسیه بسیار خطرناک و غیر قابل پذیرش.
همین امر است که جنگ در این دو منطقه کوچک را همان وزنی می بخشد که به سارایوو برای شروع جنگ حهانی اول در سال 1914 بخشید. انگیزه های اصلی این جنگ نه به رسمیت شناختن حق گرجستان برای ضمیمه کردن آبخازیا و اوستیا، بلکه اصرار ایالات متحده برای کشیدن پای ناتو و سیستم دفاعی موشکی اش به دروازه های روسیه است.


[1] Global Research, August 11, 2008

[2] DEBKAfile

۱۳۸۷ مرداد ۲۸, دوشنبه

بخاطر اختلاف ميان آمريكا و روسيه بر سر گرجستان، آمريكا اميدي به حمايت روسيه در تحريم‌هاي جديد عليه ايران ندارد



يك روزنامه آمريكايي در گزارشي با اشاره به تنش ميان آمريكا و روسيه به دليل ناآرامي‌ها در منطقه قفقاز و تاثير آن بر تحريم‌هاي جديد عليه ايران نوشت: به دليل اين اختلافات واشنگتن اميدي به حمايت‌هاي مسكو در تحريم‌هاي جديد عليه ايران ندارد.
به گزارش فارس، كريستين‌ساينس‌مونيتور در شماره امروز خود نوشت: روسيه كه سازنده راكتور برق اتمي 800 ميليون دلاري ايران است از دير باز در برابر اعمال تحريم‌ها عليه ايران براي توقف برنامه هسته‌اي اين كشور مقاومت كرده است و تلاش‌هاي آمريكا براي دور چهارم تحريم‌ها كه از هفته گذشته آغاز شده است ممكن است به دليل اختلاف آمريكا-روسيه درباره مسئله قفقاز ناكام بماند. اين نشريه آمريكايي در ادامه به نقل از "مايكل مك فول" كارشناس روسيه و ايران در "موسسه هوور دانشگاه استانفورد" نوشت: اختلاف آمريكا و روسيه هرگونه اميد براي همكاري عليه ايران را بيش از پيش دشوار كرد. مك فول همچنين تاكيد كرد: جلب حمايت عليه ايران، "بدون شك" بزرگترين قرباني راهبردي تنش جديد آمريكا-روسيه است. اين كارشناس مسايل روسيه و ايران همچنين افزود: ايران آخرين موضوع جدي است كه دولت "جرج بوش" رئيس‌جمهوري آمريكا برحسب تغيير سياست خود تصميماتي براي آن دارد.ايران همچنين يكي از جايگاه‌هاي بالاي منفعتي امنيت ملي براي آمريكا است و اين در حالي است كه روسيه نقشي مستقيم در آنچه واشنگتن قصد دارد انجام دهد، دارد. كريستين‌ساينس‌مونيتور نوشت: مقامات آمريكا و اروپايي در تلاش براي مجازات روسيه براي اقدام نظامي در گرجستان بودند اما پس از پنج روز درگيري كه به حقارت گرجستان يا همان نيروهاي تحت مشاوره آمريكا، منجر شد، "ديميتري ميدويديف" رئيس‌جمهوري روسيه اعلام كرد "متجاوزان" "مجازات" شده و دستور پايان عمليات نيروهاي مسكو در گرجستان را صادر كرد. روسيه همچنين "ميخائيل ساآكاشويلي" رئيس جمهور فارغ‌التحصيل آمريكاي گرجستان را به شدت مورد انتقاد قرار داده و وي را "تروريست" و "ديوانه‌اي" خواند كه مي‌بايست ( به دستور آمری÷ا ) دست به "نسل‌كشي" بزند. اين نشريه آمريكايي در ادامه به نقل از يك تحليلگر سياسي داخل ايران كه نخواست نامش فاش شود نوشت: اين اختلاف ميان آمريكا و روسيه، فرصت بسيار مناسبي براي ايران است.هر گونه اختلاف ميان آمريكا و روسيه مورد استقبال ايران قرار خواهد گرفت.

۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

روسیه: موشک های آمریکا در لهستان علیه روسیه است نه ایران



خبرگزاری «ریا نووستی» : "نیکلای اوواروف" سخنگوی وزارت دفاع فدراسیون روسیه روز جمعه طی مصاحبه ای با «ریا نووستی» اعلام نمود که تجهیزات سیستم دفاع ضد موشکی آمریکا که قرار است در اروپا مستنقر شوند، علیه روسیه و از جمله پایگاه موشک های استراتژیک در کوزلسک (استان کالوگا) هستند. وی گفت: "بر ما پوشیده نیست که دفاع ضد موشکی آمریکا در درجه اول علیه روسیه و موشک های استراتژیک آن در بخش اروپایی کشور و از جمله در کوزلسک، در جهت جنوب غرب مسکو است". وی اطلاع داد که برد موشک های آمریکایی 2000 کیلومتر است و خود لهستان در فاصله حدود 4000 کیلومتری از ایران قرار دارد که مثلاً برای دفاع در برابر موشک های آن دفاع ضد موشکی در اروپا ساخته می شود. ژنرال گفت: "اما بدین ترتیب ایران در شعاع عمل موشک های آمریکایی قرار نمی گیرد. در این منطقه یکی از بزرگترین پایگاه های موشک های استراتژیک ما در بخش اروپایی، در کوزلسک، قرار می گیرد. همین نیز توضیح استقرار دفاع ضد موشکی در لهستان است". شب گذشته "جان رود" معاون وزیر امور خارجه آمریکا و "آنجی کرمر" معاون وزیر خارجه لهستان توافقنامه مربوط به استقرار تجهیزات دفاع ضد موشکی امریکا در لهستان را امضای کردند. آمریکا درصدد استقرار سپر ضد موشکی خود در اروپای شرقی، از جمله 10 موشک رهگیر در لهستان و ایستگاه راداری در چک است. اولین موشک رهگیر قرار است تا سال 2011 کشیک نظامی خود را آغاز کند. بهره برداری کامل از سیستم برای سال 2013 در نظر گرفته شده است. روسیه قاطعانه مخالف استقرار این سپر ضدموشکی آمریکایی در نزدیکی مرزهای خود بوده و آن را تهدیدی برای امنیت ملی کشور قلمداد می کند. آمریکا علت استقرار سیستم خود را تهدیدات موشکی آتی که از ایران ناشی خواهند شد اعلام می کند، اما روسیه با ارزیابی های آمریکا از توان ایران و تهدیدات ناشی از این کشور موافق نیست و سپر ضد موشکی را ابزاری برای کنترل بر توان استراتژیک خود می داند.

۱۳۸۷ مرداد ۲۴, پنجشنبه

پرزیدنت بوش ، چرا ساکت نمی شوی؟




برگرفته از سایت عدالت


منبع: پراودا (۱۲ اوت ۲۰۰۸)


برگزدان: ع. سهند

با استفاده از کلمات پادشاه مشهور اسپانيا، در جواب احمقانه‌اش به پرزيدنت هوگو چاوز*، ما آن کلمات را نه به عنوان پاسخی به يک منتقد، بلکه به عنوان پاسخی به يک فرد کودن به کار می‌بريم. پرزيدنت جورج دبليو بوش، چرا ساکت نمی‌شوی؟
پرزيدنت بوش،چرا ساکت نمی‌شوی؟
روز دوشنبه در سخنانت پيرامون مشروعيت اقدامات فدراسيون روسيه در گرجستان، فراموش کردی يک بار هم شده به جنايات جنگی که نيروهای نظامی گرجستان، با پشتيبانی مستشاران آمريکايی، عليه غيرنظاميان روسی و اوستيايی مرتکب شده اند، اشاره‌ای کنی.
باعث خجالت است، ها؟
پرزيدنت بوش،چرا ساکت نمی‌شوی؟
ميخائيل ساکاشويلی، متحد وفادار تو، در حالی اعلام آتش‌بس کرد که سربازانش با کمک مستشارانت در حال عبور از مرز اوستيا بودند، آن‌ها در تاريکی شب از مرز عبور کردند و تسخينوالی را ويران کردند و درست شبيه نيروهای تو در عراق، ساختمان‌های غيرنظامی را هدف قرار دادند.باعث سرافکندگی است، ها؟
پرزيدنت بوش،چرا ساکت نمی‌شوی؟
نيروهای نظامی متحد وفادار تو، گرجستان، با پشتيبانی مستشاران آمريکايی، در حالی که به عنوان حافظ صلح در اوستيا در مأموريت بودند، دستور شليک به سوی نيروهای حافظ صلح روسی عضو همان تيم را دريافتند کردند. بی‌سابقه است، ها؟
پرزيدنت بوش، چرا ساکت نمی‌شوی؟
هواپيما‌های باری آمريکايی تو هزاران سرباز گرجی را مستقيماً از عراق به منطقه نبرد منتقل کردند. آيا آدم‌های تو موقعی که آن‌ها وارد هواپيما می‌شدند برايشان آرزوی موفقيت کردند؟ من تقريباً می‌توانم اين را بشنوم «آن‌ها را به دَرَک واصل کنيد»».دوستانه است، ها؟
پرزيدنت بوش،چرا ساکت نمی‌شوی؟
اين واقعيت را چگونه توضيح می‌دهی که در ميان سربازان گرجی که ديروز از جنگ فرار می‌کردند می‌شد صدای افسرانی را شنيد که با لهجه آمريکايی دستور می‌دادند «برگرديد داخل» و چگونه اين واقعيت را توضيح می‌دهی که بنا به گزارش‌ها در بين زخمی‌های گرجی سربازان آمريکايی وجود دارند؟عجيب است، ها؟
پرزيدنت بوش،چرا ساکت نمی‌شوی؟
آيا واقعاً معتقدی پس از ۸ سال رژيم و سياست‌های جنايتکارانه‌ات، کسی کم‌ترين اهميتی به حرف‌های تو می‌دهد؟ آيا واقعاً فکر می‌کنی از کم‌ترين وجهه اخلاقی برخورداری و آيا واقعاً فکر می‌کنی در سراسر کره زمين می‌توانی انسانی را پيدا کنی که هر وقت روی صفحه تلويزيون ظاهر می‌شوی ترا جدی بگيرد؟
کمی تو را به فکر می‌اندازد، ها؟
آيا واقعاً معتقدی کم‌ترين حقی داری که بعد از ابوغريب، بعد از گوانتانامو، بعد از قتل عام صدها هزار شهروند عراق، بعد از شکنجه [آن‌ها] به دست عمال سيا، اظهارنظر کنی؟مشکل است، ها؟
آيا واقعاً معتقدی کم‌ترين حقی داری بعد از اتهامات دروغين عليه عراق و تجاوز جنايتکارانه بعد از آن در باره حقوق بين‌المللی اظهارنظر کنی؟ مثل تف کردن در باد، درست؟
پرزيدنت بوش،چرا ساکت نمی‌شوی؟
فرض کن به عنوان مثال روسيه اعلام کند که گرجستان سلاح‌های کشتار جمعی دارد. و اين‌که روسيه می‌داند سلاح‌های کشتار جمعی کجا هستند، مثلاً در تفليس و پوتی و شمال، جنوب، شرق و غرب آنجا. و اين‌که اين بايد حقيقت داشته باشد زيرا «به اندازه کافی اطلاعات خارجی»، مانند عکس‌های ماهواره‌ای از کارخانه‌های توليد شير خشک و غذای کودک که سلاح‌های کشتار جمعی توليد می‌کنند و در حال حاضر، «در اطراف کشور جابه‌جا می‌شوند» وجود دارد. فرض کن روسيه به عنوان مثال اعلام کند که «ساکاشويلی دنيا را گول زده است» و وقت وقت «تغيير رژيم» است.قشنگ و ساده، اينطور نيست، ها؟
خوب، پس چرا ساکت نمی‌شوی؟
آها، راستی، کمی بيش‌تر از آن مستشاران نظامی‌ات به گرجستان بفرست، آن‌ها غوغا می‌کنند. و همه خيلی خنده‌دار- سبز- به نظر می‌رسند. ها ها ها!
متشکرم، حرف ديگری ندارم.
تيموتی بتکرافت- هينچی

۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

اعلامیه فدراسيون جهانی اتحاديه‌های کارگری در مورد حمله گرجستان به اوستیای جنوبی


ديروز، در اولين روز بازی‌های المپيک پکن، درگيری‌های جدی در مرزهای بين روسيه- گرجستان آغاز شد. ‏علت اين بود که ارتش گرجستان به منطقه اوستيای جنوبی حمله کرد، اين منطقه که بخشی از گرجستان ‏است با اين استدلال که اکثريت مردم آن را شهروندان روسيه تشکيل می‌دهند، خواهان استقلال است. ‏
همه اين‌ها گرچه حقيقت است، اما بهانه‌های پيش پا افتاده‌ای بيش نيست. در واقع اين درگيری بين ايالات ‏متحده آمريکا و روسيه بر سر کنترل منطقه است. منطقه از نظر مواد خام و منابع انرژی غنی است و از نظر ‏جغرافيايی نقطه مهم خطوط لولۀ انتقال نفت از شرق به غرب است. ‏
دولت گرجستان دست‌نشانده ايالات متحده آمريکا است. رييس‌جمهور آن کشور سال‌های بسيار شهروند ‏ايالات متحده آمريکا بود. او اکنون خواهان ادغام گرحستان در ناتو است.‏
روسيه کاملاً با آن مخالف است. در ژوئيه، وزير امور خارجه ايالات متحده آمريکا در گرجستان بود. او مجوز ‏تجاوزگری گرجستان را صادر کرد. مانورهای نظامی و تعليم ارتش گرجستان از طرف ١٠٠٠ نظامی آمريکايی ‏که در آن کشور بودند چند روز پيش پايان يافت. نام مانورهای نظامی «پاسخ فوری- ‏۲٠٠۸‏» بود.‏
در عين حال، به رسميت شناخته شدن کوزوو در صربستان از طرف جامعه اروپا به عنوان يک حکومت ‏مستقل، چراغ سبزی بود برای اين که اوستيای جنوبی نيز خواهان تبديل شدن به يک حکومت مستقل ‏شود.‏
فدراسيون جهانی اتحاديه‌های کارگری همبستگی خود را با خانواده‌های هزاران قربانی اعلام نموده و ‏کارگران گرجستان، اوستيای جنوبی و روسيه را به نه گفتن به جنگ، به افشای منافع نفتی بزرگی که در ‏پس اين درگيری قرار دارد، به اخراج ارتش‌های خارجی از اين منطقه، و تصميم‌گيری مستقل و دمکراتيک ‏برای حال و آينده خود فرا می‌خواند. ‏
ما خواهان توقف فوری حملات از همه طرف هستيم.‏ما خواهان آن هستيم که سازمان ملل، در عمل و نه در حرف، برای برقراری آتش‌بس مداخله نمايد.‏
9 اوت 2008

۱۳۸۷ مرداد ۲۱, دوشنبه

کنترل شریان نفت علت اصلی علاقه مندی آمریکا و اروپا به گرجستان


جمهوری گرجستان تولید کننده نفت نیست ولی یک مسیر مهم برای ترانزیت نفت خام و گاز صادراتی است.
خط لوله نفتی باکو-تفلیس-جیحان، نفت استخراج شده جمهوری آذربایجان را از طریق جنوب گرجستان به بندر جیحان واقع در ساحل دریای مدیترانه در ترکیه منتقل می کند.
هدف از انتقال نفت و گاز از این مسیر، وابستگی کمتر غرب به نفت روسیه بوده است.
دو سال قبل هنگامی که روسیه به دلیل مناقشه با اوکراین شیرهای خط لوله انتقال نفت روسیه به غرب را بست، این مسئله مشکلات زیادی برای کشورهای غربی ایجاد کرد.
خط لوله ای که از گرجستان عبور می کند، دومین خط لوله نفتی بزرگ جهان است و می تواند روزانه تا یک میلیون و دویست بشکه نفت خام را منتقل کند.
سی درصد سهام کنسرسیومی که مالک این خط لوله است به شرکت بریتیش پترولیوم BP تعلق دارد.

۱۳۸۷ مرداد ۲۰, یکشنبه

جنگ افروزی آمریکا در اوستیای جنوبی


آناتولی پومورتسف
خبرگزاری «ریا نووستی»
آنچه در اوستیای جنوبی رخ می دهد، نشان می دهد که عملیات متجاوزانه ارتش گرجستان طبق برنامه تنظیم شده دقیقی انجام می شود و تنها واکنشی قاطعانه از سوی روسیه می تواند مانع آن شود. نقشه عملیات نظامی برای تحت کنترل گرفتن جمهوری برسمیت شناخته نشده اوستیای جنوبی را نه نظامیان گرجی، بلکه کارمندان پنتاگون 13 سال قبل طرح کرده اند. اين نقشه برای اولین بار در مورد جمهوری برسمیت شناخته نشده صربی کرایینا بکار برده شد که از سال 1991 تا 1995 در کرواسی کنونی وجود داشت. نتیجه آن رویدادها نابودی هزاران فرد بیگناه و پاکسازی های قومی بود. اتباع روسیه که در اوستیای جنوبی زندگی می کنند، بدون دخالت قاطعانه مسکو همین در انتظارشان است.
رویدادها پیرامون اوستیای جنوبی حتی در جزئیات نیز شبیه به درهم شکستن کرایینا است، در آن زمان نیز کروات ها همانند رژیم کنونی تفلیس "همگرایی مجدد" را با بخش کوچکتر در منطقه مناقشه آغاز کردند. در سال 1995 اولین قربانی سربازان کرواسی، اسلاوونیای غربی بود که از سایر بخش های این جمهوری جدا بود و توان نظامی مردم آن کاملاً قابل مقایسه با اوستیای جنوبی بود. عملیات "حمله" روز 1 ماه مه 1995 انجام شد: آنطور که ژنرال های کرواسی توضیح دادند، انتخاب تاریخ نیز اتقاقی نبود، محاسبه چنین بود که مسکو و باقی جهان که اول مه (روز کارگر) را جشن می گیرند و آماده جشن پنجاهمین سالگرد پیروزی در جنگ بزرگ وطنی (1941-1945) می شوند، واکنش شدیدی به رویدادها نخواهند داشت. گرجی ها نیز طبق همین منطق عمل می کنند: آغاز گسترده جنگ با اوستیای جنوبی همزمان با افتتاح بازی های المپیک است که "ولادیمیر پوتین" نخست وزیر روسیه نیز برای شرکت در مراسم افتتاحیه در پکن است.
مقایسه های بالا اثبات می کنند که نیروهای گرجستان نیز همانند کروات ها در سال 1995 عمل می کنند. مشاورین امریکایی در ستاد کل نیروهای مسلح کرواسی در سال های 1993-1995 ژنرال بازنشسته "جان هلوین" (فرمانده سابق نیروهای آمریکایی در اروپا)، "کارل وونو" (رئیس سابق ستاد نیروهای زمینی آمریکا) و "جیمز لیندزی" (فرمانده سابق نیروهای ویژه ارتش آمریکا) بودند. همه انها کارمندان رسمی کمپانی Military Professional Resources Incorporates (MPRI) بودند که به ارائه خدمات در زمینه مشاوره های نظامی می پرداختند. اگر ساده تر بگوییم، آنها استراتژیست هائی در ارتباط با دولت آمریکا هستند.
آیا گفتن این لازم است که دقیقاً کارمندان همین MPRI که با دولت ساآکاشویلی قرارداد منعقد کرده اند، تمامی این سال ها به آماده سازی نفرات نیرهای مسلح گرجستان پرداخته اند؟
از این ها می توان نتیجه ای کاملاً مشخص گرفت و آن این که عملیات نیروهای گرجی که در برابر چشمان ما علیه اتباع روسیه که در اوستیای جنوبی زندگی می کنند انجام می شود، در واشنگتن و نه در تفلیس تنظیم شده است. تنها دخالت قاطعانه روسیه است که می تواند سبب جلوگیری از قربانیان جدید، پاکسازی قومی و بی ثبات سازی کامل منطقه قفقاز شمالی شود که بدون این نیز ثباتی شکننده دارد، در غیر این صورت در آینده نزدیک باید انتظار حمله گرجستان به آبخازی را داشت که پیامد آن می تواند فاجعه آمیز باشد.

فعالان صلح طلب آمریکایی در راه ایران

عصرایران : یک گروه صلح طلب آمریکایی که اساسنامه فعالیت خود را در سال 1914 ثبت کرده است، سه شنبه این هفته به سمت ایران پرواز خواهند کرد.به گزارش سایت رسمی این گروه صلح طلب موسوم به "کریستال لیک"، هدف از این سفر ، رفع سوء تفاهم های موجود بین مردم ایران و آمریکاست و آنها قصد ایجاد پل دوستی بین دو کشور را دارند.خانم "لیبی پاپالاردو" صلح طلب 65 ساله مقیم آمریکا در تشریح سفر خود و همراهانش به ایران گفت: می خواهیم این پیام را به مردم ایران بدهیم که بیشتر مردم آمریکا تمایلی به حمله و تخریب ایران را ندارند و در پی یافتن راه حلی دیپلماتیک به منظور مرتفع ساختن مشکلات موجود هستیم.نکته شایان توجه اینکه "اسکات ریتر" نویسنده کتاب "ایران را نشانه رفته اند" نیز این گروه صلح طلب را همراهی می کند.ریتر درکتاب مذکور، اهداف دولت بوش برای براندازی جمهوری اسلامی ایران را تشریح کرده است.این گروه صلح طلب آمریکایی بنا به دعوت همتایان ایرانی خود وارد کشور خواهند شد و قصد ایجاد تعامل دوجانبه بین خانواده های ایرانی، اساتید و دانشجویان دانشگاهی، هنرمندان و روزنامه نگاران را دارند.خانم پاپالاردو هدف از انجام این سفر را خستگی و ناراحتی مفرط از بزرگ نمایی و منفی گرایی دولت بوش از فعالیت هسته ای ایران توصیف کرد و گفت: کسی نمی تواند کشوری را که به واسطه حرکتی که فکر می کند خطرناک است، بمباران کند و این اشتباهی است که در عراق کردیم و حالا نتایج آنرا شاهد هستید.

۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه

جروزالم‌پست: دانشگاهيان اسرائيل مخالف حمله به ايران هستند

فارس: يك روزنامه اسرائيلی در گزارشي با اشاره به لفاظي‌ها و تهديدهاي اخير مقامات اسرائيلي مبني بر حمله نظامي به تاسيسات هسته‌اي جمهوري اسلامي از مخالفت دانشگاهيان اسرائيلي با حمله به ايران خبر داد.
به گزارش فارس، روزنامه "جروزالم پست" در شماره امروز خود نوشت: بيش از 100 نفر از اساتيد دانشگاه و فعالان صلح اسرائيل ديروز با ارائه درخواستي به دولت اسرائيل مخالفت خود با حمله نظامي به ايران را اعلام كرده و تصريح كردند كه تل‌آويو بايد باور بيشتري به تلاش‌هاي ديپلماتيك حاضر داشته باشد. دانشگاهيان در اين در خواست اعلام كرده‌اند كه آنها بر اين باورند تمام بحث‌ها درباره حمله به ايران بدون هيچگونه توجيه امنيتي، سياسي يا اخلاقي است. در اين درخواست از دولت اسرائيل خواسته شده است شكيبايي بيشتري در مذاكراتي كه كشورهاي غربي مانند آمريكا و اتحاديه اروپايي با ايران دارند، نشان دهد. اين گروه از دانشگاهيان اسرائيلي ادامه دادند: حمله نظامي باعث ماجراجويي خواهد شد كه ‌مي‌تواند موجوديت ما را به خطر اندازد. اين درخواست تاكيد مي‌كند كه دانشگاهيان به جاي حمله خواستار اين هستند كه اسرائيل به گفتگوهاي چند جانبه با ايران توجه كند و تاكيد مي‌كند كه آنها تصور نمي‌كنند حمله به ايران اجتناب ناپذير باشد.

مصر مخالف حل مسئله هسته ای ایران از طریق نظامی است

خبرگزاری «ریا نووستی»: احمد البوالغیط وزیر امور خارجه مصر اعلام کرد که کشورش مخالف حل نظامی مسئله هسته ای ایران است. به گزارش «ریا نووستی» از وزارت امور خارجه مصر، ابوالغیط در مورد امکان عملیات یکجانبه نظامی اسراییل علیه ایران ضمن ابراز تردید به موثر بودن آن تاکید کرد که عملیات نظامی اسراییل هم برای خود این کشور هم برای کل منطقه خسارت هنگفتی به بار خواهد آورد. وی بر اهمیت در ک متقابل زندگی مسالمت آمیز مردم ایران با کل مردم منطقه تاکید کرد. به اعتقاد وزیر امور خارجه مصر، ایران حق استفاده از انرژی اتمی صلح آمیز را دارد و کشورهای غربی باید از سیاست و دیپلماسی برای حل مسئله هسته ای ایران استفاده کنند. این در حالیست که ایهود باراک وزیر دفاع اسراییل در جریان سفر خود به آمریکا در اواخر ماه جولای سال جاری اعلام کرد که اسراییل امکان عملیات نظامی علیه تاسیسات هسته ای ایران را حذف نمی کند.

۱۳۸۷ مرداد ۱۶, چهارشنبه

حمايت دکتر اکبر اعتماد رییس سازمان انرژی اتمی ایران درقبل از انقلاب از برنامه انرژی هسته ای جمهوری اسلامی


عصرایران؛
اولین رییس سازمان انرژی اتمی ایران که حدود 34 سال قبل در زمان پهلوی فعالیت اتمی ايران را آغاز کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به خارج از کشور رفت، از دولتمردان خواست تسلیم خواسته های بین المللی برای توقف روند غنی سازی نشوند.
دکتر اکبر اعتماد در گفت و گو با تایم تاکید کرد: در زمان شاه هم با آمریکایی ها به این نتیجه رسیدیم که ایران شدیداً به انرژی اتمی نیاز دارد زیرا جمعیت ما رو به رشد بود و نفت و گازمان هم بالاخره روزی به پایان می رسید.وی خاطرنشان کرد: هر چند در رژیم قبلی فعالیت داشتم ، اما دلیل نمی شود که بخواهم تصمیمی ناعادلانه بگیرم و مقابل رژیم فعلی موضع گیری کنم زیرا آنها قصد احقاق حق مردم را دارند و صادقانه سخن می گویند اما غرب با رفتار جنگ طلبانه اش مشغول سوق دادن ایران به سوی سلاح اتمی است حتی اگر خودشان هم چنین تصمیمی نداشته باشند.
دکتر اعتماد در بخش دیگری از مصاحبه خود گفت: اروپایی ها به مقامات ایران می گویند که غنی سازی را متوقف کنید تا با شما حرف بزنیم. اما ایرانیان این کار را کردند و هیچ اتفاقی نیفتاد. زمان شاه - مخلوع- هم با فرانسه و آلمان قراردادهایی امضا کردیم و آنها به تعهداتشان پایبند نماندند. اگر من در رژیم فعلی فعالیت و نقشی داشتم، هیچگاه به غرب اطمینان نمی کردم.وی افزود: آنها قطعات یدکی هواپیماهای مسافربری هم به ایران نمی دهند که می تواند جان صدها نفر را حفظ کند و در چنین وضعیتی چگونه می توان به تحویل سوخت هسته ای توسط آنها به ایران امیدوار بود؟
دکتر اعتماد با انتقاد شدید از فرمانده نیروی دریایی آمریکا که چندی پیش مردم و مقامات کشورشان را "مورچه" هایی خوانده بود که در زمان مقتضی باید له شوند افزود: اینگونه ادعاها واقعا تحقیرآمیز است و چنین حرف هایی حکایت از عدم شناخت کافی از ملت ایران را دارد.
دکتر اعتماد در دفاع از حق مسلم هسته ای ایران تصریح کرد: آمریکایی ها زمانی که به NPT نیاز دارند از آن صحبت می کنند و هنگامی که نیازی به آن نمی بینند، آنرا به گوشه ای پرتاب می کنند که این عمل شایسته برخورد با یک معاهده بین المللی نیست. وی در خاتمه یادآور شد: در دنیای امروز اگر ضعیف باشید، به شما حمله می کنند وگرنه، خطری شما را تهدید نخواهد کرد. در نتیجه باید کشوری قوی باقی بمانیم و به این تهدیدات تحقیرآمیز پایان دهیم. قوی بودن در وضعیت فعلی نیز بدین معناست که به حرف دیگران گوش ندهیم.
به نوشته تایم دکتر اکبر اعتماد طی کنفرانس دانشگاهی در تورنتو نیز گفته است: ایران اواخر سال 2003 میلادی فعالیت غنی سازی اورانیوم را متوقف کرد و به دستور اروپا گوش کرد تا مذاکرات روند خوبی داشته باشد. اما چه اتفاقی افتاد؟ هیچ!هفته نامه "تایم" نوشت: ایران نیز به عنوان یک امضاء کننده پیمان عدم تولید سلاح های هسته ای (NPT ) قانونا قادر به غنی سازی اورانیوم تحت نظارت آژانس بین المللی انرژی اتمی است. در عین حال آمریکا و متحدانش از این هراس دارند که حتی ساخت نیروگاهی با فعالیت صلح آمیز در ایران در آینده تبدیل به مکانی برای تولید سلاح های اتمی شود.
تایم همچنین با ابراز شگفتی از اینکه یک فردی نظیر دکتر اعتماد به حمایت از سیاست اتمی رژیم فعلی در ایران برخاسته است ، نوشت: این نکته واقعاً جای تعجب دارد و ظاهراً در صورت تداوم وضعیت فعلی که ایران غنی سازی را ادامه می دهد ، اوضاع دیپلماتیک غرب رو به بن بست است.

پايگاه نظامی آمريکا در 40 کيلومتری مرز ايران

سرمايه: آمريکايی ها به طور رسمی اعلام کرده اند که در حال ساخت يک پايگاه نظامی بزرگ در منطقه دلارام استان فراه افغانستان هستند. اين استان در غرب افغانستان و در مجاورت استان خراسان جنوبی ايران قرار دارد. منطقه دلارام بر سر راه هرات به هلمند و قندهار قرار دارد و يک سه راهی راهبردی است که يک سوی جاده آن نيز به سمت زابل ايران است. در دوران حضور ارتش سرخ شوروی در افغانستان نيز روس ها يک پايگاه استراتژيک در منطقه شيندند در شمال دلارام احداث کرده بودند که يکی از بزرگ ترين پايگاه های هوايی آنها در افغانستان به شمار می رفت. استان فراه يکی از 34 استان افغانستان است که با وسعت 18 هزار مايل مربع نصف کشور کره جنوبی است و اکثر مردم آن پشتون هستند. اين استان از غرب به ايران و از شمال به هرات از جنوب شرق به هلمند و از جنوب به استان نيمروز محدود است. با آنکه اکثر جمعيت اين استان پشتون هستند از زمان حمله نيروهای ائتلافی به افغانستان درگيری های اندکی در اين منطقه مشاهده شده است. ايالات متحده و سربازان ناتو يک تيم بازسازی استانی را در اين استان بنيان گذاشته اند.

۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

تغييرات جديد در سند راهبرد نظامي آمريكا

دنیای اقتصاد - خبرگزاری فارسي روزنامه رژيم صهيونيستي در گزارشي با اشاره به انتشار سند راهبرد دفاع ملي آمريكا در سال ۲۰۰۸ نوشت: وزير دفاع آمريكا نام اسرائيل را در اين سند به عنوان هم‌پيمان اصلي واشنگتن حذف كرده است.به گزارش خبرگزاري فارس، روزنامه هاآرتص با انتشار اين خبر نوشت: در سندي به نام راهبرد دفاع ملي آمريكا كه در سال ۲۰۰۸ به امضاي رابرت گيتس رسيده و قرار است به زودي منتشر شود، وي اسرائيل را از فهرست هم‌پيمانان اصلي آمريكا حذف كرده است.
سند «راهبرد دفاع ملي» سندي رسمي است كه منعكس كننده «دستورالعمل‌هاي وزير دفاع» به نيروهاي مسلح است. اين سند قرار است جايگزين نسخه پيشين آن در سال ۲۰۰۵ شود كه توسط دونالد رامسفلد، وزير دفاع سابق آمريكا ارائه شد.
در اين سند نيز گيتس مدعي شده است كه ايران از تروريسم حمايت مي‌كند، تلاش‌هايي براي تضعيف دموكراسي در حال پيدايش در عراق و افغانستان انجام مي‌دهد و تلاش براي دستيابي به سلاح اتمي چالشي جدي براي امنيت منطقه به‌وجود آورده است.در اين سند آمده است: انگليس، استراليا و كانادا نزديك‌ترين هم‌پيمانان ما هستند. ديگر هم‌پيمانان قديمي آمريكا نيز، ناتو، ژاپن و كره جنوبي هستند. ما به كار براي توسعه و تقويت ديگر روابط خود با هند اقدام خواهيم كرد.
هاآرتص تصريح كرد: اين در حالي است كه از اسرائيل در اسناد ديگري به عنوان هم‌پيمان مهم آمريكا ياد شده و در اين سند به هيچ وجه نامي از آن مشاهده نمي‌شود.
در همين حال وزير دفاع آمريكا در مجله دانشكده جنگ ارتش اين كشور اذعان كرد كه جنگ با ايران از جهات متعددي فاجعه‌آميز خواهد بود.گيتس در مقاله‌اي كه در مجله پاراميترز به چاپ رسيده است با بيان اينكه ارتش آمريكا هم‌اكنون در عراق و افغانستان گرفتار شده است، نوشت: جنگ ديگر در خاورميانه گزينه آخري است كه ما به آن نياز داريم.
وي با تكرار ادعاهاي آمريكا درباره منحرف شدن ايران به سوي سلاح هسته‌اي مدعي شد: به عقيده من ايران از تروريسم حمايت مي‌كند و نيروي بي‌ثباتي در سراسر خاورميانه و جنوب غربي آسيا است.گيتس در ادامه ادعاهاي خود گفت: با وجود سياست‌هاي بي‌ثبات‌گرايانه حكومت ايران و خطرات ايران اتمي در آينده كه به صورت مستقيم يا از طريق گسترش سلاح‌هاي هسته‌اي است، گزينه نظامي بايد همچنان مطرح باشد.مقاله وزير دفاع آمريكا درباره تفسير قاعده ارائه شده توسط ژنرال فاكس كانر در اوايل قرن بيستم بود كه گفته بود: تا زماني كه مجبور نباشي جنگ نكن. اما اين براي نخستين بار است كه گيتس درباره جنگ با ايران هشدار مي‌داد.البته وي سه ماه قبل در آكادمي ارتش آمريكا در وست پوينت نيز چنين اظهاراتي ارائه داده بود و اين مقاله براساس آن سخنراني نگارش شد.
صاحبنظران مسائل آمريكا بر اين باورند كه اظهارات گيتس حائز اهميت فراواني است، چرا كه باراك اوباما نامزد دموكرات انتخابات رياست‌جمهوري آمريكا كه به طور كلي با سياست خارجي و دفاعي دولت جورج بوش، رييس‌جمهوري آمريكا مخالف است، به شدت از وي تقدير كرده و حتي متذكر شده است كه ممكن است از وي بخواهد تا در صورت پيروزي‌اش در سمت خود باقي بماند.
مقاله وزير دفاع آمريكا مبني بر مخالف جنگ بودن با ايران در حالي منتشر مي‌شود كه بوش، كاندوليزا رايس وزير امور خارجه و دريادار مايكل مولن رييس ستاد مشترك ارتش آمريكا نيز به صراحت مخالفت خود را با حمله به جمهوري اسلامي اعلام كرده و بر گزينه ديپلماتيك براي حل موضوع هسته‌اي تهران تاكيد كرده‌اند.
نارضايتي تل‌آويو
يك پايگاه اينترنتي وابسته به رژيم صهيونيستي گزارش داد كه نخست‌وزير اين رژيم، هفته گذشته يادداشتي محرمانه براي رييس‌جمهور آمريكا فرستاده و در آن نسبت به گام‌هاي استراتژيك دولت آمريكا براي آشتي با ايران اعتراض كرد.به گزارش ايسنا، پايگاه اينترنتي دبكا فايلز گزارش داد كه ايهود اولمرت، نخست‌وزير رژيم صهيونيستي در اين يادداشت با لحن تلخي نوشت: اين اقدام‌هاي آمريكا با درك مشترك رژيم صهيونيستي و آمريكا در زمينه ايران در سال اخير تضاد دارد و رژيم صهيونيستي از پيش در اطلاع قرار نگرفته بود.
وي گفت: بوش قول‌هايي را كه در ملاقات‌هاي رودررو با اولمرت به وي داده بود، شكسته است.نخست‌وزير رژيم صهيونيستي در اين يادداشت با تكرار اتهام‌هاي غرب مبني‌بر نظامي بودن برنامه هسته‌اي ايران مدعي شد كه اگر كاري براي جلوگيري از دستيابي ايران به تسليحات هسته‌اي انجام نگيرد، تهران تا سال ۲۰۰۹ يعني در شش تا هشت ماه آينده به اجزاي لازم براي توليد يك سلاح هسته‌اي دست خواهد يافت. منابع دبكا فايلز در واشنگتن افزودند كه بوش هنوز به اين نامه پاسخ نداده است.
منظور اولمرت از اقدام‌هاي آشتي‌جويانه آمريكا در قبال ايران، به ظاهر تصميم اخير دولت جورج بوش، رييس‌جمهور آمريكا براي فرستادن ويليام برنز، معاون وزير امور خارجه آمريكا به نشست ژنو بوده است كه شنبه گذشته انجام شد.در اين نشست سعيد جليلي، دبير شوراي عالي امنيت ملي ايران با خاوير سولانا، رييس سياست خارجي اتحاديه اروپايي و نمايندگان ساير كشورهاي گروه ۱+۵ (انگليس، فرانسه، روسيه، چين و‌ آلمان) ديدار و درباره برنامه هسته‌اي ايران گفت‌وگو كرد.
ايران قرار است پاسخ خود را به بسته مشوق‌هاي اقتصادي و سياسي كه در ازاي تعليق فعاليت‌هاي غني‌سازي به تهران ارائه شده است، ارائه كند.

"پنتاگون بدنبال روشی برای تحریک ایران به جنگ است"

خبرگزاری «ریا نووستی» : چندی پیش مسئولین بلندپایه دفتر ریاست جمهوری آمریکا در رزیدنس "دیک چینی" معاون رئیس جمهور آمریکا بمنظور بررسی احتمال مناقشه نظامی با ایران دیدار کردند.روزنامه روسی "ایزوستیا" به نقل از "سیمور هرش" ژورنالیست The New Yorker که منابعی در کاخ سفید دارد، اطلاع داد که موضوع صحبت ایجاد بهانه ای برای جنگ بین جمهوری اسلامی ایران و آمریکا بود. هرش معتقد است که پس از رویداد اخیر در تنگه هرمز که کشتی ایرانی کم مانده بود به کشتی های نیروی دریایی ایالات متحده آتش را باز کند، در کاخ سفید متوجه شدند که مردم آمریکا از اقدامات نظامی علیه ایران تنها در صورتی حمایت می کنند که برای این توجیهی وجود داشته باشد. طبق اطلاعات هرش، ده ها ایده مختلف بررسی شدند، اما یکی از آنها که بیش از سایرین درباره آن بحث شد، چنین بود: بر تن گروهی ویژه از تفنگداران نیروی دریایی آمریکایی لباس نظامی ایرانی پوشانده و آنها را در 4-5 قایق سریع السیر نشاند که آنها دسیسه ای علیه ناوگان آمریکا در خلیج فارس انجام دهند. اما این ایده رد شد، چرا که در صورت اجرای چنین سناریویی ممکن است آمریکایی ها کشته شوند. در عین حال خبرنگاران یادآور می کنند که آمریکا پیش از حمله به عراق نیز فعالانه چنین دسیسه هایی را بررسی می کرد که در آنها می بایست هواپیماهای نیروی هوایی آمریکا را به رنگ هواپیماهای سازمان ملل متحد رنگ می کردند. در آن زمان نیز از چنین ایده ای به دلیلی مشابه امتناع کردند. پس از آن آمریکایی ها تصمیم گرفتند فکر خود را زیاد مشغول نکرده و بدون بهانه جنگ را شروع کنند.

۱۳۸۷ مرداد ۱۳, یکشنبه

استراتژی نظامی جورج بوش در خلیج فارس

دیپلماسی ایرانی
نویسنده : معراج فراز
” امروز یک بی ایمان به خود آزادی حمله کرد، از آزادی دفاع خواهد شد.” (سخن جرج دبلیو بوش ساعاتی پس از حادثه یازده سپتامبر). این جمله مقدمه ای شد برای مشروعیت بخشیدن به حضور ابر قدرت جهان در هزاران کیلومتر دورتر از کشورش، در « خلیج فارس ».
پس از حادثه یازده سپتامبر دولت ایالات متحده اعلام کرد در جهت حفظ منافع اش شروع به گسترش نیروی نظامی در مناطق استراتژیک جهان می نماید. یکی از مهمترین این مناطق خلیج فارس بود.
البته دلایل و ادعاهایی را نیز برای این حضور پر رنگ نظامی بر می شمارد، از جمله بهبود وضعیت حقوق بشر در کشورهای منطقه، تلاش برای دموکراتیک کردن کشورهای منطقه، گسترش اقتصاد بازار آزاد، همکاری اقتصادی بیشتر بین کشورهای عربی منطقه، همکاری آنها در مبارزه با تروریسم و سرعت بخشیدن به روند صلح اسرائیل و اعراب.
بسیاری از کارشناسان مهمترین علت حضور آمریکا در خلیج فارس را دستیابی آسان به منابع نفتی منطقه عنوان کرده اند؛ هر چند که مسلما دستیابی به نفت یکی از دلایل است، ولی مهمترین و تنها دلیل، تلقی کردن آن، برای حضور آمریکا در خلیج فارس سطحی نگری موضوع است. حضور آمریکا در خلیج فارس ریشه در اندیشه هایی دارد که تا قبل از یازده سپتامبر مجالی برای عرض اندام نداشتند.
پس از یازده سپتامبر، خلیج فارس مامن مناسبی شد برای اجراء اندیشه های نومحافظه کاران آمریکایی، که نماینده شان، جرج بوش، عزمی راسخ بر اجرای آنها داشت.
مهمترین عنصر در استراتژی نئو امپریالیستی آمریکا، ایجاد و حفظ جهان تک قطبی است که آمریکا هیچ گونه رقیبی در آن ندارد، خصوصا در مورد مسائل نظامی و امنیتی. بوش نیز در سخنرانی خود در ” وست پونیت ” این مساله را مهمترین نکته سیاست امنیتی آمریکا دانست:” آمریکا در تلاش بوده و هست تا قدرت نظامی خود را چالش ناپذیر نماید. بر این اساس رقابت تسلیحاتی بازیگران بی معنا می شود و رقابت به تجارت و فعالیت های صلح محدود می شود.”
حتی نگاهی گذارا به فعالیت های نظامی آمریکا در منطقه خلیج فارس موید این مساله است، مثلا از جلب همکاری کشورهای منطقه در زمینه های امنیتی تا استقرار تسهیلات نظامی و ناوهای هواپیمابر آمریکایی در خلیج فارس.
منطقه ای که در بیست سال گذشته سه جنگ را تجربه کرده محلی مناسب برای ریخت و پاش های نظامی و به رخ کشیدن فناوری هایی است که بعد از یازده سپتامبر در آن انقلابی بزرگ شده بود. پیدایش فناوری های شناسایی کامل، نظارت و یافتن اهداف، ماهواره های هدایت کننده، ارتباط و نظارت از طریق چشم های الکترونیکی، رادارهایی با لنز مصنوعی که می توانند در لابلای ابرها نیز اجسام را شناسایی کنند و دستگاه های تشخیص و تفکیک جزء به جزء که ممکن است آزادانه در دسترس همگان باشند، با توانایی شگفت انگیز خود به رهبران کمک می کنند تا اطلاعات کاملا صحیح و موثقی بدست آورند؛ و همچنین جنگ های اطلاعاتی که به منظور به تاخیر انداختن، بهره بردن، تحریف کردن و یا از بین بردن اطلاعات دشمن به کار می رود.
پیوند فناوری های پیشرفته نظامی و ایده هژمونی آمریکا را می توان در مبارزه با دولت های سرکش و حامی تروریسم دید. این فنون در دسامبر ۱۹۹۸علیه عراق، در ۱۹۹۹علیه یوگسلاوی، در ۲۰۰۲علیه افغانستان و در ۲۰۰۳ مجددا علیه عراق به کار گرفته شد. یعنی ۲ بار در منطقه خلیج فارس در فاصله ای کمتر از ۵ سال!
در خلیج فارس سناریویی آمریکایی پیاده شد. در این سیستم آمریکایی یک کشور قدرتمند ( آمریکا ) مسئولیت امنیت تعدادی از کشورهای کوچک و داوطلب را بر عهده می گیرد، که این کشورها در یک منطقه حیاتی که در عین حال با تحولات روبروست، قرار دارند.
در مقابل، کشورهای منطقه نباید از هیچ نوع حمایت سیاسی و مالی به آن قدرت دریغ ورزند، تا کشور مزبور بتواند در صورت بروز هر نوع تهدیدی به عنوان ضامن خارجی امنیت آنها، با دست بسیار باز عمل کند.
در این سیستم میان هر کشور منطقه و قدرت اصلی روابط و نهادهایی شکل می گیرد. نهادهایی مانند مرکز فرماندهی منطقه ایی فراگیر و یا شبکه دفاعی مشترک بین قدرت اصلی و متحدان منطقه ای. از خواص این نظام امنیتی آن است که سهم آمریکا در همکاری مالی بسیار کم بوده و در عوض بیشتر هزینه ها با کشورهای منطقه خواهد بود. برای پی ریزی یک چنین نظام امنیتی در خلیج فارس است که آمریکا اقدام به گفت و گو با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس کرد.
قراردادهای نظامی به سرعت منعقد شد. در واقع خلیج فارس مستعدترین منطقه برای این سناریو بود، حتی بیشتر از کشورهای اروپای شرقی و یا کشورهای آسیای میانه.
سه جنگ بزرگ، اختلافات داخلی کشورهای منطقه، ترس از هسته ای شدن ایران، ترس از قدرت گرفتن شیعیان در منطقه، همگی بستری مناسب برای پذیرش راحت این سناریو در خلیج فارس ایجاد کرد.
هر چند که مخالفت هایی هم با حضور پر رنگ آمریکا در منطقه می شود، مثلا از سوی امارات یا عربستان که هر از گاهی از این حضور انتقاد می کنند؛ ولی نگاهی گذرا به حجم مبادلات نظامی میان آمریکا و شیخ نشین های خلیج فارس کاملا نشان دهنده پذیرش این سناریو از طرف آنهاست.
خلیج فارس مملو از ناوهای هواپیمابر، کشتی ها و هواپیماهای جنگی، نیروی دریایی و تفنگداران آمریکای است. هرچند که بسیاری از تحلیل گران معتقدند باتلاق عراق نیروهای آمریکایی را به زانو در می آورد ولی این تنها حضور آمریکا در منطقه نیست که نگران کننده است بلکه پذیرش این حضور توسط کشورهای عرب منطقه خطرناک تر است؛ و با توجه به این موضوع است که سیاستمداران ایرانی اصرار در پذیرش مدل ” تامین امنیت دسته جمعی خلیج فارس توسط خود کشورهای منطقه ” دارند.
موضوع دیگر که در تبیین استراتژی بوش در خلیج فارس باید در نظر گرفته شود روابط این کشور با دیگر قدرت ها در این منطقه است. به عبارت دیگر، یکی از استراتژیک ترین گفتمان های سیاسی و امنیتی در محافل سیاست خارجی غرب به طور عام و آمریکا به طور خاص، مسائل خلیج فارس بوده و هست، بنابراین برای بررسی دقیق تر استراتژی بوش در خلیج فارس باید روابط میان آمریکا با کشورهای اروپایی و دیگر دول قدرتمند در این منطقه مورد توجه قرار گیرد.
شاید بتوان گفت که آمریکا به دنبال این نیست که دیگر کشورهای غربی را تشویق کند که سیاست هایی، بر خلاف منافع آمریکا اتخاذ نکنند، البته تنها تا زمانی که آنها رسما دست به اقدامی عملی بر خلاف مواضع آمریکا نزدند.
کافی است فقط چند سال پیش را به یاد آوریم؛ تظاهرات ضد جنگی که هر روز در کشورهای مختلف بر علیه حمله آمریکا به عراق صورت می گرفت، و یا سخنرانی های آتشین روسای جمهور وقت فرانسه و آلمان علیه جنگ، هیچ کدام حتی کوچکترین خللی در برنامه حمله ایجاد نکرد.
این به علت قداستی نیست که جرج بوش برای ” عملیات آزاد سازی عراق ” قائل است. این بدان علت است که مخالفت ها وارد مرحله عملی نشد و در همان سطح مخالفت لفظی و حمایت معنوی از مردم عراق باقی ماند.
دولتمردان آمریکایی در گذشته نیز اعلام کرده بودند که چندان حسابی روی کشورهای کوچک و مغرور اروپایی باز نکرده اند، همانطور که دونالد رامفسلد، وزیر دفاع وقت آمریکا، در جریان جنگ افغانستان صراحتا گفت:” عملیات جنگی منجر به ائتلاف خواهد شد نه اینکه تشکیل ائتلاف منجر به جنگ شود.”
کشوری که بودجه نظامی آن برابر با بودجه نظامی ۲۵ کشور نیرومند جهان است خود را مبرا از کمک های ناچیز متحدانی می بیند که خواهان سهمی بزرگ از غنائم اند. دولت بوش در حال حاضر نه تنها به ائتلاف با دیگر قدرت ها در خلیج فارس فکر نمی کند بلکه درصدد است از قدرت گیری اقتصادی یا سیاسی آنها در خلیج فارس جلوگیری کند.
اما آمریکا برای راضی نگه داشتن شرکاء راه حل ساده ای را به کار برد و آن به نوعی تقسیم کار جهانیست که آمریکاییان آن را ” مداخله گزینشی ” می دانند. بیماری و فقر در آفریقا را به اروپاییان حقوق بشر دوست سپرده ولی در سودان و قضیه دارفور خودش وارد عمل شده تا مانع از قدرت گیری گروه های تندروی شود.
در خلیج فارس و عراق، کشورهای ائتلاف را سرگرم مسائل اقتصادی کرده ولی خودش امنیت منطقه را بر عهده گرفته است.
البته سیاست آمریکا به راحتی مورد قبول کشورهای منطقه قرار نگرفته است. به گفته یک ژورنالیست عرب:« ما مى خواهیم شما ( آمریکایی‏ها ) مثل باد باشید؛ ما مى خواهیم شما را احساس کنیم، ولى نمى خواهیم شما را ببینیم. »
این موضع گیری ها امروزه در منطقه خاورمیانه تغییر محسوسی کرده و بسیار بیشتر از سابق به سمت همسویی با سیاست های آمریکا پیش رفته است. شاید تنها نگرانی از مخالفت های داخلی گروه های رادیکال مذهبی در درون این کشورها مانعی در مقابل همگرایی کامل آنها با آمریکا در منطقه باشد.
در نتیجه گیری باید گفت در تبیین استراتژی آمریکا در خلیج فارس، ایدئولوژی های نئومحافظه کاران آمریکایی و نظامی گری این کشور تا مسائل اقتصادی و نفت در خلیج فارس و رقابت قدرت های دیگر در این منطقه دخیل هستند.
برای بررسی دقیق استراتژی آمریکا در خلیج فارس نباید تنها عراق و مشکلات آمریکاییان در آنجا را در نظر گرفت، روابط محکم سیاسی و امنیتی آمریکا با دیگر کشورهای عربی خلیج فارس نیز از مهمترین فاکتورهای تاثیرگذار بر استراتژی آمریکاست.
دیپلماسی ایرانی

۱۳۸۷ مرداد ۱۲, شنبه

تظاهرات سراسری ضد جنگ آمریکا علیه ایران



فردا دوم آگوست، از طرف اتحاد " مقابله با جنگ علیه ایران" تظاهرات سراسری در شهرهای آمریکا و کانادا (تورنتو، ونکور، کالگری و سیدنی)برگزار می شود. تظاهرات در تورنتو، ساعت یک بعدازظهر شنبه دوم آگوست ازخیابان یونیورسیتی (تقاطع دنداس) مقابل کنسولگری آمریکا آغاز خواهد شد.