۱۳۸۸ خرداد ۷, پنجشنبه

تاًملی در احتمال حمله امریکا به ایران


نویسنده: ناصر زرافشان

منبع: مانتلی ریویو (۱۳ می ۲۰۰۸)

برگردان: منوچهر بصیر

سایت مهندس لطف الله میثمی

در بحث کنونی که در مورد ایران جریان دارد، مهمترین پرسش این است که هدف اصلی امریکا در ایران و خاورمیانه چیست؟ در وهله اول اگر نتوانیم پاسخ مطمئنی به این مسئله بدهیم و از هدف واقعی و پنهانی دشمن در این بحران آگاه شویم، نمی‌توانیم راه‌حلی برای آن پیدا کنیم و به‌طور جمعی در برابر آن موضع بگیریم.
ادعای رهبران سیاست خارجی امریکا در این مورد بسیار ساده است؛ آنها می‌گویند هدف دخالت امریکا در این منطقه گسترش دموکراسی و حقوق‌بشر است. امریکا بر این اساس و به‌دلیل نظم اجتماعی که بر جهان تحمیل کرده، ادعا می‌کند که منظور از این دخالت اصلاً نفع شخصی و مسائل پنهانی نیست، ولی متأسفانه طرفداران امریکا از روی سادگی آن را تکرار می‌کنند، ولی باید پرسید آیا همه در ایران و منطقه چنین عقیده‌ای دارند؟ من تا جایی که می‌توانم سعی می‌کنم در این مقاله کوتاه پاسخی به این پرسش بدهم.
اما پرسش دیگری هم مطرح است که آیا از منظر امریکا زمانی که حقوق و آزادی و رشد و توسعه ملی به خاطر سلطه واپسگرایان انکار و پایمال شده، آیا این وظیفه یک نیروی ویرانگر خارجی است که برای حقوق و آزادی آنها دخالت کند تا موجب رشد و توسعه آن شود؟ اصلاً باید پرسید که چه زمانی در تاریخ، یک‌ نیروی خارجی به خود حق می‌دهد که به‌جای یک ملت تصمیم بگیرد؟
آنها ‌که دخالت خارجی را تشویق می‌کنند، از پیامد این جنگ و تأثیری که بر زندگی مردم دارد خبر ندارند و این عقیده عامیانه را رواج می‌دهند که هرکس مخالف دخالت است از جمهوری اسلامی پشتیبانی می‌کند! اما دلیلی بر این ادعا وجود ندارد، زیرا هواداران دخالت، می‌خواهند زیرکانه مخالفان را از جنگ با خارجی‌ها ترسانده و تحسین و حمایت خود را هم از بیگانه پنهان کنند. موضع من روشن است؛ اما امیدوارم بتوانم به کسانی‌که از روی اشتباه معتقدند در این مبارزه دو طرف بیشتر وجود ندارد، یادآوری کنم که طرف سومی هم وجود دارد. به عبارت دقیق‌تر قربانیانی در این میان صدمه می‌بینند و هزینه می‌دهند، اما کسی به فریادشان نمی‌رسد. این طرف سوم، مردم ایران هستند که می‌خواهم از دید آنها اوضاع را بررسی کنم.
جامعه زندگی خود را دارد، که از سیستم‌های گوناگون حاکم بر آن متفاوت است. دقت کنید نظام‌های سیاسی می‌آیند و می‌روند، اما جامعه باقی می‌ماند. هیچ‌کس حق ندارد اجازه دهد که جامعه به خاطر دولت آن نابود شود. ما باید با این مسئله از نظر مردم و هدف تاریخی آنها برخورد کنیم، زیرا جنگی که دولت امریکا و برخی به آن علاقه‌مندند برای مردم چیزی جز مرگ، کشتار، خرابی، بیماری، نابودی زیربنای اقتصادی و ثروت ملی، قحطی، فقر، هرج‌ومرج و بدترشدن سختی‌ها به‌وجود نخواهد آورد. این‌که کدام طرف جنگ را آغاز می‌کند، مهم نیست، آنچه مهم است این است که در این میان تنها مردم ایران بهای آن را خواهند پرداخت. به همین دلیل می‌خواهم آینه‌ای جلوی کسانی بگیرم که از روی سادگی علاقه‌مند به دخالت خارجی هستند.
درعین حال می‌خواهم پیام آن مردم عادی را بازگو کنم که فشار زندگی آنها را افسرده کرده و از شدت افسردگی به‌تدریج آنها فکر می‌کنند که دخالت خارجی می‌تواند آنها را نجات دهد. فکر می‌کنند بدین‌ترتیب می‌توانند بدون هیچ تلفات و خسارتی آزاد شده و زندگی بهتری پیدا کنند، اما این اشتباه مرگ‌آوری است که رنج و بدبختی فراوانی به‌دنبال خواهد داشت. آخر چطور ممکن است ملتی از آن‌سوی دنیا به خاورمیانه بیاید و به خاطر دموکراسی و حقوق‌بشر مردم دیگر، نیروی مادی و انسانی خود را قربانی کند؟
جان کلام اینجاست که چون ما چنین فکر خامی را قبول نمی‌کنیم، بنابراین باید هدف‌های واقعی و انگیزه اصلی دخالت خارجی را توضیح دهیم. یک نکته ظریف ولی خیلی مهم که تا به حال کمتر کسی به آن توجه کرده و موجب توهم زیادی هم شده، این است که مردم ایران می‌خواهند نظام دموکراتیکی ایجاد کنند تا موجب پیشرفت آنها شود، اما باید پرسید این چه ربطی به راهبرد امریکا دارد که خاورمیانه را جزء مهمی از بازی‌های سیاسی خود می‌داند؟ به عبارت ساده‌تر، امریکا به خاورمیانه نمی‌آید تا از حقوق مردم ایران دفاع کند، بلکه برای کنترل نفت و تغییر جغرافیای سیاسی منطقه توسط نیروی نظامی و در جهت منافع خود می‌آید. اما جامعه‌ای که همیشه منتظر است تا دیگران برای او تصمیم بگیرند، جامعه‌ای نابالغ است و چون اعتماد به نفس هم ندارد، از این‌رو معتقد نیست که می‌‌تواند برای سرنوشت خود تصمیم بگیرد.
بسیاری از کسانی‌که زندگی راحتی دارند، نسل گذشته را به خاطر انقلاب و براندازی رژیم شاه مورد انتقاد قرار می‌دهند، اما آنها درک نمی‌کنند نسلی را که مورد انتقاد قرار می‌دهند، ایمان راسخی داشتند که می‌توانند جامعه خود را تغییر دهند و در غیر این صورت به خیابان نمی‌آمدند و دست به فداکاری و جانبازی نمی‌زدند. اگر آن نسل در رسیدن به آرمان خود به‌طور کامل موفق نشد، اما به سهم خود هم مبارزه کرد؛ اما نسل امروز توان مبارزه با موانع رشد و توسعه را ندارد و تنها منتظر معجزه‌ای از سوی دیگران است. در هر جنگ امکان پیروزی و شکست هست و به همین دلیل هم نسل پیش از انقلاب چون به بلوغ فکری و توانایی لازم رسیده بود برای تغییر زندگی خویش به مبارزه پرداخت. به‌عبارت دیگر نسل پس از انقلاب چون هنوز به آن بلوغ فکری نرسیده که خود را سازنده تاریخ و ملزم به شرکت در مبارزه بداند، از این‌رو وقتی به تغییر نظام اجتماعی فکر می‌کند، افق تغییر و تحول را آن‌قدر دور می‌بیند که گویی در سیاره دیگری قرار دارد. آیا هنر بخشی از دانشجویان پس از انقلاب تنها باید این باشد که مصرف‌کننده منفعل اندیشه‌های نئولیبرال‌ و ستایشگر امریکا باشند؟ آیا باید مبارزات نسل پس از انقلاب را فراموش کنند و تنها تحت‌تأثیر افکار و عقاید بعضی از روشنفکران قرار گیرند؟ هرکس که کوچکترین آشنایی با ماهیت امپریالیسم داشته باشد، دیگر درک واقعی مداخلات او در دنیا برایش مشکل نیست، از این‌رو رسانه‌های امپریالیستی (رادیو، ماهواره، تلویزیون و اینترنت) همیشه اطلاعات بسیار مختصری در اختیار افراد ساده‌ای که منتظر کمک امریکا هستند می‌گذارند تا بهانه‌‌ای برای نفوذ و دخالت خود داشته باشند. اگر مردم عادی و حتی فعالان ما تا آنجا معلومات و اطلاعات داشتند که این‌طور تحت‌تأثیر تبلیغات قرار نگیرند و اگر درک می‌کردند که تهاجم امریکا به خاورمیانه به بهانه دفاع از دموکراسی و حقوق‌بشر تنها به خاطر منافع خود بوده، متوجه می‌شدند که مردم هنوز اطلاعات زیادی در مورد ماهیت، ‌سیاست و منافع امپریالیسم ندارند.
بنابراین در وهله اول باید توجه کرد که نظام سرمایه‌داری، نظامی اقتصادی است و هدفش بیش از همه‌چیز کسب سود و صدور سرمایه و رونق تجارت است، نه اداره قانونی و انسانی یک نظام سیاسی. «توافق واشنگتن» در حقیقت نام جدید سرمایه مالی بین‌المللی است که بر نظام کنونی سرمایه‌داری جهانی حاکم شده و از این‌رو حامی منافع آنهاست و سازمان‌هایی چون صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و بانک فدرال رزرو هم از آن حمایت می‌کنند. از آنجایی‌که می‌خواهند این راهبرد مؤثر باشد، از این‌رو به جهان نئولیبرال‌ نیاز دارند،‌ پس تضادی در این نظام وجود دارد، یعنی از یک‌سو میان سرمایه‌داری بین‌المللی که می‌خواهد نرخ بهره را بالا ببرد و ازسوی دیگر ملل تحت سلطه که بازارها، منابع و نیروی کار را در اختیار دارد، تضادی وجود دارد. دلیل آن هم روشن است، زیرا سرمایه بین‌المللی می‌خواهد همه‌جا برود و آزادانه فعالیت کند. از همه مهمتر این‌که چون می‌خواهد به بازارها، منابع و نیروی کار ملل دیگر هم دسترسی داشته باشد با مشکلات مرزهای ملی برخورد می‌کند. مؤسسه‌های اقتصادی مانند صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی هم به کشورهای دیگر فشارهای اقتصادی می‌آورند تا تسهیلات لازم را برای نظام نئولیبرال آن فراهم کند، مانند برنامه‌های تعدیل ساختاری. ازسوی دیگر فشارهای سیاسی و نظامی کشورهای قدرتمند سرمایه‌داری برای این است که کشورهای ضعیف با بازکردن بازارهای خود به روی آنها و تغییر نظام‌های سیاسی کشور خویش، امکاناتی فراهم کنند تا سرمایه بین‌المللی بتواند سود بیشتری به دست بیاورد، اما برخلاف ادعای نئولیبرال‌ها، برداشتن موانع تجاری حتی در بهترین زمان هم موجب افزایش درآمد ملی نمی‌شود، بلکه فقر و نابرابری بیشتری هم ایجاد می‌کند. پژوهش‌هایی که توسط «برانکو میلانوویچ»، عضو بانک جهانی انجام شده نشان می‌دهد که در سال ۱۹۹۸ درآمد ثروتمندترین افراد که یک درصد جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند، معادل ۵۷ درصد فقیرترین مردم دنیاست و در عین حال «اندکس جینی» از پژوهشگران معاصر، این میزان را ۶۶ درصد اعلام کرد. پژوهش‌ها و آمارهای زیادی وجود دارد که ثابت می‌کند، تبلیغات نئولیبرال‌ها که ادعا دارند سیاست‌‌های آنها به رشد و توسعه کمک می‌کند، دروغ است. افزون بر این، سلطه بازار مالی و مانورهایی که می‌دهند بی‌ثباتی اقتصادی غیرمنتظره‌ای را در مقیاس جهانی ایجاد می‌کند. ازسوی دیگر ملل و مناطقی هم که بیشتر تحت سلطه نئولیبرالیسم قرار دارند صدمه بیشتری می‌خورند، برای نمونه‌ مکزیک در سال‌های ۵ـ۱۹۹۴، آسیای شرقی در سال‌های ۸ـ۱۹۹۷، روسیه و آرژانتین در سال ۲۰۰۱ ازجمله مهمترین قربانی‌های فروپاشی‌ این بازارهای مالی درحال ظهور بودند که اکنون نوع آنها به صورت یکی از مشخصات اساسی و نهانی این بازارها در آمده است.
مرکز پژوهش‌های روش‌های اقتصادی، نتایج دوران جهانی‌سازی را (۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰ و دهه پس از آن) با همکاری مؤسسه نیازمندی‌های کنزی بررسی نموده است و این پژوهش‌ براساس شاخص‌های متعددی مانند درآمد سرانه محصول ناخالص داخلی، امید متوسط به زندگی، میزان مرگ‌ومیر بزرگسالان، کودکان، نوزادان، بی‌سوادی عمومی و تعداد دانش‌آموزان قرار داشته. نتیجه این‌که رشد اقتصادی و شاخص‌های دیگر در دوران جهانی‌سازی نسبت به قبل، کاهش چشمگیری داشته و «آلکس کالینیکوس»(Alex Callinicos) در کتاب خود باعنوان «بیانیه ضد سرمایه‌داری»، آمار مربوطه را با جزئیات دقیق ذکر کرده است.
«جان ویکز»(John Weeks) در مقاله خود باعنوان جهانی‌شدن و دروغ‌ها و اسطوره اقتصاد جهانی که در دهه ۱۹۹۰ منتشر شد، براساس پژوهش‌های یادشده این‌طور نتیجه‌گیری می‌کند:
کشورهایی مانند امریکای لاتین، صحرای آفریقا و آنها که عضو سازمان همکاری اقتصادی و توسعه بودند، چون از سیاست‌های جهانی‌سازی استقبال زیادی کردند در دهه ۱۹۹۰ نسبت به دهه ۶۰ دچار رکود شدیدی شدند، اما کشورهای آسیای شرقی که چندان تسلیم جهانی‌سازی، آزادسازی تجاری و عدم کنترل حساب سرمایه نشدند در دهه ۱۹۹۰ نه‌تنها رکود اقتصادی نداشتند، بلکه به رشد اقتصادی هم رسیدند. بدین ترتیب متوجه می‌شویم فرضیه‌هایی که معتقد است جهانی‌سازی موجب رشد می‌شود سر تا پا دروغ است.
راهبرد جدید نئولیبرالیسم به همه، بویژه اقتصادهای ضعیف‌تر صدمه می‌زند. به عبارت دقیق‌تر بازکردن دروازه‌های کشورها به روی سرمایه‌های مالی خسارات شدیدی برای آنها خواهد داشت،‌ زیرا سرمایه‌های مالی بدون این‌که نقشی در رشد و بهبود تولید داشته باشد، به صورت خطرناکی اقتصاد آن را فلج می‌سازند.
در دو دهه گذشته، آنها با ابزارها و روش‌های جدیدی همراه با حقه‌بازی و انگل صنعتی که در تاریخ اقتصاد بی‌نظیر بوده، درآمد سرمایه مالی و بازارهای در حال ظهور را به اوج رسانده‌اند. این نظم اقتصادی در کانال‌های جریان سرمایه در بازار سهام و فعالیت‌های تجاری در بازار که در حوزه اعتبار بین‌المللی صورت می‌گیرد جریان دارد. در این کانال قرض‌‌های ملت‌های تحت سلطه خرید و فروش می‌شود و بعد ملت مقروض در اثر فشارهای اقتصادی در معرض شکست قرار می‌گیرند. فعالیت‌های سرمایه مالی، با تولید و تجارت فرق می‌کند. بدین‌ترتیب که آن از فضای بازی برای مانورهای مالی سفته‌بازی متقلب تشکیل شده که ابزارهای عملی آن، تأمینات و مشتقات مالی است، یعنی برگ‌های کاغذی که در اقتصاد سالم پشتوانه‌ای ندارند و تنها به درد درآمدهای نامشروع مانند قمار می‌خورد. اگر ما جدال‌های لفظی و توجیه‌های نظری و مشابهی که در این قمار قرار دارد را کنار بگذاریم، متوجه می‌شویم که سرمایه مالی تنها حقه‌بازی است، بدین‌ترتیب که هزار دوز و کلک سر هم می‌کند تا حاصل دسترنج دیگران را مفت و مجانی به جیب بزند.
سرمایه مالی نه‌تنها ذاتاً‌ بهره‌ور نیست، بلکه اشتهای سیری‌ناپذیری هم برای بلعیدن سودهای بیشتر دارد، به ‌ قول معروف از آب کره می‌گیرد، حتی روی مسائل آینده محیط زیست هم شرط‌بندی می‌کند تا بتواند آن را مانند اموال دیگر در جریان سفته‌‌بازی خرید و فروش کند. ارزش‌گذاری سهام‌‌های این شرکت در مدت یک سال در بازارهای سهام از هفتاد میلیارد دلار به‌طور مجازی به صفر رسید. این شرکت با تلف‌کردن پس‌اندازهای کارگران و به خطر انداختن نابودی پس‌اندازهای بازنشستگی میلیون‌ها کارگر دیگر، موجب شد که سرمایه عظیمی در «انرون» جاری شود. درحقیقت باید گفت که این شرکت نماینده شبکه پیچیده و سایه‌ای حقه‌بازانی است که از ستاد شرکت‌های بزرگ صنایع، بیمه، بانکداری و حسابداری شروع شده و به واشنگتن ختم می‌شود. بعد هم افشا شد که دست‌کم ۲۱۲ نفر از ۲۴۸ نفر اعضای کنگره که به‌طور رسمی مأمور حسابرسی و بررسی این جاروجنجال مالی بودند از شرکت انرون رشوه گرفته بودند تا روی تخلفات مالی شرکت آرتور اندرسن(Arthur Anderson) را سرپوش ‌بگذارند. این به‌طور کلی، تصویر کاملی از نظام نئولیبرالیسم است که نشان می‌دهد، با فشارهای اقتصادی، سیاسی، نظامی و به‌طور کلی هر دوز و کلک که هست نفوذ خود را در دنیا گسترش داده یا به آن تحمیل کند.
تهاجم برای حذف موانعی که در گسترش نظم نئولیبرالی قرار دارد، به بهانه حمایت از دموکراسی و حقوق‌بشر صورت می‌گیرد، ولی آزادی و دموکراسی اساساً تنها می‌تواند در صورت رشد تاریخی یک نظم اجتماعی و اقتصادی و مردمی باشد که از آن حمایت می‌کند؛ چون آزادی و دموکراسی کالاهایی نیستند که یک نظم معین اجتماعی بتواند صادر یا وارد کنند، چه این‌که بخواهند با زور از خارج بیاورند. کسانی که منتظرند آزادی را با زور برای آنها بیاورند هنوز مفهوم اساسی آن را درک نکرده‌اند.
پیشتر لنین در مورد ماهیت فاسد و انگلی سرمایه مالی که امروز این‌طور قدرت گرفته صحبت و تأکید کرده… امروز که عملکرد این سرمایه‌های مالی روشن‌تر است دیگر کسی نمی‌تواند عقاید لنین در این مورد را نفی کند. برخی نه دیروز مفهوم عقاید لنین را درک کردند و نه امروز می‌دانند که راه رشد سرمایه‌داری بی‌نظم و قانون کجا می‌رود!
تنها کافی است بدانیم امروز امپریالیسم می‌خواهد بر بیشتر از نیمی از جهان دست پیدا کند و اینجا خاورمیانه به خاطر نفت از همه مهمتر است. اصلاً باید بگوییم که خاورمیانه برای امریکا به‌عنوان یک قدرت جهانی، اهمیتی راهبردی دارد.
جنگ به خاطر کنترل منابع انرژی موضوعی ساده نیست، به همین دلیل است که امریکا تنها قصد تسلط بر خاورمیانه را ندارد، بلکه می‌خواهد چین، ژاپن و اروپا هم با تمام امکانات خود از منافع او در خاورمیانه ـ که برای او اهمیت حیاتی دارد ـ دفاع کنند. چون امریکا بیشتر از ۲۵درصد [۲۰ درصد] نفت تولیدی دنیا را مصرف می‌کند. اگر در نظر بگیریم که کانادا تنها کمی بیشتر از ۳درصد منابع نفت جهان را در اختیار دارد، مسئله قابل فهم می‌شود.
«دونالد کاگان»(Donald Kagan) که سیاستمدار دست راستی و استاد دانشگاه ییل(Yale) امریکاست هنگام حمله به عراق به روشنی گفت، مشکلات اقتصادی ما ناشی از اخلال در تولید نفت است، اما اگر به نفت عراق دست پیدا کنیم مشکلات ما هم برطرف می‌شود.
همیشه این واقعیت را در نظر داشته باشید که امریکا با تمام قدرت خود، تنها ۳درصد منابع نفت جهان را در اختیار دارد و اروپای غربی هم باوجود اهمیتی که برای اقتصاد جهانی دارد، تنها از ۲درصد منابع برخوردار است. در مورد اروپای شرقی و اتحاد شوروی سابق هم باوجود این‌که در پنجاه‌سال پیش مجبور نبودند حتی یک قطره نفت وارد کنند، امروز تنها ۷ درصد منابع نفتی جهان را دارند، درحالی‌که خاورمیانه ۶۵درصد آن منابع را دارد، بدین‌ترتیب است که اهمیت این منطقه و ماهیت بحران‌های سیاسی موجود بهتر درک می‌شود.
در سرمقاله دسامبر ۲۰۰۲ مانتلی ریویو قید شده: طبق برآوردی که در اول ژانویه ۲۰۰۱ صورت گرفته و در نمودار مربوطه هم نشان داده شده، ثابت شده که ذخایر نفت و گاز طبیعی این منطقه از میزان یادشده هم بیشتر است. از این‌ گذشته به واقعیت‌های حاصل از پیش‌بینی واحد انرژی امریکا توجه کنید که معتقد است در ۲۰ سال آینده تقاضا برای نفت جهانی از ۷۷ میلیون بشکه در روز به ۱۲۰ میلیون بشکه خواهد رسید و این افزایش مصرف بیشتر به خاطر مصرف چین و امریکاست. اکنون با در نظر گرفتن توضیحات بالا، تمام زوایای تاریک مسئله روشن خواهد شد. البته در هر مرحله از تاریخ سرمایه‌داری مسائل سیاسی، اقتصادی و نظامی دیگری است که بر هم نفوذ دارند، زیرا باید به صورت یک کلیت عمل کنند. اما مسئله نفت در خاورمیانه تنها مسئله‌ای اقتصادی نیست، درست است که در نظام سرمایه‌‌داری کسب سود بسیار مهم است، اما مسائل راهبردی و سیاسی هم که پشت مسئله نفت نهفته، دارای اهمیت است.
اگر در مورد آزادی اجتماعی و حل مشکلات کنونی، خام و ساده‌اندیش باشیم، شکست‌های سنگینی خواهیم خورد. ترس من این است که دیر متوجه این مسائل شویم و بعد دیگر جنگ، اجتناب‌ناپذیر شود. بدین‌ترتیب زمان آن رسیده تمام کسانی‌که ایران را دوست دارند، این مقوله را کنار گذاشته و یک صدا با جنگ مخالفت کنند. فراموش نکنیم که در صورت بروز جنگ، چیزی جز افزایش فشار و ناامنی و بدبختی نصیب مردم ایران نخواهد شد.

۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

واقعیت «تغییر» در سیاست آمریکا




ا. م. شیری
سازمان ملل می گوید: جنگ پاکستان با طالبان، بزرگترین آوارگی انسانها در ٢۰ سال اخیر را در پی داشته است. (کانال تلویزیونی «صدای آمریکا»، ٢٣ ماه مه سال ٢۰۰٩).
خشونت ها و شعله های آتش جنگهای آمریکا در دوره ۱٦ ساله ریاست جمهوری بیل کلینتون دموکرات و جرج بوش(پسر) جمهوریخواه، ضربات جدی بر نفوذ و اعتبار جهانی و منافع نا مشروع آمریکا وارد ساخت، روحیه ضد آمریکائی مردم جهان را تشدید کرد و شعار «یانکی گو هوم»، بار دیگر بر سر زبانها افتاد. مقامات آمریکائی در سفرهای خارجی خود، با تنفر عمومی و اعتراضات وسیع خلقهای کشورهای مختلف استقبال می شدند، نام آمریکا با جنگ و تجاوز و اشغال، توطئه و قتل و جنایت، غارت و چپاول و دزدی مترادف شده بود... در چنین شرایطی، باراک اوباما، رئیس جمهور جدید آمریکا با شعار «تغییر»، وارد میدان مبارزات انتخاباتی شد و پیروز گردید.
شعار«تغییر» و پیروزی اوباما، بارقه امید به رهائی را در دلهای بشریت به تنگ آمده از زورگوئیها و لشکرکشیها آمریکا و ناتوان از مقابله با توان نظامی آن آفرید و تا مدتی، از شدت نگرانیهای بحق مردم کاست. جوّ متشنج جهانی نسبتا آرامش گرفت و صبر و انتظار جایگزین آن گردید.
چه علل و عواملی طرح شعار «تغییر» در سیاستهای آمریکا را ضروری گردانید؟ همچنانکه فوقا اشاره شد، مجموعه اقدامات نظامی، سیاسی و اقتصادی فراقانونی دولت آمریکا، زمینه و موجبات گسترش و تعمیق نفرت و انزجار جهانی مردم برعلیه آمریکا را فراهم ساخت. طبیعی بود که، ادامه چنین روندی منافع کمپانیها و شرکتهای فراملیتی این کشور، بخصوص کنسرنهای اسلحه سازی آن را مورد تهدید قرار می داد و احتمال بیرون رانده شدن آمریکا از بسیاری از کشورها را تقویت می کرد. باد زمان پرده ساتر فاجعه اقدامات آمریکا در شبه جزیره بالکان و تخریب و تجزیه یوگسلاوی را بر افکند. دائمی کردن جنگهای اشغالگرانه و شکست سنگین آمریکا در جنگهای پرهزینه استعماری افغانستان و عراق تمام محاسبات آمریکا و معادلات منطقه را بر هم زد. فاجعه انسانی عراق در نتیجه حمله آمریکا که، باز هم بگفته سازمان ملل متحد، بزرگترین فاجعه انسانی بعد از فاجعه انسانی سال ۱٩٤٨، یعنی، فاجعه ای که خود همین سازمان ملل با تقسیم سرزمین فلسطین بین یهودیان مهاجر و مردم بومی آن، موجبات قانونی اشغال فلسطین، ویرانی شهرها و آبادیهای این سرزمین و آواره ساختن میلیونها انسان آن را فراهم ساخت، در قرن گذشته و حاضر بود و همچنین، کشتار سیستماتیک مردم افغانستان بدست نیروهای ناتو تحت رهبری آمریکا، نمی توانست وجدان بشریت آگاه جهان را برعلیه ماشین جنگی و سیاسی آمریکا برنیانگزاند. همین چند مورد و موارد مشابه آنها، بسیاری از متفکران و نظریه پردازان تنظیم کننده سیاست های آمریکا را بر آن داشت تا بمنظور حفظ موقعیت و منافع آمریکا بمثابه سرکرده امپریالیسم جهانی، تدبیر دیگری اندیشیده، با پیش کشیدن شعار«تغییر»، شمشیر برّان آمریکا را در غلاف حریری بر سر مردم فرود آورند. کلمات «دمکراسی» و «حقوق بشر» را بر بال هواپیماهای جنگی با سرنشین و بی سرنشین، بر سینه سلاحهای کشتار جمعی آمریکا حکّ کرده و برسر در صدها پایگاه نظامی آن، تابلو «مرکز گسترش دموکراسی و دفاع از حقوق بشر» را بیاویزند.
هنوز که مدت زمان زیادی از آغاز دوره چهارساله ریاست جمهوری باراک اوباما نگذشته است، بموازات سخنان و گفتارهای دیپلوماتیک متداول، واقعا هم اقداماتی حاکی از «تغییر»ات جدی در جهت تحکیم و ادامه سیاستهای بویژه، ۱٦ سال اخیر آمریکا مشاهده می شود.
افزایش تعداد نظامیان آمریکائی حاضر در افغانستان از ٣٨ هزار نفر به ۷۰ هزار نفر، تشدید کشتار مردم این کشور، بویژه کشته و مجروح ساختن صدها زن و کودک در استان فراح، گسترش جبهه جنگ با تروریسم در پی دیدار سه جانبه حامد کرزای و آصف علی زرداری (آقای ۱۰ درصدی)* و باراک اوباما، رؤسای جمهور کشورهای افغانستان، پاکستان و آمریکا در واشینگتن از افغانستان تا پاکستان، افزایش خشونتها و بمبگذاریهای عراق، تاکید بر ادامه و تشدید تحریمها برعلیه ایران، از جمله علائم مشخصه «تغییر»ات جدید، ولی، منفی در سیاست خارجی آمریکاست.
جنگ پاکستان با طالبان با پشتیبانی مالی، تسلیحاتی و جنگنده های آمریکا که، تا کنون منجر به کشته و زخمی شدن هزاران نفر و آواره کردن بیش از دو میلیون نفر در خاک میهن خویش گردیده است، برجسته ترین و مشخص ترین نشانه «تغییر» منفی در سیاست آمریکاست. ویژگی جنگ پاکستان با «بنیادگرائی اسلامی» و «تروریسم طالبان» در این است که، دولت جدید آمریکا بر نشان دادن پایبندی خود به «تغییر» و در اجرای مفاد آن، مردم پاکستان را بقول شاعر و مبارز افسانه ای، شهید خسرو گلسرخی، بدست «احمد آقای آجان» کشتار می کند، با آواره ساختن دو میلیون نفر از خانه و کاشانه فقیرانه خویش، بگفته سازمان ملل متحد، «بزرگترین فاجعه انسانی ٢۰ سال اخیر را» به مردم پاکستان تحمیل می نماید، بدون آنکه، مثل عراق و افغانستان بطور علنی و مستقیم وارد جنگ شود، آن را برنامه ریزی و هدایت می کند. حوادث خونین ماههای اخیر افغانستان و پاکستان، شمشیر برّان آمریکا را در غلاف حریری نشان داده، واقعیت «تغییر» منفی را تأئید می کند. بنابراین، در هر شرایطی نباید به اسارت توهمات راهبردهای فریبکارانه سیاستگذاران آمریکا در آمده و با دل بستن به وعده- وعیدهای پیش از انتخاباتی و امیدواری به «تغییر» از بالا، خصلت و ویژگیهای طبقاتی سرمایه داری امپریالیستی را بفراموشی سپرد. زیرا:
«عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود».
سوم خرداد ماه ۱٣٨٨
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*- آقای آصف علی زرداری، رئیس جمهور کنونی پاکستان، از زمان نخست وزیری خانم بی نظیر بوتو، بجهت اینکه۱۰ درصد تمام قراردادهای پاکستان با دولتها و شرکتهای خارجی را به خود اختصاص می داد، با لقب «آقای۱۰درصدی» شهرت یافت.



اگر اوباما در فکر فشار بر اسرائیل باشد، از حاکمیت کنار می رود.
این واقعیتی است که در جریان دیدار اوباما، رئیس جمهور آمریکا و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، مهمان اسرائیلی بسیار بیشتر از صاحبخانه مطمئن بنظر می رسید. و تحلیل خبرنگار روزنامه «هاآرتس»، یکی از روزنامه های معتبر تل آویو، در مورد آینده سیاسی خطرناک اوباما، در صورتی که رئیس جمهور آمریکا بخواهد سیاستی برخلاف منافع «بازهای» اسرائیل در پیش گیرد، تأئیدی است بر گفته فوق و این خود، بمعنی ترساندن آشکار رئیس جمهور آمریکاست. بمنظور اثبات این مدعا، ترجمه نوشته خبرنگار اسرائیلی را به خوانندگان خود تقدیم می کنیم:

میخائیل کلیاینر
(«هاآرتس»- اسرائیل)، ٢۰ ماه مه ٢۰۰٩
امروزه بنظر بسیاریها، دولت اوباما رابطه خود را در سمت مقابله با دولت نتانیاهو سوق می دهد. چنین درکی بمانند سخن گفتن از نتیجه مسابقه دو بین بوکسور بشمار می رود. در این مسابقه، در گوشه چپ رینگ، بوکسور سنگین وزن با لباسی برنگ سیاه و آبی تیره، یعنی دولت بسیار لیبرال آمریکا با روحیه ضد اسرائیلی، خود نمائی می کند و در سمت راست رینگ، بوکسور سبک وزن ملبس به لباسی برنگ سفید و آبی روشن، یعنی دولت فوق راست نتانیاهو- لیبرمن- بن آری ایستاده است که حتی، حاضر به قبول ایده دو دولت برای دو ملت نیز نمی باشد.
تا کنون اوباما صراحتا از ضرورت پذیرش تضادهای ایدئولوژیک متدهای اعتماد متقابل، در مورد رفع خطر از روند صلح در روش «مصلحانه» چمبرلن سخن گفته است. آنچنان که پیداست، در صورتیکه اسرائیل تحت رهبری نتانیاهو از اوامر او سرپیچی کند، او باید از «خود فاصله بگیرد».
اوباما درجهت تلاش برای نزدیکی به ایران و دوستی با سوریه، موفق شد، ولی، با عدم رضایت «لیکود» مواجه گردید. و همچنین توانست چند شخصیت مشهور ضدیهودی و یا در بدترین حالت مخالفان اسرائیل را در ترکیب دولت خود وارد کند. آیا این احتمال جدیت می یابد که، ما در جهت مقابله با دولت اوباما حرکت می کنیم؟ بلی. آیا این ناگزیر است؟ نه. تقابل اجتناب پذیر است. با توجه به تاریخ روابط بین دولتها، می توان گفت که، رهبران آنها همیشه همآوائیهای عجیب و غریب زیادی را بنمایش گذاشته اند. مناخیم بگین، با جیمز کالاهان لیبوریست رابطه بسیار دوستانه و رابطه بغایت سرد با ژیسکار دستن، رئیس جمهور راستگرای فرانسه داشت. این نوع رابطه، بین پوتین با برلسکونی و شرویدر نیز مشهود است...

تاریخ تکرا می شود؟
تاریخ روابط متقابل اسرائیل و ایالات متحده آمریکا، سرشار از نمونه تمام عیار همآوائی های «غیرطبیعی» می باشد. گلدا مایر و اسحاق رابین رابطه بسیار نزدیکی با نیکسون و فورد جمهوریخواه داشتند و در نقطه مقابل، رابین از اولین قدمهای خود با کاتر دموکرات فاصله گرفت.
چه کسی پس از نابودی رئاکتور هسته ای اسرائیل، این کشور را تحریم کرد؟ دولت جمهوریخواه ریگان. و همچنین دولت جمهوریخواه بعدی، بوش پدر، همه کمکهای مالی به اسرائیل را متوقف کرد...لازم به گفتن است که رابطه بین واشینگتن و اورشلیم بر ضوابط معینی مبتنی نبوده و فاقد اصول دقیق می باشد.
نه تنها جهانبینی ها، برنامه های سیاسی و منافع، حتی، روابط متقابل شخصی و خصوصیات فردی نیز تا حدود زیادی در تنظیم مناسبات بین دولتها مؤثر است. نمونه بارز آن، مناسبات بین بوش(پسر) و شارون می باشد. آنها با شنیدن آکورد گوشخراش- زمانیکه در برابر دوربینهای تلویزیونی بوش بر سر شارون داد کشید، آغاز کردند. شارون این اشاره را فهمید و از تقابل با بوش پرهیز کرد. در عین حال، شارون رابطه دوستانه ای با رایس برقرار نموده و برابر دوربینهای تلویزیونی، به تعریف پاهای زیبای او پرداخت. شارون از دوستان هم هدایائی دریافت کرد- طبق جعلیات بوش، یاسر عرفات در عرشه کشتی ایرانی حامل سلاح ظاهر شد و بشار اسد در قتل نخست لبنان متهم گردید. همانطور که معلوم است، کابوی، کسانی را که دروغ می گویند و یا همفکران او را می کشند، دوست ندارد.

اوباما، مهره خوبی است برای یهودیان؟
کسی که نقشه همکاری متقابل بین نتانیاهو و اوباما را باستناد روابط بین کلینتون با نتانیاهو ترسیم می کند، در واقع، ساده لوحی بیش از حد خود را بنمایش می گذارد. یکی از تفاوتهای جدی میان نمونه کلینتونی سال ۱٩٩٦ و نمونه اوبامائی سال ٢۰۰٩، عبارت از این است که، در سال ۱٩٩٦ کلینتون «دوره دوم» ریاست جمهوری خود را می گذرانید. در حالیکه، اوباما دوره اول خود را تازه آغاز کرده است و طبیعتا، چشم امید به دوره دوم خود نیز دوخته است.
اکثریت یهودیانی که رأی خود را به نام اوباما نوشتند، فعلا با برخورد منفی او نسبت به اسرائیل تمکین می کنند. رأی این یهودیان هم مانند پشتیبانی های مال آنها، پیروزی آتی اوباما را که هنوز در ایالتهای فلوریدا، پنسیلوانیا و اوهایو در حال «نوسان» بود، قطعی ساخت. این بخش انتخاب کنندگان در انتخابات بعدی نیز اهمیت خواهد داشت و این مردم بهیچوجه نمی توانند با مواضع رئیس جمهوری که موجودیت اسرائیل را مورد تردید قرار می دهد و یا حداقل چنین می پندارند، موافق باشند.
اوباما، این موضوع را درک می کند. او، تاریخ را هم خوب می داند، و می داند زمانیکه کارتر و بوش(پدر)، دو رئیس جمهور، در اولین قدم بمنظور وارد ساختن فشار بر اسرائیل، به «خانه» فرستاده شدند.
نتانیاهو هم خوب می داند که ایالات متحده آمریکا نیز آس برنده خود را در دست دارد. نخست وزیر اسرائیل ضمن احترام به اوباما درست در برابر چشمان یهودیان جهان، این مسئله را که رئیس کاخ سفید نباید در مورد همه مسائل مربوط به تهدید اسرائیل تصمیم بگیرد، مورد تأکید قرار داد. بدین ترتیب، وظیفه نتانیاهو عبارت از این است که، نه تنها با اوباما، همچنین با یهودیان آمریکا نیز مذاکره و گفتگو کند. اوباما در امر هماوائی با نتانیاهو تا حد تعیین شده می تواند همراهی کند. حدی که، رأی و پشتیبانی مالی یهودیان آمریکا تعیین کننده آن است و بعید است که اوباما دوره دوم ریاست جمهوری خود را فدای اصول «دو کشور» نماید. اصولی که، بوسیله بوش(پسر) تنظیم شده است نه بوسیله خود اوباما.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مأخذ: روزنامه «سووتسکایا راسیا»،
شمار (۱٣٢٦٩)۵٢، ٢٣ ماه مه ٢۰۰٩
برگردان: ا. م. شیری

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

اوباما در گفت و گو با مجله ,نيوزويک, :آمريکا در مواجهه با برنامه اتمی ايران، گزينه ,اقدام نظامی, را از روی ميز برنداشته است

عصر ايران : اوباما در آستانه سفر نخست وزير اسرائيل به واشنگتن به مجله ,نيوزويک, گفت: "آمريکا در مواجهه با برنامه اتمی ايران، گزينه ,اقدام نظامی, را از روی ميز برنداشته است." وی در پاسخ به سئوالی درباره جنگ با ايران گفت: "به طور بسيار شفاف گفته ام که من هيچ گزينه ای را در مورد ايران از روی ميز برنداشته ام. زمانی که موضوع امنيت آمريکا در ميان باشد هيچ گزينه ای را از روی ميز حذف نمی کنم." رئيس جمهور آمريکا که بارها خواهان گفت و گوی ديپلماتيک با مقامات ايران برای حل موضوع هسته ای شده است خاطرنشان کرد: "آنچه من گفته ام اين است که ما می خواهيم فرصتی را به ايران بدهيم که خود را با هنجارها و ضوابط بين المللی تطبيق دهد." اوباما يک بار ديگر تهران را ,تهديدی برای منطقه, خواند و افزود: "جمهوری اسلامی ايران می تواند عضوی در جايگاه خوب جامعه بين الملی باشد و نه يک تهديد برای همسايگانش." وی تصريح کرد: "ما در حال نزديك شدن به ايرانی ها هستيم و تلاش مي‌كنيم الگوى 30 سال گذشته كه نتايجی در منطقه به همراه نداشته است را تغيير دهيم. اينكه اين روند كارآمد خواهد بود يا خير، نمي‌دانيم. اما به شما اطمينان مي‌دهم كه درباره مشكلات چنين روندى بى ‌تجربه و خام نيستم." اوباما اضافه کرد: "چنانچه اين روند كارساز نباشد ، همين واقعيت كه ما تلاش خود را كرده‌ايم موجب تقويت موضع مان در بسيج کردن جامعه بين المللی و منزوی کردن ايران خواهد شد. در اين صورت جامعه بين‌المللی با اين برداشت که ,ايران قربانی سياست های آمريکايی است كه به حاكميت آن احترام قائل نمي‌شود, ، مخالفت خواهد کرد." برخلاف اخبار منتشره درباره هشدارهای آمريکا به اسرائيل در خصوص ارتکاب هرگونه اقدام نظامی عليه ايران ، اوباما اعلام کرد: "اسرائيل براساس الزامات امنيتی خود مختار است به هر اقدامی دست بزند." وی در اين باره گفت: "فکر نمی کنم من در جايگاهی قرار داشته باشم که نيازهای امنيتی اسرائيلی ها را برای آنها تعيين کنم." اوباما خاطرنشان کرد: "من فقط می توانم برای اسرائيل به عنوان يک هم پيمان اين بحث را مطرح کنم که رويکرد ما بايد آن رويکردی باشد که چشم انداز امنيتی را پيش روی ما قرار دهد نه تنها برای آمريکا بلکه برای اسرائيل که بر گزينه های ديگر ارجحيت دارد." اين اظهارات در حالی است که ,دنی آيالون, معاون وزير دفاع اسرائيل روز شنبه گفته بود: وی قادر نيست حمله به ايران بدون موافقت واشنگتن را تصور کند. به علاوه طی روزهای اخير مطبوعات اسرائيل گزارش های زيادی مبنی بر هشدارهای آمريکا به اسرائيل درباره حملات يک جانبه عليه تهران منتشر کرده اند که در يکی از اين گزارش ها روزنامه هاآرتص نوشته بود: "اوباما با اعزام فرستاده ای به اسرائيل از اين رژيم خواسته است با حمله به ايران، واشنگتن را غافلگير و شگفت زده نکند." جو بايدن معاون اوباما نيز چندی پيش اسرائيل را از حمله برحذر داشت و تصميم احتمالی نتانياهو، نخست وزير اسرائيل، برای اقدام نظامی برضد تهران را ,نسنجيده و غيرعاقلانه, توصيف کرد.

عمر موسی: اسرائیل تهدید است نه ایران


عمر موسی، دبیرکل اتحادیه عرب گفت توان هسته ای اسرائیل و نه ایران، بزرگ ترین تهدید برای صلح در خاورمیانه است.
دبیرکل اتحادیه عرب که در مجمع جهانی اقتصاد در اردن سخن می گفت افزود اکثر اعراب، (برنامه هسته ای) ایران را مهم ترین مساله نمی دانند.

آقای موسی گفته است سلاح های هسته ای اسرائیل "خطر واقعی" در خاورمیانه است.دبیرکل اتحادیه عرب این سخنان خود را در همایشی یا عنوان "آینده تلاش های صلح در خاورمیانه" بیان کرده است.

ایران می گوید برنامه هسته ای این کشور ماهیتی صلح آمیز دارد .

اسرائیل هرگز به طور رسمی داشتن تسلیحات هسته ای را تایید نکرده، اما اکثر کارشناسان در این مورد تردیدی ندارند که این کشور دارای یک زرادخانه اتمی است.اسرائیل پیمان منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای را هرگز امضا نکرده و در نتیجه، در مورد صدور اجازه به بازرسان بین المللی برای بررسی تاسیسات اتمی خود تعهدی ندارد.فعالیت های اتمی اسرائیل در دهه ۱۹۶۰ با کمک فنی فرانسه و با ایجاد تاسیسات هسته ای دیمونا آغاز شد و این تاسیسات هرگز مورد بازرسی بین المللی قرار نگرفته است.در اواسط دهه ۱۹۸۰، مردخای وانونو، تکنیسین سابق این تاسیسات، در مصاحبه ای با یک روزنامه بریتانیایی شرح و تصاویری از کلاهک های اتمی اسرائیل را در اختیار این روزنامه قرار داد.براساس این اطلاعات، کارشناسان تخمین زدند که اسرائیل احتمالا حدود یکصد تا دویست کلاهک هسته ای در اختیار دارد.در پی انتشار این اطلاعات، آقای وانونو در اروپا توسط ماموران اسرائیلی ربوده شد و پس از انتقال به اسرائیل، به اتهام افشای اسرار دولتی محاکمه و به هجده سال زندان محکوم شد.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۶, شنبه

آمریکا دادگاه نظامی گوانتانامو را تعطیل نمی کند




باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، اعلام کرده است که محاکم نظامی بازداشتگاه گوانتانامو که برای محاکمه متهمان به فعالیت های تروریستی تشکیل شده اند تعطیل نخواهند شد.
رئیس جمهوری آمریکا ضمن تجدید نظر در موضع قبلی خود دستور داده است محاکمه نظامی تعدادی از زندانیان گوانتانامو تحت شرایطی تازه در گوانتانامو مجددا برگزار شود.
این تصمیم خشم گروه های طرفدار حقوق بشر را در پی داشته است.
سازمان عفو بین الملل و اتحادیه آزادی های مدنی حقوق بشر از جمله سازمان هایی هستند که روز جمعه از دستور باراک اوباما انتقاد کردند.
محاکمه حدود ۲۰ تن از زندانیان گوانتانامو از زمان ریاست جمهوری جورج بوش، رییس جمهوری سابق آمریکا در هیاتی قضایی بنام کمیسیون نظامی در جریان افتاد.
باراک اوباما پیشتر ضمن انتقاد از این کمیسیون آن را ناکامی بزرگی توصیف کرده بود.
وی در روز دوم ورود به کاخ سفید دستور داد فعالیت این نهاد قضایی برای ۱۲۰ روز به حالت تعلیق درآید تا وضعیت حقوقی آن را بررسی شود.
گروه های طرفدار حقوق بشر انتظار داشتند که کاخ سفید به طور کامل این نهاد را تعطیل و زندانیان گوانتانامو را در داخل آمریکا در دادگاه های فدرال محاکمه کند.
اما رییس جمهوری آمریکا روز جمعه (۱۵ مه) با صدور بیانیه ای اعلام کرد که به وزارت دفاع دستور اصلاح ساختار کمیسیون نظامی در گوانتانامو را داده است.
وی در این بیانیه گفته است هیچگاه به طور اصولی با کمیسیون یاد شده که کنگره آمریکا آن را در سال 2006 تاسیس کرد، مخالف نبوده است.
به گفته باراک اوباما چنین کمیسیونی اگر به طور درست سازماندهی و اداره شود می تواند برای محاکمه دشمنانی که قوانین جنگ را زیر پا گذاشته اند استفاده شود.
بر اساس دستور باراک اوباما متهمانی که در برابر این کمیسیون نظامی محاکمه شوند از حقوق بیشتری برخوردار خواهند بود.
وی به وزارت دفاع آمریکا دستور داده است اتهاماتی که با استفاده از شگردهای خشن و شکنجه از متهمین بدست آمده در کمیسیون نظامی علیه آن ها استفاده نشود.
بر اساس دستور باراک اوباما متهمین همچنین در انتخاب وکیل خود از حقوق بیشتری برخوردار خواهند بود.
اصلاحات وی همچنین شامل محدودیت استفاده از شواهد مبتنی بر شایعات و حفاظت از بازداشت شدگانی که حاضر نیستند شهادت دهند می شود.
آقای اوباما در نظر دارد که مدت تعلیق محاکمه در کمیسیون های نظامی را تا چهار ماه دیگر تمدید کند تا فرصت کافی برای اعمال اصلاحات در قوانین مربوط به آن فراهم شود.
در حال حاضر ۲۴۱ نفر در پایگاه نظامی گوانتانامو در کوبا در حال بازداشت به سر می برند. از این تعداد دادستان ها علیه ۲۱ تن در کمیسیون نظامی گوانتانامو کیفرخواست صادر کرده اند.
انتظار می رود سایر بازداشت شدگان آزاد شوند یا به کشورهای دیگر منتقل شوند یا احتمالا برای محاکمه در دادگاه های فدرال، توسط دادستان های غیر نظامی به آمریکا منتقل شوند.
گروه های مدافع حقوق بشر شدیدا از تصمیم باراک اوباما برای محاکمه تعدادی از بازداشتی های گوانتانامو در خارج از دادگاه های فدرال انتقاد کرده اند.
جاناتان هافتز از اتحادیه آزادی های مدنی آمریکا گفته است:" همه بازداشت شدگانی که در گوانتانامو بسر می برند می توانند در دادگاه های عادی فدرال محاکمه شوند."
در تحولی دیگر یک شهروند الجزایر که از هفت سال پیش در گوانتانامو بود به فرانسه تحویل داده شده است.
لاخدر بومدین، تبعه الجزایر، روز جمعه به فرانسه فرستاده شد تا به بستگانش در این کشور ملحق شود.

چرا اوباما جلوی انتشار عکس‌های شکنجه را گرفت؟







اقدام ناگهانی باراک اوباما برای جلوگیری از انتشار عکس‌های شکنجه زندانیان، اعتراض دموکرات‌ها و مدافعان حقوق بشر را برانگیخت. از دید آنها رئیس جمهور برای نخستین بار تسلیم فشار جمهوری‌خواهان، ارتش و سرویس‌های مخفی شده است.
سخنگوی کاخ سفید، در یک اقدام ناگهانی اعلام کرد که قصد دارد تقاضای جلوگیری از انتشار همگانی ۴۴ عکس مربوط به شکنجه‌ی زندانیان عراق و افغانستان را تسلیم دیوان‌عالی ایالات متحده آمریکا کند. یک ماه پیش، پنتاگون در برابر فشار روزافزون نهادهای مدافع حقوق بشر تسلیم شد و با انتشار مجموعه‌ای از این عکس‌ها موافقت کرد.
عکس‌ها، که بیشترین آنها مربوط به شکنجه‌ی زندانیان ابوغریب عراق و بگرام افغانستان هستند، پیشتر به صورت پراکنده در رسانه‌های آمریکایی و غیرآمریکایی چاپ شده‌اند. اما هدف مدافعان حقوق بشر از فشار برای انتشار آنها در یک مجموعه‌ی واحد، این بود که سندی تاریخی از نقض حقوق بشر در دوران جرج بوش برجای بماند.
نخستین نقطه ضعف
اقدام ناگهانی دولت باراک اوباما، بحث پردامنه‌ای را در محافل سیاسی و رسانه‌های آمریکا و اروپا برانگیخت. به ویژه دوستان باراک اوباما در حزب دموکرات و مدافعان حقوق بشر در داخل ایالات متحده، از کار رئیس جمهور یکه خوردند و آن را نخستین نقطه ضعف در دوران ریاست جمهوری تقریبا ۴ ماهه‌ی وی دانستند. آنها معتقدند که رئیس جمهور تحت فشار جمهوری‌خواهان، نظامیان بلندپایه و سرویس‌های مخفی تصمیم گرفته و هدفش دلجویی از آنان بوده است.
باراک اوباما، رییس جمهور آمریکا، در توجیه جلوگیری از انتشار عکس‌های شکنجه‌ی زندانیان گفت: ,انتشار این عکس‌ها، روشنگری تازه‌ای درباره‌ی اقدامات جنایتکارانه‌ی چند انسان معدود نخواهد بود، بلکه تنها ضدیت با آمریکا را تشدید خواهد کرد و سربازان ما را به خطر خواهد انداخت,.
رابرت گیبس، سخنگوی کاخ سفید، در کنفرانس خبری شامگاه چهارشنبه (۱۳ مه)، به شدت زیر فشار خبرنگاران بود. آنها توضیحی قانع‌کننده درباره‌ی تصمیم غیرمنتظره‌ی اوباما می‌خواستند و گیبس تنها می‌توانست بگوید که ,رئیس جمهور نگران تجدید واکنش‌های خشم‌آلودی است که جهان پس از انتشار عکس‌های زندان ابوغریب در سال ۲۰۰۴ شاهد آن بود,.
اما خبرنگاران قانع نمی‌شدند. یکی از آنان متن سخنان سخنگوی کاخ سفید را در ماه آوریل برای او خواند که گفته بود: ,رئیس جمهور تصمیم به انتشار عکس‌ها گرفته است، زیرا معتقد است که این کار امنیت ایالات متحده آمریکا را به خطر نخواهد انداخت,.
واکنش دوستان اوباما
دوستان دموکرات اوباما، که ریاست جمهوری وی را یک آغاز اخلاقی نو می‌دانستند، پنهان نمی‌کنند که اقدام تازه‌ی رئیس جمهور آنان را سرخورده کرده است. همچنین آنتونی رومرو، از اتحادیه‌ی آزادی‌های فردی آمریکا، به خبرنگاران گفت: ,ما می‌خواهیم عکس‌ها را ببینیم. اگر جنایتی انجام شده، ما باید آن را بررسی کنیم و به مجازات برسانیم,. استو هیند، وبلاگ‌نویس معروف آمریکایی نوشت: ,اوباما، اصول اخلاقی خود را با متدهای دیک چینی معاوضه می‌کند,.
تضادهای اوباما
تارنمای اینترنتی هفته‌نامه‌ی آلمانی اشپیگل در گزارشی نوشت که دموکرات‌ها مایل به تسویه حساب با دوره‌ی بوش هستند، اما نمی‌دانند که تا چه حد می‌توانند روی رئیس جمهور خود حساب کنند. این رسانه، با اشاره به چند نمونه از موضع‌گیری‌های متضاد اوباما، همین تضادها را عامل سرگردانی دموکرات‌ها دانست و نوشت: ,اوباما دستور به تعطیل گوانتانامو می‌دهد، اما بگرام را در افغانستان حفظ می‌کند. او روش‌های بازجویی و شکنجه‌ی دوران بوش را محکوم می‌کند، اما تکلیف قربانیان شکنجه در گوانتانامو را روشن نمی‌کند,.
در ادامه‌ی گزارش اشپیگل آنلاین می‌خوانیم: ,همواره روشن‌تر می‌شود که اوباما قصد دارد در برخورد با میراث بوش به جای جدایی انداختن، آشتی بدهد,.
ساعاتی پیش از اعلام تصمیم باراک اوباما، دموکرات‌های آمریکا در کنگره، چند مامور نبرد ضد تروریستی جرج بوش را مورد سئوال قرار دادند. در این نشست، یک مامور پلیس فدرال، که سال‌ها علیه القاعده جنگیده است، روش‌های بازجویی دوران بوش را، هرچند تکان‌دهنده، اما “کند”، “بی‌ثمر” و “ناکارآمد” خواند. مامور اف بی آی، ادعاهای بوش را در این مورد که شکنجه‌ی چهره‌های سرشناس القاعده، مثل “ابوزبیده” و “خالد شیخ محمد”، به کسب اطلاعات مهمی از آنها منتهی شده است، تکذیب کرد.
احتمال اقدام متقابل دیوان‌عالی
به گزارش رسانه‌های آمریکایی، این احتمال وجود دارد که دیوان‌عالی ایالات متحده برخلاف نظر رئیس جمهور، حکم آزادی انتشار مجموعه عکس‌های شکنجه را صادر کند. کاخ سفید خود در ماه آوریل اعلام کرد که شانس اینکه دیوان‌عالی با محرمانه ماندن عکس‌ها موافقت کند خیلی کم است و به همین دلیل اوباما با انتشار عکس‌ها موافقت کرده است. آیا رئیس‌جمهور و رئیس دیوان‌عالی اکنون به توافقی پنهان رسیده‌اند؟ رابرت گیبس، سخنگوی کاخ سفید، حاضر نشد به این پرسش یک خبرنگار پاسخ بدهد.
صدای آلمان

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه


زرادخانه خاورمیانه
روز دوشنبه بیست وهفتم آوریل موسسه تحقیقات صلح استکهلم که یک موسسه تحقیقاتی معتبر بین المللی ا ست گزارشی دررابطه با صادرات اسلحه به منطقه خاو رمیانه منتشر کرد دراین گزارش آمده است :
صدور اسلحه به خاورمیانه بین سالهای 2003 تا 008 2میلادی در مقایسه باسالهای 1999 تا 2003 سی هشت در صد افزایش یافته است . براساس این گزارش اما رات متحده عربی بزرگترین وارد کننده سلاح درمنطقه و دو مین وارد کننده درجهان بعداز چین وهنداست . این امیر رنشین در فاصله سالهای 2003 تا 2008 هشتاد فروندهو اپیمای جنگی اف – 16 از ایالات متحده آمریکا وپنجاه فروند جنگنده بمب افکن میراژ از فرانسه خرید اری کرده . " پیتر من "یکی از پژوهشگران این موسسه سو ئدی در گفتگو با خبر گزاری اسوشیتد پرس گفته است "صدور اینهمه اسلحه به منطقه ایکه ما شاهد بحران ها وتنش های گسترده ای هستیم بشدت مایه نگرانی است "آقای پیترمن " هشدار داده است که" این روند می تواند موجبات واکنش ایران را فراهم کند واین کشوررا به دستیابی به سلاح هسته ای حریص تر سازد".او همچنین می افزاید "درحالی که عربستان سعودی وامارات متحده عربی برنامه تسلیحاتی خودرا با چنین شتابی گسترش می دهند این خطررا بوجود می آورد که ایران بیش ا ز هر زمان دیگری احساس خطر نماید که عکس لعمل آن کاملا روشن است ."
در بخش دیگری از گزارش موسسه پژوهشی استکهلم آمده است :
"در مدت یکدوره چهار ساله امارات متحده عربی سی و چهار در صد کل واردات سلاح خاورمیانه را به خود اختصاص داده است دراین رابطه اسرائیل با بیست ودو در صد ومصر با 14 درصد در رده های بعدی قراردارند. درحالیکه برخلاف بعضی گمانه زنی ها سهم واردات اسلحه ایران فقط پنج در صد بوده است "
لازم به یاد آوری است که آمریکا بزرگترین صادرکننده اسلحه به خاورمیانه است وسی یک در صد بازار اسلحه جهانی را دراختیار دارد. وبیش از یک سوم کل صادرت اسلحه آمریکا به خاور میانه اختصاص دارد.در بین صادرات آمریکا به خاور میانه بیش از پنج هزار بمب هدایت شونده و نزدیک دویست هواپیمای جنگی دیده می شود. دراین میان روسیه و بریتانیا وفرانسه وآلمان پس از امریکا بیشترین صادرات سلاح دنیارا در اختیار دارند .
براستی منطقه آسیب پذیر خاورمیانه ظرفیت چنین زراد خانه خطرناک را دارد ؟ این سوالی است که آقای اوباما که باشعار تغییر قدم به کاخ سفید گذاشتته و به گفته خود به صلح پایدار می اندیشد باید به جامعه جهانی پاسخ بدهد .

حسن کیوده دوم( می) 2009

هشیار باشیم


جنگ طلبان آتش افروز وتفرقه اندازان شناخته شده که موجودیت خودرا در ایجاد تنش بین دولت های منطقه جستجو می کنند در صدد هستند که با تحریک رهبران بعضی از کشور های عرب خاورمیانه برعلیه ایران ومخدوش ساختن نام خلیح همیشه فارس آتش جنگ خانمانسوزی را دراین منطقه روشن کنند و بزعم خود درمیان خون وآتش موقعیت لرزان خودرا استحکام بخشند براین اساس برهمه اندیشه وران و محافل علمی منطقه اعم از ایرانی وعرب فرض است که باآگاه سازی رهبران کشورهای خود از عمق توطئه از تحقق ا هداف ناپاک دشمن تاریخی ایرانیان واعراب جلو گیری بعمل آورند . جنگ طلبان آشوب افکن می دانند که بازی با نام خلیج فارس نه دولت که ملت ایران را در مقابل جاعلان اسامی تاریخی منا طق متعلق به ایران قرار خواهد.
مباد آنروزکه این "سونامی" خانمان برانداز از آبهای خلیح زیبای همیشه فارس بسوی بازی کنندگان بااین "نام تغییر ناپذیر" روانه شود ودشمن آشوب افکن را نیز طعمه خود سازد.

29 آوریل حسن کیوده

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

120 غیر نظامی افغانی در اثر بمباران هوائی نیروهای اشغالگر کشته شدند


اهالی منطقه گرانه ولسوالی بالابلوک ولایت فراه می گویند در اثر بمباران هوایی، بیش از 120 شهروند غیرنظامی کشته شده اند.
شماری از شاهدان عینی گفته اند زنان و کودکان نیز در میان کشته شدگان این رویداد هستند.
آنان همچنین گفته اند که اجساد دهها تن از غیرنظامیانی که در اثر این بمباران کشته شده اند را در محل بمباران شده دیده اند.
والی فراه، از تشکیل هیاتی برای بررسی این رویداد خبر داد او گفت: تاکنون نیروهای دولتی نتوانسته اند خود را به محل حادثه برسانند و گزارش کاملی از تلفات و خسارات وارد شده به مردم را تهیه کنند.
ساکنان منطقه بمباران شده می گویند افراد طالبان در هنگام بمباران منازل مسکونی در محل حضور نداشته اند.
در همین حال بلقیس روشن، یکی از اعضای شورای ولایتی فراه می گوید با وجود اینکه تاکنون اطلاعات دقیقی از میزان تلفات غیرنظامیان در دست نیست، اما بر اساس گزارش هایی که به او رسیده، ظاهرا ساکنان محل تلفات سنگینی را متحمل شده اند.
این رویداد، یکی از مرگبارترین عملیات نیروهای بین المللی در سال جاری است.
سال گذشته نیز در اثر حمله هوایی نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا در ولسوالی شیندند در جنوب هرات، بیش از نود غیرنظامی کشته شدند.
در آن رویداد نیز ابتدا نیروهای ائتلاف کشته شدن غیرنظامیان را رد کرده بودند، اما تحقیقاتی که بعدا از سوی دولت افغانستان و سازمان ملل متحد انجام شد، نشان داد که تمامی قربانیان آن، شهروندان غیرنظامی بوده اند.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه

رسيدگی به اتهام جرائم جنگی در غزه آغاز شد

سازمان ملل رسيدگی به ارتکاب جرائم جنگی اسرائیل را در جريان جنگ غزه آغاز کرده است.
روز دوشنبه، 4 مای (14 ارديبهشت)، اعضای گروه ويژه سازمان ملل متحد مامور رسيدگی به اتهام ارتکاب جرائم جنگی توسط نيروهای اسرائيلی و حماس در جريان جنگ غزه نخستين جلسه کاری خود را در مقر سازمان در ژنو برگزار کردند. اين جلسه به مدت يک هفته ادامه خواهد داشت و گروه ويژه در نظر دارد پس از خاتمه اين جلسات، برای بررسی شواهد مربوط به اتهام های وقوع جرايم جنگی به نوار غزه سفر کند. گروه ويژه توسط شورای حقوق بشر سازمان ملل تشکيل شده و وظيفه آن رسيدگی به ارتکاب جرائم جنگی توسط اسرائيل در جريان جنگ غزه است که از اواخر ماه دسامبر سال گذشته تا اواخر ماه ژانويه سال جاری ادامه داشت. رياست اين گروه را ريچار گلدستون، قاضی اهل آفريقای جنوبی و دادستان سابق رسيدگی به جرائم جنگي، برعهده دارد و يک کارشناس نظامی و يک حقوقدان متخصص در زمينه حقوق بشر در آن عضويت دارند. هدف از جلسه روز دوشنبه، که نخستين مذاکره رو در روی اعضای گروه بوده، بررسی و نهايی کردن جزئيات ماموريت گروه عنوان شده که شامل رسيدگی به شواهد مربوط به نقض حقوق بشر در جريان جنگ می شود. از جمله مواردی که گروه ويژه به آن رسيدگی خواهد کرد اين اتهام است که نيروهای اسرائيلی عمدا غيرنظاميان ساکن غزه را هدف قرار دادند . آقای گلدستون بر بيطرفی کامل اين گروه تاکيد ورزيده اما هنوز معلوم نيست که اسرائيل، که پيشتر از همکاری با يک هيات اعزامی سازمان ملل به سرپرستی سر اسقف دزموند توتو خودداری ورزيده بود، آماده همکاری با اين گروه باشد. آقای گلدستون ابراز اميدواری کرده است که تا پايان هفته جاری به غزه سفر کند اما برای اين منظور، دريافت ويزای ورود به اسرائيل و اجازه سفر به غزه از طريق مرز اسرائيل و اين بخش از سرزمين های فلسطينی لازم است.
تلاش برای به کارگيری خبرچين
ماموران اسرائيلی متهم شده اند که در صدد وادار کردن بيماران فلسطينی به خبرچينی برآمده اند. سازمان پزشکان برای حقوق بشر - Physician for Human Rights - گفته است که اخيرا بر شمار بيماران فلسطينی که تحت فشار قرار گرفته اند تا اطلاعاتی را در اختيار اسرائيل قرار دهند افزوده شده است. به گفته اين سازمان، ماموران اطلاعاتی اسرائيل از بيماران فلسطينی می خواهند تا برای دريافت اجازه خروج از غزه به منظور برخورداری از خدمات درمانی در اسرائيل، به خبرچينی دست بزنند. در گزارش پزشکان برای حقوق بشر آمده است که درسه ماهه اول سال جاري، بيش از چهارصد بيمار فلسطينی توسط ماموران اطلاعاتی اسرائيل بازجويی شدند. سازمان پزشکان برای حقوق بشر گفته است که ماموران اسرائيلی از کودکان فلسطينی هم بازجويی کرده اند، تعدادی از بيماران را برای مدتی در بازداشت نگه داشته اند و در خلال بازجويي، آنان را در معرض تهديد و ارعاب قرار داده اند. به کسانی که از همکاری با ماموران امنيتی اسرائيل خودداری ورزيدند اجازه خروج از غزه داده نشده است. فلسطينيان ساکن غزه برای دسترسی به امکانات درمانی در خارج از اين بخش از سرزمين های فلسطيني، از جمله در مراکز درمانی اسرائيل و کرانه باختری رود اردن، ناگزير هستند با عبور از مرز، وارد اسرائيل شوند. از ژوئن سال 2007، اسرائيل محدوديت هايی را در مورد رفت و آمد مرزی ساکنان غزه به اجرا گذاشته و اين بخش از سرزمين های فلسطينی را در محاصره اقتصادی قرار داده است. مسير ديگری که برای خروج از غزه وجود دارد، عبور از مرز غزه و مصر است اما دولت مصر، براساس تعهدی که هنگام خروج نيروهای اسرائيلی از نوار غزه در سال 2005 بر عهده گرفته، در خلال دو سال گذشته گذرگاه مرزی خود با غزه را تقريبا به طور کامل به روی رفت و آمد مرزی بسته است.