۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

شاخه زیتون برای طالبان




روزچهارشنبه بیست وهشتم اکتبر باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا قانونی را امضا کرد که بموجب آن به فرماندهان نظامی آن کشور اجازه می دهد به آن دسته از اعضای گروه طالبان که عملیات خشونت آمیز علیه دولت افغانستان را ( بخوانید سربازان آمریکا را) کنار می گذارند "پول" بدهند.گفتنی است که اینگونه پرداخت های" مجاز"پیش از این بصورت گسترده توسط فرماندهان آمریکا درعرا ق مورد استفاده قرارگرفته است . آنهابه تروریست ها رشوه می دهند که گروه خودرا رها کنند ودست از آدم کشی بردارند. به گزارش منابع خبری از یک میلیاردو سیصدمیلیون دلار اعتباری که برای پاک سازی جاده ها ازمین و حفر چاه برای تامین آب آشامیدنی مردم عراق وافغانستان اختصاص داده شده است فرماندهان نظامی بنا به ضرورت می توانند برای پرداخت رشوه به تروریست ها و مجاب کردن آنان به کناره گیری از سازمان خود هزینه کنندد. براین اساس چندان عاری از حقیقت نخواهد بود اگر گفته شود کاخ سفید واشنگتن برنامه مبارزه با تروریسم را کنار گذاشته و با پرداخت"رشوه" به آدم کشان ودرمواردی قراردادن آنان دربرابر دیگرستیزه جویان هموطن خود از یکطرف آتش جنگ های داخلی را دراین کشورها روشن می کند واز سوی عملیات تروریستی را به نوعی کاسبی مبدل کرده است .بدین معنی که عناصر فرصت طلب برای کسب درآمد از طریق دریافت رشوه ازفرماندهان امریکا دست به آدم کشی می زنند تاثروتی بدست اورندوبر امکانات واقتدارات خود بیفزایند .

براستی کاخ سفید واشنگتن به چه چیزی می اندیشد؟ به ریشه کنی" ترورسم" ؟یا به ترویج آن ؟

حسن کیوده سی ام اکتبر

۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

مانور ضدموشکی مشترک آمريکا-اسرائيل











۳۰ مهر ۱۳۸۸
ايالات متحده و اسرائيل عمليات «مار صحرای ۱۰»، بزرگ‌ترين مانور دفاع موشکی در چارچوب مانورهای ‏منظم شش ماه خود را در روز چهارشنبه ۲۱ اکتبر آغاز کردند. از هر طرف ۱۰۰۰ پرسنل نظامی شرکت دارد. ‏بنا به گزارش منابع نظامی، که ظرفيت پيشرفته پايانه‌های دفاع موشکی مشترک را به کار می‌گيرد، اين ‏پيام را به تهران می‌فرستد که آمريکا در صورت حمله موشکی از ايران يا متحدان آن در منطقه از اسرائيل ‏دفاع خواهد کرد.

تارنگاشت عدالت
منبع: ‏DEBKAfile‏۱۲ اکتبر ۲۰۰٩‏
مانور ايالات متحده-اسرائيل حملات موشکی از ايران، سوريه، لبنان و غزه را شبیه‌سازی کرد
ايالات متحده و اسرائيل عمليات «مار صحرای ۱۰»، بزرگ‌ترين مانور دفاع موشکی در چارچوب مانورهای ‏منظم شش ماه خود را در روز چهارشنبه ۲۱ اکتبر آغاز کردند. از هر طرف ۱۰۰۰ پرسنل نظامی شرکت دارد. ‏بنا به گزارش منابع نظامی، که ظرفيت پيشرفته پايانه‌های دفاع موشکی مشترک را به کار می‌گيرد، اين ‏پيام را به تهران می‌فرستد که آمريکا در صورت حمله موشکی از ايران يا متحدان آن در منطقه از اسرائيل ‏دفاع خواهد کرد.‏
اهميت زيادی را که واشنگتن به اين مانورها می‌دهد می‌توان از تعيين دريادار مارک فيتزجرالد فرمانده ناوگان ‏ششم آمريکا به عنوان فرمانده مشترک مانورها، و به ويژه با توجه به اين‌که دو هفته بعد از کنار گذاشتن ‏طرح‌های آمريکا برای استقرار پايانه‌های ضدموشکی در لهستان و جمهوری چک انجام می‌شود، درک کرد. ‏جای طرح‌های کنار گذاشته شده را سپر موشکی جديدی خواهد گرفت که با موشک‌های ميان و کوتاه‌برد ‏که بخش اصلی زرادخانه ايران را تشکيل می‌دهد، مقابله خواهد کرد.‏
سيستم‌های ‏AEGIS‏ دفاع موشکی بالستيک نيروی دريايی آمريکا و رادار‌های پيشرفته مستقر بر ناوگانی از ‏‏۱٧ کشتی جنگی آمريکايی که برای مانورها در بنادر نيروی دريايی اسرائيل لنگر انداخته اند در اين تمرين‌ها ‏شرکت دارند. ايستگاه‌های رادار آمريکايی و اسرائيلی در کنار سواحل اسرائيل مستقر شده اند و ‏موشک‌های بدلی که از دريا پرتاب خواهند شد را دنبال خواهند کرد.‏
در روز ۱۶ سپتامبر، يک هواپيمای باری گالکسی آمريکايی واحدهای پايانه‌های ضدموشکی «پاتريوت» ‏Patriot‏ و «تاد» ‏THAAD‏ و خودروهای نظامی برای مانورها را منتقل کرد. پايانه دفاع موشکی بالستيک ‏‏«اروو 2» اسرائيل و موشک‌های ضدموشک «پاتريوت» نيز در اين مانورها شرکت دارند.‏
يک مقام ارشد اسرائيلی سه‌شنبه گفت که توانايی تکنولوژی رادار «باند ايکس» در کشف موشک‌ها از يک ‏فاصلۀ صدها کيلومتری برای اولين بار آزمايش خواهد شد. رادار «باند ايکس» ‏‎ X-bandسال گذشته در يک ‏اردوی نظامی ايالات متحده واقع در پايگاه نيروی هوايی اسرائيل در النقب مستقر شد.‏
تا پايان مانورها در روز ۳ نوامبر، جاده‌هايی که به جنوب ختم می‌شوند، به تناوب بسته خواهند شد تا ‏تجهيزات با توجه به شبيه‌سازی حملات موشکی دشمن به هر سو منتقل شوند.‏‎ ‎
http://www.debka.com/


و اينگونه بود « چه گوارا»
نوشته احمد بن بلا رهبر تاريخي جبهه رهائي بخش ملي (FLN)الجزاير ،اولين رئيس جمهور الجزاير مستقل(١٩٦٢) که توسط سرهنگ هواري بومدين(Houari Boumédiène) در ژوئن ١٩٦٥ سرنگون شد. رئيس جنبش براي دموکراسي در الجزاير(MDA).

برگردان: Anahita Azarbal آناهيتا آذربال
در روزنه اکتبر ١٩٦٧،« ارنستو چه گوارا »که از شب قبل در اتاقکي در مدرسه « لا ایگه را» (La Higuera) در بوليوي زنداني شده بود، به قتل رسيد.زندگي کسي که ژان پل سارتر، او را کامل ترين انسان عصر حاضر ناميده بود، به اين صورت پايان يافت .زندگي انساني انقلابي که با اميد جوانمردانه تسکين درد هاي تنگد ستان، از آرژانتين تا گواتمالا، از کوبا تا کونگو و سرانجام بوليوي را درنورديده بود.
در طي سالهاي ١٩٦٢ و ١٩٦٥ در الجزيره که در آن زمان پناهگاه تمامي ضد امپرياليست هاي جهان بود، رئیس جمهور احمد بن بلا بار ها با او ملاقات کرده بود.
بيش از سي سال است که «چه» وجدان ها را تلنگر مي زند. از وراي زمان و مکان، نداي «چه» را مي شنويم که پاسخ ما را مي طلبد.آري تنها انقلاب است که مي تواند از انسان موجودي نوراني بسازد.اين نوري که تشعشع آن، از بدن برهنه او، گسترده در عمق منطقه « نانکا اوازو» (Nancahuazu )، در عکس هاي چاپ شده در مطبوعات اقصا نقاط جهان نمايان بود.در حالي که پيام آخرين نگاه او، پيوسته هنوز هم در اعماق روان ما رسوخ مي کند.
«چه» يک قهرمان بود.اما قهرماني آگاه. با جسمي ضعيف شده از آسم. هنگامي که نزديکي حمله آسم، چهره او را زرد مي کرد، در ارتفاعات «Chrea » در بالاي شهر« Blida » همراهي اش مي کردم. کسي که خاطرات بوليوي(١) را خوانده باشد مي داند که «چه» با تني نحيف ، با مشکلات جسمي و روحي که در راه او وجود داشت ،مقابله مي نمود.
ممکن نيست که از« چه» و روابط مخصوصي که ما را به هم مي پيوست، صحبت شود و سخني از کوبا به ميان نيايد. چرا که داستان زندگي او و اين کشور که وطن دوم اش محسوب مي شد در هم طنيده بود، البته پيش از آنکه او راهي جايي شود که انقلاب به آنجا فرا مي خواندش.
درست قبل از بحران بين المللي پائيز ١٩٦٢ بود که در رابطه با مسئله موشک ها و محاصره کوبا توسط آمريکا، با« چه» آشنا شدم.الجزايرتازه به استقلال دست يافته و اولين دولت آن تشکيل شده بود و من به عنوان رئيس اين دولت در سپتامبر ١٩٦٢ در جلسه اي در سازمان ملل متحد شرکت مي کردم که در آن قرار بود بصورتي نمادين پرچم الجزاير بر فراز مقر ملل متحد برافراشته شود. نشستي که پيروزي نبرد آزادي بخش ملي در کشور ما و ورود الجزايربه جرگه ملل آزاد را ارج مي نهاد.هيئت سياسي FLN تصميم گرفته بود که در پي سفر به سازمان ملل متحد، از کوبا نيز بازديد نمايم. اين امر بيش از يک بازديد، اداي ديني محسوب مي شد که نشاندهنده تعهد سياسي ما بود.الجزاير خواستار اعلام پشتيباني کامل خود از انقلاب کوبا بود، بخصوص در چنين لحظات دشواري از تاريخ اين کشور.
صبح روز پانزده اکتبر١٩٦٢، به کاخ سفيد دعوت شده بودم.در آنجا گفتگوي مستقيم و پر شوري با رئيس جمهور، «جان فيتزجرالد کندي»، در مورد کوبا داشتيم.از ايشان با صراحت پرسيدم آيا شما قصد مقابله با کوبا را داريد؟ او ترديدي در مورد نيات حقيقي خود نشان نداد و پاسخ گفت: «خير اگر موشک هاي روس وارد عمل نشوند،بلي در غير اين صورت.»
کندي با اصرار سعي داشت مرا از پرواز مستقيم از نيويورک به کوبا منصرف کند تا جايي که از احتمال حمله ضد انقلاب کوبايي مستقر در ميامي به هواپيماي نيروي هوايي کوبا که قرار بود مرا به آن کشور ببرد سخن راند. به اين تهديدات که زياد هم در پرده نبود پاسخ دادم:«من يک Fellaga ( چريک الجزايري مبارزه راه استقلال) هستم و از تهديدات Harkis هاي (همدستان فرانسوي ها) الجزيره اي يا کوبايي بيمي ندارم».
روز شانزده اکتبر ، رسيدن ما به کوبا با استقبال مردمي وصف ناپذيري مواجه شد. دربرنامه سفر پيش بيني شده بود که به محض رسيدن هيئت ما، بحث هاي سياسي در مقر حزب در هاوانا آغاز شود.اما امور به نحو ديگري پيش رفت. هنوز چمدان هايمان را در جايي که قرار بود اقامت گزينيم به زمين ننهاده بوديم که با بهم زدن برنامه رسمي به گفتگو با« فيدل» ،«چه گوارا»،«رائول کاسترو» و ديگر رهبراني پرداختيم که ما را همراهي مي کردند.
در آنجا ساعت ها و ساعت ها با هم صحبت کرديم.من جزئيات ملاقاتم با رئيس جمهور کندي را به رهبران کوبا گزارش دادم.در پايان اين مذاکرات پر شور که بدور ميز هايي که کنار هم چيده بوديم انجام گرفته بود متوجه شديم که کل موضوعات را بررسي کرده ايم و ديگر جلسه در مقر حزب موردي ندارد.با توافق مشترک تصميم گرفتيم که مستقيما به برنامه ديدار از نقاط مختلف کشور بپردازيم.
اين داستان نشان دهنده روابط کاملا غير رسمي است که از ابتدا مشخصه اصلي ضوابطي بود که انقلاب کوبا و انقلاب الجزيره را بهم پيوند ميداد و همچنين روابط شخصي خود من با «فيدل کاسترو» و« چه گوارا» را تعيين مي کرد. اين همبستگي به نحو تماشايي هنگامي تثبيت شد که اولين خطر جدي در رابطه با جنگ Tindouf در اکتبر ٦٣ انقلاب الجزاير را مورد تهديد قرار داد.ارتش جوان ما که تازه از نبرد رهائي بخش خارج شده و هنوز نه داراي پوشش هوايي بود (حتي يک هواپيما هم نداشت) و نه نيروهاي زميني، مورد حمله نيروهاي مراکشي واقع شد، آنهم در ناحيه اي که برايش نا مساعد بود.تنها شناختي که اين ارتش داشت روشي بود که در نبرد رهائي بخش بکار برده بود يعني جنگ چريکي( Guerilla).
کوير و گسترده هاي برهنه آن با کوههاي Aurès وDjurdjura وشبه جزيره Collo يا Tlemcen که فضاي طبيعي ارتش ما بود و با تمامي منابع و راز هايش آشنائي داشت بود ، عميقا متفاوت بود.دشمنان ما تصميم گرفته بودند که شور انقلابی الجزاير را در هم بشکنند قبل از اينکه اين انقلاب آنقدر قدرتمند شود تا همه را به دنبال خود بکشاند.
رئيس جمهور مصرجمال عبدالناصر به سرعت پوشش هوايي برايمان فرستاد و فيدل کاسترو، چه گوارا، رائول کاسترو و ديگر رهبران کوبايي يک گردان بيست و دو زرهي و چند صد سرباز(٢).آنها بسوي Bedeau و جنوب Sidi Bel Abbès راهي شدند.در آنجا با آنها ملاقات کردم. آنها آماده بودند در صورتيکه اين جنگ در ميان شن ها ادامه يابد به عرصه مبارزه وارد شوند.
اين تانک ها داراي تجهيزات مادون قرمز بودند و مي توانستند در شب وارد عمليات شوند.اين دستگاهها از طرف روس ها در اختيار کوبا گذارده شده بود به شرط اينکه به هيچ عنوان در دست کشور ثالثي نيفتد، حتي دولت هاي کمونيست مانند بلغارستان. با وجود شروط مسکو و علي رغم ممنوعيات ها، کوبايي ها از فرستادن تانک هايشان به کمک انقلاب در خطر الجزاير دريغ نکردند.
در پشت پرده وقايع Tindouf نقش آمريکا واضح بود.ما مي دانستيم که هليکوپتر هايي که گروهان هاي مراکشي را حمل مي کردند، توسط خلبان هاي آمريکايي هدايت مي شوند.به همين دلايل همبستگي بين المللي بود که چندي بعد رهبران کوبايي در ماوراي اقيانوس اطلس، در آنگولا و جاهاي ديگر وارد عمل شدند. شرائط رسيدن گردان مسلح کوبا به الجزاير شايان توجه است چراکه بيش از هر سخني نشان دهنده مضمون روابط ما با آن کشور است.
در اکتبر ١٩٦٢ هنگام ديدارم از کوبا، فيدل کاسترو مصمم بود که وعده کشورش براي کمک مالي اي به ميزان دو ميليارد فرانک قديمي را عملي سازد.بدليل موقعيت اقتصادي کوبا در آن زمان، قرار شد اين کمک بجاي ارز بصورت شکر فرستاده شود. با وجود امتناع من بدليل اينکه در آن زمان کوبا بيش از ما احتياج به شکر داشت، فيدل کاسترو گوش شنوا نداشت.
تقريبا يک سال پس از اين گفتگو، يک کشتي کوبايي در بندر لنگر انداخت. علاوه بر شکر وعده داده شده، در مقابل شگفتي ما، بيست فروند تانک و صد ها سرباز کوبايي براي کمک به ما فرستاده شده بودند.رائول کاسترو برروي برگي که از دفتر دانش آموزي پاره کرده وهمراه محموله ارسال کرده بود ، در پيامي کوتاه همبستگي اش را اعلام مي کرد.
مسلما نمي توانستيم اجازه دهيم که اين کشتي خالي برگردد، آن را از توليدات الجزايري پر کرديم و بنا به نظر سفيرJorgeSeguera چند اسب اصيل هم به آن ها اضافه نموديم.از اين پس يک مبادله غير تجاري تحت عنوان همبستگي بين دو کشور ما آغاز شد.و اين همبستگي به مرور زمان همراه با موقعيت ها و دشواري ها يکي از عناصر بکر روابط ما بود.
«چه گوارا» بويژه ازمحدوديت هاي بي شماري که هر گونه عمل انقلابي واقعي را تضعيف مي نمايد، آگاه بود . همان محدوديت هائي که برهرتجربه اي، هرچند انقلابي، هنگامي که مستقيم يا غير مستقيم با قواعد شکست ناپذيربازار و منطق تجاري روبرو مي شود، تحميل گردد.او اين موضوعات را در ملاء عام در کنفرانس آفريقا-آسيا که در فوريه ١٩٦٥ در الجزيره برگزار شد،افشاء نمود. اضافه بر اين، شرايط ناهنجار منتج از ماجراي موشک هاي مستقر در کوبا و توافق بين اتحاد شوروي و آمريکا طعم تلخي باقي گذاشته بود. من هم در اين مورد مراوده بسيار سختي با سفير شوروي در الجزيره داشتم.مجموعه اين وقايع و موقعيت آفريقا اميد براي پتانسيل انقلابي عظيمي را بوجود مي آورد. تا آنجا که « چه» عقيده داشت که حلقه ضعيف زنجیره امپرياليسم در اين قاره است و بايد از اين پس نيرويش را در اين قاره متمرکز نمايد.
سعي کردم تذکر دهم که شايد اين شيوه بهترين روش کمک به گسترش تجربه انقلابي در قاره ما نباشد. اگر چه يک انقلاب مسلحانه ميتواند و بايد پشتيباني خارجي داشته باشد ، اما بايد نيروهاي محرک هاي خاص و دروني خود را نيز که بتوان به آن ها اتکا کرد پرورش دهد. با اينحال «چه گوارا» بر تعهدي کامل و و همراه با حضور عيني در محل تاکيد داشت .او به کنگو برازاويل و آنگولا بار ها سفر کرد.
او هواپيماي خصوصي را که مي خواستم در اختيارش بگذارم که تردد هايش را کمتر نمايان مي ساخت، نپذيرفت .در نتيجه من به سفراي الجزاير در کل منطقه خبر دادم تا در خدمت او باشند.او را در هر بازگشت از آفريقاي سياه ملاقات مي کردم و طي ساعات طولاني به مبادلات عقيدتي مي پرداختيم.هر بار او مجذوب شکوه شگفت انگيز فرهنگي اين قاره بود اما از روابط خود با احزاب مارکسيست کشورهايي که بازديد کرده بود رضايت چنداني نداشت. تجربه کابيندا( در آنگولا.م.) بعلاوه آنچه بعدا در جنگ چريکي در ناحيه Stanleyville سابق(٣)با آن مواجه شد، او را بسيار نا اميد کرده بود.
به موازات جنبش «چه»، ما هم به اقدام ديگري براي نجات انقلاب مسلحانه غرب زئير دست زديم. با توافق با ژوليوس نيرره ، ناصر، سکوتوره(Sékou Touré)، جومو کنياتا (Jomo Kenyatta)، کوامه کرومه(Kwame Nkrumah)، موديبو کيتا (Modibo Keita) (٤) ، الجزاير با فرستادن سلاح بواسطه يک پل هوايي واقعي از طريق مصر، در اين جنبش شرکت مي کرد.اوگاندا و مالي کادر هاي ارتشي لازم را تامين مي نمودند. به پيشنهاد من در قاهره دور هم جمع شديم، نقشه نجات را طرح ريزي نموديم و در صدد اجراي آن بوديم که خبر مايوس کننده اي از سوي رهبران نبرد مسلحانه به ما رسيد. متاسفانه با وجود کوشش هايمان ، اقدامات ما دير به سرانجام رسيد و اين انقلاب توسط قاتلين پاتريس لومومبا در خاک و خون غرق شد.
در طي يکي از سفر هايش به الجزيره ، «چه» تقاضاي «فيدل» را با من در ميان گذاشت.کوبا سخت تحت نظر بود.هيچ طرح جدي براي روانه کردن سلاح و کادر هاي ارتشي آموزش ديده در کوبا به آمريکاي لاتين ، امکان پذير نبود.آيا الجزاير مي توانست واسطه اين کار شود؟
مسافت مشکل بزرگي نبود بلکه حتي مي توانست تضمين کننده سريت عمليات باشد، امري که موفقيت اين کار پر اهميت در گرو آن بود.مسلما پاسخ من بي هيچ تاملي مثبت بود. بلافاصله سازماندهي ساختارهاي پذيراي جنبش هاي انقلابي آمريکاي لاتين در الجزاير زير نظر مستقيم «چه گوارا» آغاز شد.
به سرعت نمايندگان کليه جنبش هاي انقلابي به الجزيره انتقال يافتند. همراه با « چه» بار ها به ملاقات آنها رفتم. در خانه بزرگي احاطه شده توسط باغي در بلندي هاي الجزيره، ستادي مرکب از کليه جنبش ها تشکيل شد.اين خانه را بصورت نمادين در اختيار آنها گذارده بوديم.اين خانه که ويلاي سوسيني نام داشت(Susini)، مکاني شناخته شده و نام آن با تاريخ اجين بود.در طي نبرد رهائي بخش ملي، اين مکان، مرکز شکنجه بود و تعدادي بي شماري از مقاومين مرد و زن در آنجا به قتل رسيد ه بود ند. روزي،« چه گوارا» به من گفت:«احمد، ضربه سختي به ما وارد شده، مردان آموزش ديده در ويلاي سوسيني ، در مرز فلان کشور و فلان کشور(نام آن کشور ها بيادم نيست) دستگير شده اند و بيم دارم که زير شکنجه اعتراف کنند».او بسيار نگران از افشاي راز محلي بود که در آن نبرد هاي مسلحانه تدارک ديده مي شد واز بر ملا شدن ماهيت واقعي شرکت هاي واردات و صادراتي که در آمريکاي جنوبي مستقر کرده بوديم هراس داشت.
هنگام وقوع کودتاي نظامي نوزده ژوئن ١٩٦٥ که «چه » در باره آن به من هشدار داده بود، او ديگر از الجزيره رفته بود.رفتن او از الجزيره و سپس مرگ او در بوليوي و ناپديد شدن خود من به مدت پانزده سال را مي بايد در چارچوب ويژگي تاريخي آن زمان بررسي نمود.زماني که مرحله گردش به راست پس از نبرد هاي پيروزمند آزادي بخش محسوب مي شود گردشي که پس از قتل لومومبا ، بانگ ناقوس مرگ رژيم هاي مترقي جهان سوم ودر ميان آنها حکومت ناصر، سکوتوره، کرومه، کيتا و غيره...را بصدا در مي آورد.
روز نه اکتبر ١٩٦٧ که با حروف آتشين در خاطر ما درج شده يادآور واقعه بسيار تلخي براي من که در آنزمان زنداني تنهائي بودم، است.هنگامي که راديوها خبر مرگ برادرم را اعلام مي کردند، دشمناني که در کنار هم با آنها مبارزه کرده بوديم، آواز شوم پيروزي شان را سر ميدادند. اما هر قدر از اين تاريخ دور ميشويم، علي رغم اينکه خاطره عصر مبارزه چريکي ای که در اين روز در« نانکا اوازو» (Nancahuazu) به آخر رسيد، در ذهن ما بي رنگ مي شود، يادگار« چه» بيش از پيش براي کساني که به مبارزه ادامه مي دهند و به آينده اميدوار هستند، زنده مي ماند. بيش از هميشه ، او در تار و پود زندگي روزمره آنان جاي دارد.چيزي از « چه» به قلب، به روح آنها وابسته است . مانند گنجي که در عميق ترين و غني ترين بخش سر به مهر هستي آنها جاي دارد و شعله شهامت را در آنان روشن زنده نگه مي دارد.
روزي درماه مه ١٩٧٢، هياهوي بزرگي سکوت تار زنداني را که توسط صد ها تن سرباز نگهباني مي شد، درهم شکست. اين چنين بود که از حضور « فيدل» در آنجا اطلاع يافتم ، او در چند صد متري آن محل از يک مزرعه نمونه بازديد مي کرد و بدون شک نمي دانست که من در آن خانه مغربي دورافتاده، در بالاي تپه دربندم . خانه اي که فقط بام آن را بر فراز درختان مي توانست مشاهده کند. مسلما بدليل موقعيت پنهاني اين خانه بود که پيش از اين ارتش استعمار گر از آن به عنوان مرکز شکنجه استفاده مي کرد.
در آن لحظه ، فوجي از خاطرات به ذهنم هجوم آورد. تعدادي از چهره ها همچون فيلمي که گذشت زمان، آن را کهنه کرده،يکي پس از ديگري از مقابل چشمانم مي گذشت. هيچوقت از زمانی که همديگر را ترک کرده بوديم، «چه گوارا» به اين حد در خاطرم زنده نبود.
در حقيقت ، خاطره او هيچگاه همسرم و من را ترک نکرده بود. عکس بزرگ او همواره در روي ديوار زندان هاي ما آويخته بود. نگاه او شاهد زندگي روزمره ما ، شادي ها و مرارت هاي ما بود. اما عکسي ديگر،عکسي کوچک که در روزنامه اي بريده، بروي مقوايي چسبانده بودم و پلاستيکي آن را محافظت مي کرد، ما را در همه مسافرت هايمان همراهي مي کرد. آن عکس در نظر ما عزيزترين بود. امروز آن عکس در ماقينا (Maghina ) محل زادگاهم ، در خانه پدر و مادر پيرم که از اين دنيا رفته اند، جاي دارد .خانه اي که در آن گرانبهاترين خاطراتمان را قبل از تبعيد به امانت گذاشتيم.عکسي از« ارنستو چه گوارا»، بالا تنه برهنه، گسترده بر زمين با جسمي که آنهمه نورازآن تشعشع مي کند.آنهمه نور و آنهمه اميد.
(١)ارنستو چه گوارا ، خاطرات بوليوي (مقدمهFrançois Maspero )،La Découverte ,Paris 1995
(٢) سرباز هايي که زير فرمان سرگرد Efigenio Ameijeiras ،سرباز سابقGranma ،رفيق ديرينهM.Castro وChe ورئيس سابق پليس انقلابي کوبا به خدمت درآمدند.
(٣) Kinsangani فعلي در جمهوري دموکراتيک کونگو(زئير سابق).
(٤)به ترتيب رئيس جمهور تانزاني،مصر،مالي،گانا،کنيا وگينه.

۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

آمريکا دستور حملات را صادر کرد


ريگی تأييد کرد که جندالله قبلاً برای عمليات در پاکستان با القاعده پيوند داشت، و اين‌که دو گروه ‏به علت اختلاف‌نظر در باره استراتژی در ايران از هم جدا شدند. کمی بعد از قطع پيوندها با القاعده، گروه ‏روابط با دولت ايالات متحده را آغاز کرد. اين واقعيت هرگز رد نشده است، در واقع مقامات ايالات متحده به کرّات تأييد کرده اند که آن دولت مخفيانه ‏جندالله را که با دولت ايران می‌جنگد، تشويق کرده و به آن مشاوره داده است. اما ريگی تأکيد کرد که ‏پيوندهای ايالات متحده فراتر از تشويق رفت.

تارنگاشت عدالت

منبع: ضدجنگ،

۲۵ اوت۲۰۰٩‏

نويسنده: جيسون ديتز

رهبر جُندالله: آمريکا دستور حملات را صادر کرد
گروه جدايی‌طلب بلوچ در سال ۲۰۰۳ دريافت کمک از القاعده را متوقف، و آن موقع دريافت کمک از آمريکا را ‏آغاز کرد.‏
طی يک کنفرانس مطبوعاتی مهم که در شهر زاهدان ايران برگزار شد، رسانه‌های بين‌المللی برای شنيدن ‏بيانيه‌ای از عبدالحميد ريگی، عضو ارشد جندالله، جنبش جدايی‌طلب بلوچ، که به خاطر نقش خود در يک ‏سری قتل‌ها در انتظار اعدام از طرف دولت ايران است جمع شده بودند.‏
عبدالحميد ريگی، که برادرش عبدالمالک ريگی رهبر اين گروه متعارض است، به موضوعات گسترده‌ای ‏اشاره کرد و چند ادعا را در باره پيوندهايی که گروه با سازمان‌های بين‌المللی مختلف دارد، مطرح نمود.‏
به ويژه، ريگی تأييد کرد که جندالله قبلاً برای عمليات در پاکستان با القاعده پيوند داشت، و اين‌که دو گروه ‏به علت اختلاف‌نظر در باره استراتژی در ايران از هم جدا شدند. کمی بعد از قطع پيوندها با القاعده، گروه ‏روابط با دولت ايالات متحده را آغاز کرد.
1- اين واقعيت هرگز رد نشده است، در واقع مقامات ايالات متحده به کرّات تأييد کرده اند که آن دولت مخفيانه ‏جندالله را که با دولت ايران می‌جنگد، تشويق کرده و به آن مشاوره داده است. اما ريگی تأکيد کرد که ‏پيوندهای ايالات متحده فراتر از تشويق رفت.‏
2- ريگی تأکيد کرد که پنج سال پيش زمانی که روابط شروع شد دولت ايالات متحده به گروه ۱۰۰ هزار دلار داد ‏و قول داد هر چه را که ما نياز داشته باشيم» در اختيار گروه قرار دهد. او هم‌چنين ادعا کرد که ايالات متحده ‏حملات گروه را هدايت می‌کند، وی گفت «آن‌ها به ما می‌گفتند به چه کسی تيراندارزی کنيم و به چه ‏کسی تيراندازی نکنيم. تمام دستورها از آن‌ها می‌آمد.

3- مقامات ايالات متحده قبلاً تأکيد کرده بودند که آن دولت برای دور زدن نظارت کنگره از کمک مستقيم ‏خودداری می‌کند، اما دولت بوش مبلغ قابل توجهی را به عمليات «مخفی» عليه دولت ايران منتقل کرد.
4- نظر به اين‌که جندالله طی سال‌ها به بمب‌گذاری انتحاری پر سروصدايی دست زده است، تأييد کمک يا ‏هدايت مستقيم جنبش احتمالاً رسوايی قابل توجهی به دنبال خواهد داشت.‏


‏۱- http://www.reuters.com/article/latestCrisis/idUSLP446118‏۲- http://blogs.abcnews.com/theblotter/2007/04/abc_news_exclus.html
‏۳- http://www.google.com/hostednews/afp/article/ALeqM5gNJ7v88YDre7YJDSO5Gp-C3znY3A
۴- http://irancoverage.com/2008/06/29/seymour-hersh-bush-administration-steps-up-secret-moves-againts-iran/

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

جنگ و « صلح نوبل »


جنگ و « صلح نوبل »
۱۸ مهر ۱۳۸۸
جایزه صلح نوبل، در حالی به رئیس دولت آمریکا داده شده است که کشورش هم اکنون بطور رسمی در دو جنگ ( افغانستان و عراق) درگیر است و بر کشتار مردم غیرنظامی افعانستان در ماههای اخیر نیز بیش از پیش افزوده است. علاوه بر این، برنده صلح نوبل ما، در ماههای آینده قرار است که بر تعداد سربازان خود در افغانستان نیز بیافزاید.// کودتای اخیر نظامیان در هندوراس ، با تمامی تلاشی که آمریکا در پرده پوشی جهت برنامه ریزی آن داشت، دست این کشور را در حمایت از کودتاچیان برملا ساخت.// و…

المیرا مرادی

دنیای ما
کمیته جوایز نوبل، دیروز هشتم اکتبر، برنده جایزه «صلح» این کمیته را اعلام کرد. باراک اوباما، به پاس تلاش های دیپلماتیک در صحنه بین المللی، برنده جایزه صلح نوبل ۲۰۰۹ شد.
کمیته جوایز نوبل اعلام کرده است که:” این جایزه قویا به جهت تلاش های بی وقفه بین المللی و دیپلماسی و همکاری با ملل دیگر به اوباما داده می شود.” ” تلاشگری برای برقراری صلح” فعالیت عمده کاندیداهای جایزه می باشد. آنچه که بلافاصله به ذهن خطور می کند اینست که اوباما تا چه اندازه برای گرفتن عنوان ” تلاشگر صلح” استحقاق دارد؟
جایزه صلح نوبل، در حالی به رئیس دولت آمریکا داده شده است که کشورش هم اکنون بطور رسمی در دو جنگ ( افغانستان و عراق) درگیر است و بر کشتار مردم غیرنظامی افعانستان در ماههای اخیر نیز بیش از پیش افزوده است. علاوه بر این، برنده صلح نوبل ما، در ماههای آینده قرار است که بر تعداد سربازان خود در افغانستان نیز بیافزاید.
در زمینه خلع سلاح اتمی نیز که بی شک می بایستی پارامتر مهمی در گزینش کاندیداها واقع شود، اوباما تا کنون اعلام نکرده است که قصد کاهش زرادخانه اتمی کشورش را داشته باشد. او همچنین از برنامه های دولت بوش در ساخت بمب های کوچک اتمی نیز صرفنظر نکرده است. در عین حال اوباما در رابطه با حمایت از برنامه های اتمی اسرائیل نشان داده که کماکان ادامه دهنده سیاست های دولت بوش در این زمینه نیز می باشد و با وجود آنکه کشورهای خاورمیانه خواستار پیوستن اسرائیل به پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای هستند، بنا بر گزارش اخیر “واشنگتن‌تایمز ” ، باراک اوباما تصمیم ندارد به اسرائیل فشاری وارد آورد تا این کشور به بازرسان بین‌المللی اجازه بازرسی سلاح‌های هسته‌ای اسرائیل را بدهد.
مورد دیگری که اخیرا اوباما از آن برای برنامه های تبلیغاتی صلح طلبانه خود بهره برد، موضوع صرفنظر کردن کشورش از استقرار موشک های رهگیر وبرنامه سپر موشکی در چک و لهستان بود. اما درست چند روز پس از اعلام خبر مزبور، واشنگتن برنامه جدید خود را اعلام نمود. بر این اساس مشخص شد که آمریکایی ها حتی فکر امتناع از استقرار تجهیزات سپر ضد موشکی را در ذهن نداشته اند، بلکه کاخ سفید تصمیم گرفته است که بهتر است این رادارها را از حالت ثابت و ساکن خارج کرده و موشک های خود را در دریا مستقر نماید. کمیته صلح نوبل، تا چه اندازه دست کاندیداها را در گسترش نظامی گری در دنیا باز می گذارد؟
کودتای اخیر نظامیان در هندوراس ، با تمامی تلاشی که آمریکا در پرده پوشی جهت برنامه ریزی آن داشت، دست این کشور را در حمایت از کودتاچیان برملا ساخت. کودتا در “تگوسیکالپا “، پایتخت هندوراس، با شرکت سفارت آمریکا و مقامات نظامی آمریکایی و هندوراسی در پایگاه هوائی “پالمرولا ” طراحی و برنامه‌ریزی شده بود. فیلیپ کراولی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در تاریخ ۲۰ جولای ، به سوال مستقیم یک خبرنگار درباره اینکه این کودتا قانونی بوده و یا غیرقانونی، با پاسخی که داد روشن کرد که عمل براندازی رئیس جمهور منتخب مردم هندوراس را توسط نظامیان را به مفهوم “قانونی ” آن کودتا نمی‌داند. او در اینجا با کلمات بازی می کند و می گوید:” این کودتا، واضح است که “قانونی ” نبود، ولی به طریق اولی نیز “غیرقانونی ” هم نبود.” منظور سخنگوی کاخ سفید از بیان این تمایز این بود که ادامه اعطای کمک نظامی و اقتصادی به دولت کودتا و نیروهای مسلح هندوراس را توجیهه نماید تا عمل حمایتی دولت آمریکا در این زمینه را غیرقانونی جلوه گر نشود. کودتا در هندوراس درست قبل از اعلام افتتاح ۷ پایگاه جدید نظامی آمریکا در کلمبیا وقوع یافت. این پایگاه‌های جدید آمریکا در واکنش به تعطیلی اجباری پایگاه هوایی آمریکا در “مانتا “ی اکوادور و هراس از دست رفتن پایگاه آمریکا در هندوراس ساخته شده اند.
معلوم نیست که کمیته صلح نوبل، اصلا به خاطر داشته باشد که اوباما در ماه آپریل گذشته، بیانیه ای صادر و طی آن اعلام داشت که بازجویان سیا را که در دولت جرج بوش، به شکنجه زندانیان مظنون به شرکت در فعالیت‌های تروریستی پرداخته بودند، مورد پیگیری قرار نخواهد داد. کمی بعد هم مدیر اطلاعات ملی آمریکا در دولت اوباما نیز بر “حمایت مطلق ” از افسران اطلاعاتی این کشور تاکید نمود. قابل ذکر است که همزمان با بیانیه اوباما، کمیته بین‌المللی صلیب سرخ در گزارشی از ابعاد جدید شکنجه زندانیان در زندانهای مخفی سازمان جاسوسی آمریکا خبر داده بود.این چه ” تلاش گر صلحی” است که نه تنها براعمال شکنجه مسئولان آمریکایی در دولت گذشته سرپوش می گذارد، بلکه طی مدت ریاست جمهوریش، صلیب سرخ جهانی از ابعاد جدید شکنجه در زندانهای مخفی آمریکا گزارش می دهد؟
در اینجا تنها از برخی از سیاست های دولت اوباما سخن گفته شد. گرچه اهدای جایزه ” صلح” نوبل در اغلب موارد غیرمنصفانه بوده است، و بسیاری اعتماد خود را نسبت به این جایزه از دست داده اند، اما تقدیم عنوان ” تلاشگر بین المللی صلح” به رئیس دولتی که کشورش در دنیا مولد بسیاری از آشوب ها ، نابرابری ها، جنگ ها و توطئه ها است، فراتر از بی انصافی است و بیشتر به یک جوک و شوخی شباهت دارد تا موضوعی جدی در عرصه بین الملل.

ریش دست شما و قیچی، دست شماست


ا. م. شیری
در خبرها آمده است: کمیته نروژی اعطای جوایز نوبل، جایزه صلح نوبل سال ٢۰۰٩ را به باراک حسین اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا اعطاء کرد. در بیانیه توضیحی این کمیته گفته می شود: «باراک اوباما فضای بین المللی جدیدی را ایجاد کرده است و جهان عاری از سلاح اتمی را خواستار است». این توضیح در حالی داده شده است که آغاز نابود کردن سلاحهای اتمی که هیچ، اوباما حتی دستور منع آزمایش تسلیحات اتمی و بطور کلی، سلاحهای کشتار جمعی را هم صادر نکرده است.
نکته جالب توجه اینکه، جوایز نوبل اصولا به خاطر نتیجه اعطاء می شوند، نه بخاطر خواستها و آرزوها. و اظهارات اوباما هنوز بمعنی نتیجه نیست.
از آن زمانیکه باراک اوباما بعنوان یکی از دو نامزد انتخاباتی ریاست جمهوری حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا معرفی شد، تا انتخابش با شعار تغییر و بعد از جلوس به سریر قدرت در ماه ژانویه سال جاری تا کنون، در حد توان و امکان، اخبار و حوادث مربوط به این مسئله را تعقیب کرده و علیرغم تلاش برای نگرش خوشبینانه نسبت به اعمال، اقدامات و موضع گیریهای اوباما، همیشه این سه سؤال زیر فکرم را بخود مشغول داشته است:
۱- در کشور و جامعه ایالات متحده آمریکا که بر پایه نژادپرستی بنیان نهاده شده و از یک سو، اصول سلطه جویانه امپریالیستی، از طرف دیگر، صهیونیسم جهانی (چه صهیونیستهای یهودی، چه مسیحی) بر آن حاکم است، یک نفر سیاهپوست آفریقائی تبار تا رسیدن بمقام ریاست جمهوری این کشور چه مراحلی را باید طی کند؟
٢- آیا ساختار مالی- اقتصادی و سیاسی ایالات متحده آمریکا از چنان استعدادی برخوردار هست که رئیس جمهور تازه، هر قدر هم باهوش و علاقمند به تغییر، بتواند تغییرات مثبتی به سود مردم در آن بوجود آورد؟
٣- آیا انحصارات امپریالیستی و کمپانیهای فراملیتی، صنایع عظیم نظامی و غولهای مالی- اقتصادی، چاپخانه یا چاپخانه های اسکناس دلار این کشور که بطور مرتب در تلویزیونها نشان داده می شوند و بالاخره، قمارخانه های وال استریت، دست رئیس جمهور کشور را در انجام تغییرات مثبت در سیاستهای داخلی و جهانی آمریکا باز خواهند گذاشت؟
علی الحساب، پاسخ همه این سؤالات تا کنون منفی است. متاسفانه کارنامه دوره نه ماهه ریاست جمهوری باراک اوباما نیز، آن را ثابت می کند. با این همه، تاکنون هیچ عمل و یا اقدام مهمی را که شایسته اعطای جایزه صلح نوبل به ایشان باشد، قابل ذکر نیست. تنها تغییر مهم و قابل مشاهده ای که در این دوره در سیاستهای جنگی آمریکا روی داده است، عبارت از این است که، جبهه «جنگ آمریکا برعلیه تروریسم»، از عراق و افغانستان، به کشور پاکستان گسترش یافته است. بطوریکه، انفجارهای پیاپی، درگیری های نظامی منجر به کشته شدن هزاران نفر و آواره شدن سه میلیون نفر دیگر، پاکستان را به کشور آشوب زده تبدیل کرده است. همچنین بموازات اینها، حملات مداوم هواپیماهای بدون سرنشین و جنگنده های آمریکا به مناطق مسکونی پاکستان، برجسته ترین نمود تغییر در سیاستهای راهبردی آمریکا بوده است.
در دوره نه ماهه ریاست جمهوری آقای اوباما، نه تنها هیچ یک از قریب نهصد پایگاه نظامی آمریکا در جهان تعطیل نشده است، حتی تعداد آنها افزایش نیز یافته است. تأسیس همزمان هفت پایگاه نظامی آمریکا در کلمبیا، شاهد زنده این مدعاست(رجوع کنید به مقاله «هفت دشنه بر قلب آمریکا»، فیدل کاسترو، ترجمه همین قلم). این بدین معنی است که، در سیاست جنگی آمریکا هیچ تغییری به سوی صلح حاصل نشده است و فعلا هیچ تمایلی به صلح جهانی نشان نمی دهد. این در حالی است که اشغال نظامی افغانستان و عراق برغم شکست نظامی آمریکا و ناتو، نه تنها همچنان ادامه دارد، حتی، چانه زنی بر سر مسئله اعزام ٤۰ سرباز آمریکائی به افغانستان هنوز یک سره نشده است و هر روز عده بیشتری از مردم این کشورها، بویژه، زنان و کودکان، بدست نظامیان اشغالگر کشته می شوند و خرابیهای بیشتر ببار می آید.
در همین دوره، نه زندان باگرام و ابوغریب، نه گوانتانامو و نه هیچ یک از زندانهای مخفی آمریکا بسته نشده است. تنها مسئله استثنائی در این مورد، دستور بستن زندان گوانتانامو بود که آن هم هنوز از حد سخن و فرمان فراتر نرفته است. از افشای شکنجه گران و آمران آن نیز بخاطر مصالح ملی و امنیتی آمریکا جلوگیری شد.
در دوره نه ماهه ریاست جمهوری آقای باراک اوباما، هیچیک از جنایتکاران جنگی که جهان را به آتش کشیدند، تحت پیگرد قانونی قرار نگرفته اند. وقتی که در سال ٢۰۰۰ جناب جرج بوش در جای بیل کلینتون نشست، هیچ کس چنین انتظاری نداشت رئیس جمهور جدید، دستور تعقیب رئیس جمهور قبلی را بخاطر ارتکاب جنایت علیه بشریت در یوکسلاوی صادر کند. اما، باراک اوباما نیز با پای بندی بدین سنت، نه تنها در مورد جنایات جنگی دو رئیس جمهور سابق سکوت کرده است، حتی جرج بوش را با عزت و احترام، تا پای پلکان هواپیما نیز بدرقه کرد.
در این دوره، ایالات متحده آمریکا هنوز هم با کشورهائی مثل ایران، کره شمالی، ونزوئلا و برخی کشورهای یاغی، بزبان زور، تهدید و اولتیماتوم صحبت می کند. در هندوراس نیز، در جریان کودتای نظامی، رئیس جمهور قانونی را از کشور بیرون کردند. کمتر تردیدی در این زمینه وجود دارد که این کودتا بدون سازماندهی و تأئید ایالات متحده آمریکا صورت گرفته باشد. در خاورمیانه عربی، بویژه در مورد مسئله اشغال گسترده تر اراضی فلسطین و شکستن محاصره همه سویه باریکه غزه، هیچ پیشرفت مثبتی حاصل نشده است. اگر جناب بوش برای اجرای سیاستهای جنگی آمریکا توانست بلر و ازنار را با خود همراه سازد، آقای اوباما نیز سارکوزی و مرکل را با خود همآوا کرده است. ضمن اینکه جناب براون هم بخاطر موقعیت نامساعد حزبش، دست به عصا راه می رود.
با این وصف، بنظر نمی رسد اعطای جایزه صلح نوبل به آقای باراک اوباما ربطی به مسئله صلح داشته باشد. این امر، مثل همیشه، بیشتر دلایل سیاسی و جنبه تبلیغاتی دارد که هم ریش دست خودشان است و هم قیچی. بنا بر این، هر طور که برازنده قیافه مصالح و منافع امپریالیسم باشد، همانطور هم آرایش می دهند. کما اینکه، کمیته نوبل نروژ، اهدا کننده جایزه صلح نوبل، جایزه صلح نوبل سال ٢۰۰٨ را نیز بخاطر ویران و تجزیه کردن یوگسلاوی، به مارتی آخته ساری، رئیس جمهور سابق فنلاند اعطاء کرد. با این حساب، بجرأت می توان گفت که اگر نوبل، مخترع دینامیت میدانست که نام او در جهت گسترش اعمال و اقدامات ویرانگرانه تر از دینامیت مورد سوءاستفاده قرار خواهد گرفت،ابدا از کشف خود راضی نمی شد.
۱٨ مهر ماه ۱٣٨٨

۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

وزیر جنایتکار اسرائیلی از ترس بازداشت به لندن سفر نکرد

معاون نخست وزیر اسرائیل سفر خود به لندن را به دلیل هراس از پیگرد قانونی و احتمال بازداشت لغو کرد.
در مورد این مقام اسرائیلی ادعا شده که او مرتکب جرایم جنگی در مناطق فلسطینی شده است.
موشه یعلون، که وزارت امور استراتژیک اسرائیل را هم به عهده دارد، از سوی یک نهاد یهودی به لندن دعوت شده بود اما مسئولان حقوقی وزارت خارجه اسرائیل به او توصیه کردند تا سفر خود به بریتانیا را لغو کند.
این افراد می گویند فعالان طرفدار فلسطینیان ممکن است در بریتانیا به دنبال حکم بازداشت این مقام اسرائیلی باشند.
یعلون در سال 2002 در زمانی که اسرائیل یک تن بمب بر روی آپارتمانی در غزه خالی کرد و یک رهبر حماس و چهارده شهروند فلسطینی از جمله هشت کودک را کشت، ریاست ستاد مشترک ارتش اسرائیل را به عهده داشت.
این اقدام اسرائیل بخشی از طرح کشتار هدفمند این کشور در حذف رهبران حماس بود.
هفته پیش، فعالان حقوق بشر بریتانیایی درصدد کسب حکم جلب اهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل بودند که به لندن سفر کرده بود. آقای باراک از سوی این افراد متهم به ارتکاب جرایم جنگی در غزه است.
به دلیل مصونیت دیپلماتیک اهود باراک، درخواست برای بازداشت او رد شد.
رسانه های اسرائیلی نوشته اند مسئولیت دیپلماتیک شامل حال آقای یعلون نمی شد.

۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

موافقت ايران با انتقال غنی‌سازی به روسيه
صدای آلمان :ايران توافق اصولی خود با انتقال غني‌سازی اورانيوم به روسيه را اعلام کرد. اوباما مذاکرات ژنو را سازنده خواند، اما خواستار مدارکی عينی شد تا از برنامه‌ی اتمی ايران رفع ابهام شود. وی همچنين گفت: ,صبر ما حد و مرز دارد,. به موجب گزارش خبرگزاری فرانسه، ايران به طور اصولی موافقت کرد، بخش عمده‌ای از روند غني‌سازی اورانيوم را به روسيه منتقل کند. بر پايه‌ی طرحی که به ايران پيشنهاد شده، اين کشور بخش قابل توجهی از اورانيومی را که با ضريب پايين غني‌شده، برای غني‌سازی بيشتر به روسيه منتقل خواهد کرد. اين اورانيوم پس از غني‌سازی مجدد به ايران بازگردانده خواهد شد. اين سوخت برای رآکتورها قابل استفاده است، اما نمي‌توان از آن برای توليد بمب استفاده کرد. اين توافق پس از ۷ ساعت و نيم گفت‌وگو ميان نمايندگان شش قدرت جهان و ايران به دست آمد. ايران همچنين موافقت کرد که به بازرسان سازمان ملل اجازه‌ی ورود به مرکز غني‌سازی قم را بدهد. اوباما: گفت‌وگوها فرصتی برای بهبود روابط بود به گزارش خبرگزاری رويترز، باراک اوباما، رئيس جمهوری آمريکا، ديدار ژنو را فرصتی برای بهبود روابط با ايران خواند. وی در عين حال خواستار آن شد که جمهوری اسلامی برای رفع ابهام از هدف برنامه‌ی هسته‌ای خود مدارکی عينی ارائه دهد. وی گفت: ,ما روشن کرده‌ايم که حاضريم سهم خود را برای ايجاد روابطی بر پايه‌ی احترام متقابل و در نظر گرفتن مصالح دوجانبه ادا کنيم.,. هر دو کشور ايران و آمريکا گفت‌وگوهای ژنو را سازنده خوانده‌اند. اين ديدار بالاترين سطح ديدار مستقيم نمايندگان ايران و آمريکا در طول سی سال گذشته بوده است. انتقال غني‌سازی به روسيه يکی از مقام‌های آمريکايی در ژنو به خبرنگاران گفت، طبق طرح آزمايشی پيشنهادي، ايران بخش وسيعی از ذخاير اورانيوم خود که با ضريبی حدود ۳ و نيم درجه غني‌شده را به روسيه خواهد فرستاد. در روسيه روند غني‌سازی تا درجه‌ی ۱۹ و ۷۵ صدم ادامه خواهد يافت که بسيار پايين‌تر از درجه‌ای از غني‌سازی است که برای توليد بمب لازم است. اين مقام آمريکايی که خواست نامش فاش نشود افزود، سپس اين اورانيوم توسط تکنسين‌های فرانسوی به سوخت لازمه برای نيروگا‌ه‌های ايران تبديل خواهد شد. ايران مي‌گويد، ظرف ۱۲ تا ۱۸ ماه آينده سوخت رآکتورهای اين کشور به پايان خواهد رسيد. وی در ادامه خاطرنشان ساخت: ,سودمندی بالقوه‌ی اين راهکار، در صورت عملی شدن، اين است که مقدار ذخاير اورانيوم ايران که موجب نگرانی خاورميانه و ديگر نقاط جهان شده است، به ميزان قابل توجهی کاهش خواهد يافت,. اين مقام به خبرگزاری فرانسه گفت، ايران ,چند ماه پيش, از آژانس بين‌المللی انرژی اتمی خواست، جايگزينی برای ذخاير سوخت رآکتورهای اين کشور بيابد. آژانس در واکنش به اين درخواست، پيشنهاد آمريکا و روسيه را مطرح کرد که بر اساس آن ايران مي‌تواند از ذخاير اورانيوم خود که با ضريب پايين غني‌سازی شده‌اند، به عنوان زمينه‌ای برای تأمين نياز سوخت رآکتور خود استفاده کند. مقام‌های غربی از طرح يادشده به عنوان ,گام مثبتی برای ايجاد اعتماد, بين ايران و گروه ۵+۱ استفبال کرده‌اند. سفر البرادعی به ايران محمد البرادعي، مدير کل آژانس بين‌المللی انرژی هسته‌اي، در چند روز آينده به منظور برطرف کردن‌ اختلاف‌های موجود در مورد اين طرح پيشنهادی به تهران سفر خواهد کرد. به گفته‌ی خبرگزاری فرانسه‌، جلسه‌ی بعدی نمايندگان شش قدرت جهان با ايران، ۱۸ اکتبر در وين برگزار خواهد شد. سرپرستی اين جلسه را کارشناسان آژانس بين‌المللی انرژی اتمی بر عهده خواهند داشت.