۱۳۸۶ دی ۱۰, دوشنبه

دخالت نظامی آمریکا تحت عنوان کنترل تسلیحات هسته ای پاکستان





روزنامه هرالد: نيروهاي نظامي آمريكا براي به دست گرفتن كنترل تسليحات هسته‌يي پاكستان در حال آماده باش هستند
روزنامه هرالد نوشت: به دنبال مرگ بي‌نظير بوتو نيروهاي ويژه آمريكا در حالت آماده باش به سر مي‌برند تا در صورت سقوط دولت پاكستان و يا بروز يك جنگ داخلي در اين كشور تسليحات هسته‌يي پاكستان را از كار بيندازند. به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، روزنامه هرالد در ادامه اين گزارش آورده است: نظاميان آمريكايي كه چند تن از دانشمندان داوطلب سازمان " گروه جستجوي اضطراري هسته‌يي آمريكا" را شامل مي‌شود دستور دادند كنترل حدود 60 كلاهك هسته‌يي را كه در 6 تا 10 پايگاه نظامي پاكستان كه از ايمني بالايي برخوردار است پخش شده‌اند، به دست گيرند. به گفته منابع نظامي برنامه‌هاي بازدارندگي در سه روز گذشته مورد بررسي مجدد قرار گرفته‌اند تا در صورتيكه دولت پرويز مشرف، رييس جمور پاكستان مورد تهديد بي‌ثباتي‌هاي داخل قرار گرفت مانع افتادن تسليحات هسته‌يي پاكستان به دست افراط گرايان شوند. در ادامه اين گزارش آمده است: ظاهرا برخي از اين نيروهاي ويژه در افغانستان بوده و براي انجام اين ماموريت در حالت آماده باشد قرار دارند. علاوه بر آن نظارت ماهواره‌اي پاكستان تشديد شده است تا جابجايي احتمالي تسليحات هسته‌يي و سيستم‌هاي موشكي در پاكستان از ديد مقامات پنهان نماند. اين روزنامه در ادامه نوشت: اگرچه آمريكا به طور علني گفته است كه ارتش نظامي پاكستان تسليحات را "تحت كنترل فني موثري" قرار داده است اما كاندوليزا رايس، وزير امور خارجه آمريكا دو سال پيش اذعان داشت كه در صورت بروز يك كودتاي افراطي آمريكا "آماده برخورد با آن" خواهد بود.

۱۳۸۶ دی ۸, شنبه

مناقشه هسته ای و تهدیدهای آمریکا علیه ایران


مناقشه هسته ای وتهدیدهای امریکا علیه ایران
نویسنده : حبیب الله پیمان شنبه 17 آذر 1386Satur 8 Dec 2007


چندی است که مناقشه هسته ای میان آمریکا و متحدین آن کشور از یک سو و حکومت جمهوری اسلامی از سوی دیگر شدت و حدت بی سابقه ای پیدا کرده است.
بسیاری منابع خبری و تحلیل گران سیاسی در داخل و خارج کشور، از افزایش احتمال تصویب قطعنامه سوم شورای امنیت بر ضد ایران و تشدید تحریم ها و حمله نظامی آمریکا و اسرائیل بر ضد هدفهایی در ایران خبر میدهند و دانسته یا نادانسته و بعضاً از روی خیرخواهی، بر نگرانیهای موجود و وحشت از وقوع یک جنگ ویرانگر می افزایند.
نومحافظه کاران حاکم بر آمریکا ازخطر ایران هسته ای برای امنیت و صلح جهانی حرف میزنند و تهدید میکنند که در آن صورت وقوع جنگ جهانی سوم اجتناب ناپذیر است و چنین وانمود میکنند که حکومت ایران با تعلیق غنی سازی از جانب ایران است که خطر بروز جنگ مرتفع میشود و به تحریم ها و فشارها بر ایران پایان داده خواهد شد. اما بسیاری از مخالفان جنگ در این باره تردید دارند و می گویند همانطور که در مورد عراق به رغم گزارشهای بازرسان آژانس بر فقدان هر نوع سلاح کشتار جمعی تحریمهای سنگین بر ضد آن کشور متوقف نشد و در نهایت با وجود موافقت و اجرای تمامی شرایط اعلام شده با آمریکا خاک آن کشور را با پیشرفته ترین سلاحها از آسمان و زمین مورد حمله قرار داد.
در مورد ایران هم بنظر نمیرسد که با تعلیق غنی سازی مناقشه ها پایان یابد و آمریکا برای تحقق هدفهای خود در خاورمیانه که در ضمن مستلزم تسلط بر منافع نفت و گاز و جلوگیری از ظهور یک ایران قدرتمند و مستقل است، با پیش کشیدن اتهامات بعدی، نقض حقوق بشر، حمایت از تروریسم و مخالفت با صلح میان اسرائیل و فلسطین به فشار و حملات خود تا رسیدن به هدف فوق ادامه خواهند داد. برای اطمینان از میزان صداقت و تعهد آمریکا نسبت به حفظ صلح و امنیت و رعایت حقوق بشر کافیست ضمن اشاره به حمایت آن کشور از کودتای نظامی پرویز مشرف و اقدامات وی در تعلیق دموکراسی، این پرسش را مطرح کرد که چرا آمریکا نگران اضمحلال دموکراسی و نقض حقوق بشردر کشوری چون پاکستان مجهز به سلاحهای کشتار جمعی یا توسط دولت جنگ طلب چون اسرائیل با دست کم دویست بمب هسته ای نیست .
برای آنکه برخی ساده لوحان از خوش خیالی نسبت به دموکراسی آمریکایی خارج شوند، یک مقام برجسته آمریکایی از این نفاق و دورویی پرده بر میدارد و وقتی نظرش را درباره دموکراسی پرسیدند پاسخی بدین مضمون داد که دموکراسی مطلوب آنی است که به سود ما باشد و اگر نباشد خداحافظ دموکراسی !!
حمایت آمریکا از کشورهایی نظیر پاکستان، عربستان و اسرائیل و اقداماتی نظیر احداث و نگهداری زندانهای سری در کشورهای اروپایی و نقض قوانین آن کشورها و حقوق بین الملل و اعمال شکنجه های بی رحمانه و قرون وسطایی علیه زندانیان در عراق و گوانتانامو و بسیاری دیگر از اقدامات مغایر با موازین حقوق بشر از جمله بر ضد حقوق شهروندان آمریکائی که به کرات از سوی سازمانهای بین المللی محکوم شده است نشان دهنده عدم صمیمیت آن کشور در دفاع از دموکراسی و حقوق بشر است و طبعاً در حمله به عراق و افغانستان و احیاناً ایران هدفهایی جز این را دنبال میکند.
از سوی دیگر می دانیم که تنها آمریکا نیست گه نسبت به اهداف و برنامه های هسته ای و سیاست خارجی دولت جمهوری اسلامی بدبین و به نقض حقوق بشر در داخل معترض اند. هجده سال مخفی کاری و وجود برخی انحرافات در برنامه هسته ای را دلیل بی اعتمادی نسبت به اهداف هسته ای دولت ایران ذکر میکنند.
آنها همچنین به سیاست منطقه ای ایران بویژه در عراق که سوءظن کشورهای عربی منطقه و مسلمانان سنی مذهب را نیز برانگیخته است استناد می نماید.
با همه این احوال ، در این نکته تردید نیست که تجاوز نظامی آمریکا برضد ایران به بهانه تهدید هسته ای فاقد هرنوع مشروعیت است. ویرانی ها و جرائم ضد بشری که نیروهای نظامی آمریکا در عراق و افقانستان در این چند سال مرتکب شده و می شوند، وجدان همه انسانهای آزاده جهان را آزار و نفرت و مخالفت مردم صلح دوست را در سراسر جهان بر ضد توسعه طلبی بزرگترین امپراطوری سرمایه (آمریکا) برانگیخته است.امید بستن به مداخله نظامی آمریکا برای تحقق دمکراسی و حقوق بشر در ایران نشانه بی تفاوتی نسبت به فاجعه انسانی در عراق، افغانستان و فلسطین، تشدید چرخه خشونت و خونین شدن شکافها و تعارضات قومی و مذهبی و سیاسی است که در ضمن از فقدان حساسیت به تمامیت ارضی و استقلال ملی کشور خبر میدهد.
فراموش نکنیم که به رغم نارضایتی گسترده از سیاستهای حاکمیت، مردم ایران که ازتجاوزات و دخالت های دولتهای استعماری خاطری نژند دارند حاظر به تکرار تجربه تلخ سلطه آمریکا و متحدانش بر میهن و سرنوشت خود نیستند .
تهدید نظامی غرب بر ضد نظام جمهوری اسلامی ایران نه تنها به برقراری دموکراسی در ایران کمک نمیکند که به عکس بهانه افزایش محدودیتها وتشدید فشار بر نیروهای آزادیخواه میشود و بالاتر از آن یک مسابقه تسلیحاتی و امنیتی را بر کشور تحمیل میکند که هر اندازه به درازا بکشد علاوه بر رنجها و صدمات روزافزونی که متوجه مردم ایران میکند، بخش عمده ثروت کشور را بسوی تقویت قوای نظامی و تسلیحاتی و توسعه سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی سوق می دهد در این صورت، آنها نیازی به حمله نظامی ندارند، زیرا گرفتار آمدن در چنین دامی خواه ناخواه توسعه اجتماعی ، اقتصادی و علمی و فنی کشور را بکلی مختل و تحقق هدفهای آنرا برای سالها به تاُخیر می اندازد. فقر و بیکاری و آسیب های اجتماعی به نحو خطرناکی افزایش خواهد یافت که اگر به موقع چاره نشود کشور به سوی فروپاشی دردناکی سوق داده خواهد شد.
اساساً مسائل ایران راه حل نظامی ندارد. کاربرد قهر و خشونت و تشدید ویرانی و فقر کمکی به پیشبرد دموکراسی ، حقوق بشر و عدالت اجتماعی نمی کند. به همین خاطر، ضمن اینکه نباید اجازه داد که بحران هسته ای بهانه تولید وحشت برای پیشبرد مقاصد سیاسی خاص قرار گیرد، اما ساده لوحی خواهد بود اگر اهمیت موضوع و خطرات احتمالی را دست کم بگیریم.
بخشی از تبلیغات و تهدیدهای جاری درباره حمله نظامی به ایران هدفی جز ایجاد وحشت و هراس در جامعه به منظور اعمال فشار بر دولت جمهوری اسلامی ندارد. اما در عین حال باید خطر را کاملاً جدی گرفت ، چگونه میتوان از اثرات سوء تشدید تحریم های اقتصادی بر زندگی روزمره مردم ایران و پیامدهای دشوار آن برای کشورغافل بود و بدیهی است نباید تسلیم زورگویی های جهانخواران شد، اما ایستادگی در دفاع از استقلال و منافع ملی کشور نباید بهانه ادامه سیاستهای غلط و دفاع از منافع گروههای در قدرت قرار گیرد. بعلاوه ایستادگی در برابر تجاوز و زورگویی آمریکا بدون مشارکت و حظور یکپارچه ملت مؤثر واقع نمی شود و این امر تحقق نمیابد مگر آنکه مطمئن شوند که منافع و استقلال ملی شان در معرض خطر است و این اطمینان حاصل نمیشود مگر اینکه محدودیتهای موجود در برابر آزادی بیان، مطبوعات و احزاب برداشته شوند و مردم بی واسطه با حقایق آشنا گردند و ضمن گفت گو با یکدیگر روی منافع ملی و علائق عمومی اجماع کرده و متحد شوند و نظریات و احساسات خود را آزادانه بیان کنند و مناسبات میان ملت و حاکمیت بر اعتماد و همکاری و همبستگی استوار شود.
این امر مستلزم آن است که زمامداران دریافت درستی از منافع و مصالح ملی و معادلات جهانی و منطقه ای و توازن قوای مادی و غیرمادی داشته باشند و دیالکتیک نیروهای ذهنی و عینی را بشناسند. واقعیت ها را به یاری مهجورترین انگاره های ذهنی و روایت های ایدئولوژیک تفسیر نکنند و با توجه به جغرافیای سخن و تعهد کامل به منافع ملی و اصول سه گانه، استقلال، آزادی و مردم سالاری و عدالت اجتماعی که مردم ایران با انقلاب خود یکصدا آنها را اعلام و به تصویب رساندند، سخن بگویند و سیا ستگزاری کنند ،به رغم آگاهی از این واقعیت، با تأسف تمام میشنویم که برخی افراد و گروههای منزوی و بیگانه با واقعیتهای جامعه ایران غافل از حساسیتهای روح ملی و سنت های مبارزاتی مردم ایران، از هم سوئی اغراض استعماری آمریکا با منافع ملی ایران سخن میگویند. آنها تشدید فشارها و تنگ تر شدن محاصره اقتصادی و تحدید نظامی را برای هموار کردن راه تحقق دموکراسی ضروری تلقی میکنند و بعضاً آشکارا از تجاوز نظامی آمریکا به ایران حمایت میکنند و در برابر همبستگی جهانی بر ضد جنگ و تجاوز، به سود جنگ شعار میدهند، غافل از این که وجدان عمومی ایران چنین راهبردی را تایید نمی کنند و اکثریت نیروهای ملی و دموکرات در داخل و خارج از کشوردرضمن انتقاد و مخالفت با سیاستهای حاکمیت، یا اعتراض به نقض حقوق شهروندی و آزادیهای مدنی، هر نوع اعمال فشار اقتصادی و تهدید به حمله نظامی از سوی آمریکا را محکوم می کنند. ضمن اینکه فهم این نکته که با این روشها هرگز در ایران دموکراسی و صلح و آزادی و عدالت برقرار نخواهد شد و به عکس کشور در پرتگاه فروپاشی قرار خواهد گرفت، چندان دشوار نیست.
تاریخ یکصد سال مبارزه برای آزادی و دموکراسی در ایران گواه روشنی بر این واقعیت است که مداخله قدرتهای خارجی بدون استثنا شرایط داخل را به زیان طرفداران دموکراسی و آزادی و به سود حامیان استبداد و دیکتاتوری تغییر داده و شکست نهضتهای آزادیخواه و سقوط دولتهای ملی و دموکرات را رقم زده است. به استناد همان تجربیات تاریخی، مقابله مؤثر با تهدیدها و تجاوزات قدرتهای سلطه جوی خارجی جز با وحدت و همبستگی ملی و در شرایطی که مردم از آزادیها و حقوق اساسی خود از جمله حق مشارکت در تعیین سرنوشت برخوردار بوده اند، بوجود نیامده است.
به رغم آگاهی از این مخاطرات و استلزامات دولت بر ادامه سیاستهای خودسرانه و نسنجیده خود اصرار می ورزد و حاضر نیست سیاست داخلی را با متوقف کردن اقدامات سرکوبگرانه و احترام به حقوق شهروندی و تضمین آزادی مطبوعات، احزاب و گروهها ی منتقد و مخالف تغییر دهد و با اتخاذ روشهای دموکراتیک و شفاف سازی سیاستها اعتماد آسیب دیده ملت و جامعه جهانی را ترمیم و بازسازی کند. اقدامی که میتواند راه تحقق صلح در روابط خارجی و آشتی و همبستگی، عدالت و آزادی و توسعه در سیاست داخلی را هموار کند و از شدت مشکلات روز افزون اقتصادی و اجتماعی و رنجها و مصائب مادی و معنوی مردم بکاهد.
برخی افراد و گروههای سیاسی معتقد به تشدید فشار بر حاکمیت برای تن دادن به تعلیق غنی سازی و توقف فعالیتهای هسته ای هستند. آنها براین اعتقادند که با تعلیق غنی سازی آمریکا و متحدانش فشار بر ایران را کاهش داده و دست از تهدیدها برخواهند داشت. حاکمیت جمهوری اسلامی ایران حاضربه پذیرش این درخواست نیست ومدعی است که آمریکا قصد براندازی نظام جمهوری اسلامی یا تضعیف کامل آنرا دارد لذا حتی اگر غنی سازی تعلیق گردد، اقدامات خصمانه علیه ایران متوقف نخواهد شد بلکه با طرح اتهامات دیگری مثل حقوق بشر و حمایت از تروریسم و ... به فشارهای خود تا رسیدن به هدف نهایی که فروپاشی نظام جمهوری اسلامی است ادامه خواهد داد. لذا مدعی اندکه تحت این شرایط عقل حکم می کند که روی موضوع هسته ای که بزعم آنها امری ملی و مورد حمایت اکثریت مردم ایران است مقاومت کنند تا مجبور به عقب نشینی بیشترنشوند. و همچنین می پرسند چرا باید تسلیم زورگویی آمریکا و متحدانش شویم و از حق قانونی خود صرف نظر کنیم در حالیکه گزارشهای آژانس حاکی از عدم تخطی از مقررات ان- پی- تی است؟
لذا به نظر می رسد که دو راهبرد زیر یکی فشار بر آمریکا برای دست کشیدن از تحریم اقتصادی و تهدید نظامی بی آنکه منتظر تغییر در سیاستهای دولت جمهوری اسلامی بماند و دوم، فشار یک جانبه بر دولت ایران برای متوقف کردن فعالیت غنی سازی مورد قبول طرفیهای درگیر در مناقشه قرار نخواهد گرفت مضافاً به اینکه هیچیک از این دو راهبرد منافع و مصالح ملی را تضمین نمیکند و به تحقق آزادی، دموکراسی و عدالت در کشور یاری نمی رساند.
به نظر میرسد برای جلوگیری از وقوع جنگ و تضمین صلح و تسلیم نشدن به زورگویی و توسعه طلبی آمریکا ابتدا باید دو اصل زیر مورد توجه قرار گیرد.
1) در موضوع هسته ای آن بخش که مربوط به خودداری از تولید سلاحهای مخرب و عدول از مقررات ان پی تی است، بر عهده آژانس بین المللی انرژی اتمی است که با بازرسیهای منظم از این موضوع اطمینان حاصل کند و در صورت مشاهده تخلف گزارش دهد. تا زمانی که اقدامی مخالف مقررات صورت نگرفته هیچ کشوری از حمله آمریکا حق مداخله خودسرانه در موضوع ندارد در آنصورت هم رسیدگی به موضوع بر عهده سازمان ملل و شورای امنیت است.
2) ملت ایران تنها مرجعی است که باید تشخیص دهند که تولید سوخت هسته ای و احداث نیروگاههای اتمی از جنبه های مختلف اقتصادی و زیست محیطی تا چه اندازه بر مصالح و منافع ملی ایران منطبق است. برای این منظور دولت باید شرایط بحث و گفتگوی آزاد در این باره را برای همه کارشناسان و صاحبنظران فراهم آورد تا هم مردم بدون هیچ ابهامی از وجوه مختلف مسئله آگاه شوند و هم توافق و اجماع روی قضیه از طریق گفت و گو و شور و مشورت حاصل گردد.
3) ایستادگی مؤثر در برابر هر نوع اقدام بر ضد استقلال و حاکمیت ملی و منافع ملی و تمامیت ارضی کشور مستلزم آن است که بیدرنگ به سیاستهای قهر و سرکوب آزادیخواهان پایان داده شود و سیاست مبتنی بر رعا یت آزادی و حقوق بش جانشین قهر و خشونت گردد. برای این منظور لازم است حقوق و آزادیهای مردم و حق مشارکت آنان در تعیین سرنوشت و در نظام تصمیم گیری کشور تضمین شود و دولت پذیرای تعامل و گفت و گوی انتقادی با منتقدان و مخالفان بر اساس پیشفرضهای زیر باشد.
1) حفظ استقلال و منافع ملی و تمامیت ارضی ایران
2) مقاومت در برابر زورگویی و سلطه جویی
3) دفاع از حق حاکمیت ملی و حقوق اساسی ملت ایران
4) ضرورت تامین همبستگی ملی به عنوان مهمترین شرط در تقویت نیروی پایداری ملی و برای این منظور:
5) تضمین حقوق شهروندی، حق آزادی بیان و عقیده، آزادی مطبوعات و احزاب و فراهم کردن شرایط برگزاری انتخابات سالم و آزاد همراه با رقابت سالم در شرایط برابر.
6) پذیرش فوریت واهمیت توسعه اقتصادی، مبارزه با فقر و بیکاری ،فساد و تأمین عدالت اجتماعی
باید از حاکمیت ایران خواست تا در قضیه هسته ای و سیاست منطقه ای و بین المللی به آن نوع اقدامات و سیاستهایی که موجب بروز و یا تشدید تنش در روابط خارجی و ایجاد سوءظن و بی اعتمادی دز جامعه جهانی نسبت به سیاستهای دولت ایران میشود پایان دهد و اقدامات فوری و مؤثری در جهت شفاف سازی سیاستها و دموکراتیک کردن شیوه تصمیم گیری در امور عمومی و مربوط به منافع ملی به عمل آورد. برای این منظور هرچه زودتر به اقداماتی که ناقض حقوق اساسی ملت، مصّرح در قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر و کنوانسیونهای بین المللی است و پیش از همه به بازداشتهای غیرقانونی پایان داده شود و با رفع موانع موجود در برابر آزادی بیان، مطبوعات، فعالیت احزاب و مشارکت آزاد و برابر، همه گروهها، شرایط را برای برگزاری یک انتخاب آزاد و سالم فراهم کند.
این اقدامات بطور مسلم بهانه هرگونه مداخله در امور ایران و نقض حقوق حاکمیت ملی را از دست قدرتهای سلطه جو خارج مینماید و با کمک به ایجاد همبستگی ملی سدی محکم در برابر هر نوع زورگویی و مداخله سلطه جویانه از سوی آمریکا یا هر قدرت دیگری پدید می آورد.

فکری برای خطر جنگ بکنید





تکليف من با آقايان معلوم است فکری برای خطر جنگ بکنيد!
ناصر زرافشان: هراس من از آن است كه زمانى بطور واقعى متوجه‌ آثار و عواقب شومِ جنگ شويم كه براى جلوگيرى از آن ديگر خيلى دير شده باشد. از اين‌رو اكنون وقت آن است كه همه‌ى نيروهاى ميهن‌پرست و مردم‌دوست تصورات واهى را كنار گذارند و يك‌صدا در برابر جنگ و در برابر همه‌ى كسانى كه براى ماجراجويی‌هاى نظامى رجزخوانى می‌كنند، ايستادگى كنند.در مناقشه‌ى جارى در مورد ايران، سؤال اصلى و پايه اين است كه هدف واقعى آمريكا در خاورميانه و ايران چيست؟ زيرا تازمانی‌كه براى اين سؤال يك جواب يقينى و قابل اتكا نداشته باشيم، يا زمانى كه ندانيم نيّت واقعى و نهايى حريف در اين بحران چيست، خود نيز نمی‌توانيم تصميم بگيريم كه در برابر آن چه‌گونه بايد عمل كرد، و به‌عبارت ديگر نمی‌توانيم در مورد روند جارى هم موضع درستى اتخاذكنيم. ادعاى سردمداران سياست خارجى آمريكا در اين زمينه خيلى ساده است. آن‌ها می‌گويند هدف آمريكا از مداخله در اين منطقه گسترش دموكراسى و حقوق بشر است. بنا به اين ادعا، آن نظامى كه در حال حاضر بر جهان مسلّط است و آمريكا سركردگى آن‌را به‌عهده دارد، هيچ نيت و هدف و منافع‌ديگرى در اين منطقه و در پس اين مداخلات ندارد. شيفتگان آمريكا در منطقه و در ايران نيز همين گفته‌ى ساده‌لوحانه را تكرار می‌كنند. اما آيا همه‌ى مردم منطقه و ايران آن ‌قدر خام و ساده‌انديشند كه موضوع را به‌همين سادگى تلقی ‌كنند؟ در سطور زير - تاحدی‌كه در حوصله‌ى اين مقاله‌ى كوتاه بوده است - كوشيده‌ام به اين سؤال پاسخ دهم. اما يك سؤال ديگر هم مطرح است و آن اين است كه آيا وقتى حقوق و آزادی‌هاى ملتى سلب و لگدمال شده و به‌علت سلطه‌ى ارتجاع راه توسعه و ترقى آن ملت مسدود می‌شود، بازپس‌گرفتن اين حقوق و آزادی‌ها و گشودن راه توسعه و پيشرفت آن ملت، وظيفه‌ى يك ملت ديگر يا يك قدرت قهار بيگانه است؟ در كجاى تاريخ اين وظيفه‌ى يك ملت را، به‌جاى خود او، ملت يا كشور ديگرى انجام داده است؟هواداران مداخله‌ى بيگانه كه نه معنا و عواقب چنين مداخله‌اى را درست می‌شناسند و نه از معنا و عواقب جنگ براى مردم خبر دارند، معادله‌ى مجعول و عاميانه‌اى را در سطح جامعه تبليغ می‌كنند كه گويا هركس در مورد عواقب مداخله‌ى بيگانه و مخالفت با جنگ و تجاوز نظامى صحبت‌ كند، از موضع جمهورى اسلامى يا حمايت از آن صحبت كرده است. اين ادعايى بی‌اساس است كه مطرح ‌كنند‌گان آن می‌خواهند به‌كمك آن دست به نوعى "ترور فكر" زده و بيگانه ‌پرستى خود را در پشت آن پنهان سازند. موضع من در برابر جمهورى اسلامى روشن است اما می‌خواهم به‌كسانى كه چنين تصوّر خطايى دارند يادآور شوم كه طرف‌هاى درگير در اين ماجرا فقط حكومت آمريكا و جمهورى اسلامى نيستند. در اين كشمكش طرف سومى هم وجود دارد كه گويا قرار است قربانى دست و پا بسته‌ى اين كشمكش باشد، گرچه مالاً پرداخت هزينه‌ها و تحمل زخم‌ها سهم او است نه سهم هيچ‌ يك از دو طرف ديگر. اين طرف سوم مردم ايران هستند و من می‌كوشم از موضع اين طرف سوم به ‌ماجرا نگاه كنم.موجوديت جامعه چيزى جدا از موجوديت نظام‌هاى سياسى گوناگونى است كه هر يك چند صباحى بر آن حكومت می‌كنند. نظام‌هاى سياسى می‌آيند و می‌روند و آن ‌چه مستمر و ماندنى است جامعه و مردمند و كسى به ‌خاطر حاكميت‌ها جامعه را به‌ باد نمی‌دهد. بايد از موضع حفظ موجوديت و سرنوشت تاريخى جامعه و مردم مسأله را مورد بررسى قرار داد، و جنگ كه ظاهراً هر دو طرف ديگر اين كشمكش گوشه‌ى چشمى به آن دارند، براى مردم جز مرگ‌ومير و كشتار، ويرانی، پريشانی، انهدام زيربناى اقتصادى و ثروت‌هاى ملی، قحطی، فقر و فاقه و بيمارى و تشديد اختناق ارمغان‌ديگرى ندارد. بهاى چنين جنگى را هر كس كه شروع‌كند فقط مردم خواهند پرداخت. از اين‌رو می‌خواهم از اين موضع آينه‌اى در برابر شيفتگان ناآگاه و ساده‌انديش مداخله‌ى بيگانه بگيرم تا بتوانند آن‌چه را كه اين‌روزها آشكار و بدون شرمندگى تبليغ می‌كنند، بهتر بشناسند. اما علاوه بر اينان، روى سخنم با آن توده‌ى وسيع‌ترى هم هست كه چون از فشار و اختناق به‌جان آمده‌اند، در ميان آنان اين تصّور قوّت گرفته است كه شايد مداخله‌ى بيگانه فرجى باشد. اينان به زبان روشن‌تر در انتظار نشسته‌اند كه با كشته‌هاى ديگران و با هزينه‌ى ديگران روز بهترى فراهم آيد و آن‌گاه آنان، بی‌هزينه از آن بهره‌مند شوند. اين، خيالى باطل است و عقوبتى سخت، كيفر چنين خام‌طمعى عافيت‌طلبانه‌اى است. چه‌گونه می‌توان پذيرفت كه كشور بيگانه‌اى از آن‌سوى كره‌ى خاك به خاورميانه بيايد، از مردم خود كشته بدهد و از ثروت خود هزينه‌هاى نجومى صرف‌كند براى اين‌كه ملت‌ديگرى از دموكراسى و حقوق بشر برخوردار شود؟ و اگر چنين فرض ساده‌لوحانه‌اى پذيرفتى نباشد، پس بايد به‌دنبال هدف‌ها و انگيزه‌هاى واقعى اين مداخله باشيم. نكته‌ى ظريف و پر اهميتى كه معمولاً به آن توجه نمی‌شود (و ‌اين بی‌توجهى موجب سوءتفاهم بزرگى می‌گردد) اين است كه خواسته‌ى مردم ايران استقرار يك نظام دموكراتيك در كشور است كه حقوق و آزادی‌هاى آن‌ها را تأمين و راه توسعه و پيشرفت جامعه را بگشايد و اين ارتباطى به اهداف آمريكا كه خاورميانه را به‌عنوان بخش حساسى از استراتژى جهانى خود تلقى می‌كند، ندارد. به ‌عبارت ديگر آمريكا براى احقاق حقوق مردم ايران به منطقه نيامده بلكه هدف آن كنترل نفت به‌ وسيله‌ى نيروى نظامى و تغيير جغرافيايى سياسى منطقه در جهتى است كه با نيازهاى استراتژى تازه‌ى ليبراليسم نو هم‌خوانى داشته باشد. اما جامعه‌اى كه همواره در انتظار باشد تا ببيند ديگران براى او چه تصميمى گرفته‌اند، جامعه‌اى نابالغ است كه به‌خود اين باور را ندارد كه می‌تواند براى خود تصميم بگيرد و در سرنوشت خود دخالت‌كند. بسيارى از كسانى كه امروز در جاى گرم و نرم و امن نشسته‌اند و مبارزات و خط‌مشى نسل گذشته را در رژيم پيشين مورد نقد قرار می‌دهند و آنان را محكوم می‌كنند، توجه ندارند كه نسل گذشته دست‌كم به توانايى خود براى تغيير نظام اجتماعى حاكم به‌طور جدى ايمان داشت و الا جان خود را به كف دست نمی‌گرفت و به ‌ميدان نمی‌رفت. آن نسل اگر در تحقق آرمان‌هاى خويش هم با شكست مواجه شد، لااقل به ميدان رفت و شكست خورد. نسل كنونى جرأت و جسارت به ميدان رفتن را هم ازدست داده و در انتظار معجزه‌ى ديگران نشسته است. در هر مبارزه احتمال پيروزى و شكست هر دو وجود دارد. نسل گذشته بلوغ و توانمندى مبارزه‌ كردن و اعتقاد به نيروى خود براى تغيير زندگى خويش را داشت و به اين مبارزه دست زد؛ نسل كنونى چشم و اميد به دست ديگران بسته، به‌آن بلوغ نرسيده كه خود را يك ‌طرف مبارزه و عامل تغيير بداند و هنگامى كه به‌طور جدى به تغيير نظام اجتماعى فكر می‌كند، چنان اين چشم‌انداز برايش دور و غيرعملى می‌نمايد كه گويى درباره‌ى يك سياره‌ى دوردست و خيالى فكر می‌كند. آيا هنر برخى "روشن‌فكران دينى" كه ظرف دو دهه‌ى گذشته به ضرب امكانات و تريبون‌هاى همين نظام حاكم بر جريان‌هاى فكرى جامعه و جنبش دانشجويى تسلط يافتند، چيزى بيش از اين نبوده است كه آن اراده‌ى مبارزه‌ى احتمالى نسل گذشته را خاموش و به فراموشى و انفعال بسپارند و نسلى بی‌آرمان و بی‌اعتقاد به نيروى خود بپرورند كه مصرف‌كننده‌ى سطحى و خام موهومات نوليبرالى است و طى يك فرايند خزنده و تدريجى مالاً سر از اردوى شيفتگان آمريكا در آورده است؟براى كسى كه از امپرياليسم و ماهيت و پيشينه‌ى آن آگاهى و شناخت متعارفى داشته باشد، تشخيص هدف‌ها و انگيزه‌هاى مداخله‌ى جارى آن در اين منطقه دشوار نيست، اما نظرات عاميانه‌ى آن گروهى كه براى تعيين سرنوشت خويش در انتظار مداخله‌ى آمريكا نشسته‌اند و عموماً بر آن‌چه راديوها، فرستنده‌هاى ماهواره‌ای، مطبوعات و ساير رسانه‌هاى تبليغاتى امپرياليستى در اين زمينه اشاعه می‌دهند متكى است و امپرياليسم هم به‌ كمك همين سياست تبليغاتى و جوّى كه از اين طريق در ميان مردم عادى به‌وجود می‌آورد، مداخلات خود را توجيه و نفوذ خود را می‌گسترد. اگر امروز اطلاعات و اظهار‌ نظرهاى برخى از مردم كوچه و بازار و حتى برخى فعالان اجتماعى ما در اين زمينه در سطح تبليغات سطحى سياسى و ژورناليستى است و در مورد تهاجم كنونى به منطقه، موضوع را صرفاً در سطح شعارها و توجيهات سياسى و حقوقى (مسأله‌ى دموكراسى و حقوق بشر) می‌بينند، علت اين است كه در مورد ماهيت و اهداف اين نظام و منافع و سياست‌هاى آن‌كه در جهت تأمين آن منافع و مصالح طراحى شده است، در جو نوليبرالى دو دهه‌ى گذشته آگاهى كافى به جامعه داده نشده است. اما نظام سرمايه‌دارى در درجه‌ى اول يك نظام اقتصادى يعنى شيوه‌ى توليد، تجارت، صدور سرمايه و كسب سود است نه يك نظام حقوقى و سياسی؛ و "اجماع واشنگتن" يعنى استراتژى جديد سرمايه‌ى مالى بين‌المللى هم كه در حال حاضر بر اين نظام غلبه دارد يك استراتژى اقتصادى است كه با مشاركت همه‌ى قدرت‌هاى بزرگ سرمايه‌داری، به‌ وسيله‌ى سيستم فدرال‌رزرو و نهادهاى اقتصادى بين‌المللى مانند صندوق بين‌المللى پول، بانك جهانی، سازمان تجارت جهانى و ... در حال اجرا است. اجراى اين استراتژى نيازمند يك جهان ليبراليزه است، به‌اين‌معنا كه سرمايه‌ى مالى بين‌المللى براى انجام فعاليت‌ها و حفظ نرخ سود خود با مرزها و حاكميت‌هاى ملى گوناگون كه هر يك بر بخشى از جهان و منابع و بازار‌ها و نيروى كار موجود در آن سلطه دارند، تعارض دارد؛ زيرا اين سرمايه‌ها می‌خواهند آزادانه و در هر يك از مناطق جهان كه منافع بيش‌ترى عايد آن‌ها می‌سازد فعاليت‌كنند و بتوانند به منابع نيروى كار و بازار همه‌ى آن‌ها دسترسى داشته باشند و در اين زمينه مرزها و حاكميت‌هاى ملى گوناگون، مانع و مزاحم آن‌ها هستند.فشارهاى اقتصادى كه صندوق بين‌المللى پول، بانك جهانی، سازمان تجارت جهانى و ... براى هماهنگ‌ساختن كشورهاى مختلف با اين استراتژى جديد ليبراليسم نو بر آن كشورها وارد می‌آورند (مثلاً برنامه‌هاى تعديل ساختارى)‌ و نيز فشارهاى سياسى و نظامى كه دولت‌هاى سرمايه‌دارى براى تحميل تغييرات مورد نظر خود يا تغيير جغرافياى سياسى برخى مناطق يا نظام سياسى برخى كشورها بر آن‌ها وارد می‌سازند، با اين هدف صورت می‌گيرد كه كشورهاى مورد بحث عرصه را براى فعاليت سرمايه‌هاى مالى و گسترش رژيم مورد بحث به آن مناطق آماده سازند. اما لغو موانع تجارى ميان كشورها برخلاف ادعاى ليبراليسم نو، نه‌تنها نتوانسته موجب ترقى درآمدها و ريشه‌كن ‌كردن فقر شود، بلكه در دوران اوج اين سياست، نابرابرى و فقر بيش از هر زمان ديگرى در تاريخ، گسترش يافته است. نتايج پژوهشى كه به‌وسيله‌ى برانكو ميهاييلوويچ از بانك جهانى در اين زمينه به‌عمل آمده است، نشان می‌دهد كه تا سال 1998 درآمد ثروتمندترين يك درصد جمعيت جهان، با درآمد فقرترين 57 درصد آن، برابر بوده است. درحالی‌كه ضريب جهانى جينى (كه درجه‌ى نابرابرى توزيع درآمد را نشان می‌دهد) طى همين دوره افزايش‌ يافته و به 66 رسيده است (روزنامه‌ى گاردين 18 ژانويه‌ى 2002) خروارها آمار عينى و نتايج بررسی‌هاى پژوهشى وجود دارد كه نشان می‌دهد اين ادعا كه سياست‌هاى نوليبرالى به رشد كمك می‌كند، از افسانه‌سازی‌هاى ليبراليسم نو و مبلغان آن است. به‌علاوه سلطه‌ى بازارهاى مالى و مانورهاى خارج از نظارت آن‌ها موجب تشديد بی‌سابقه‌ى بی‌ثباتى اقتصادى در مقياس جهانى شده و در اين رهگذر كشورها و مناطقى كه بيش از ديگران عرصه‌ى كاربرد و اجراى سياست‌هاى ليبراليسم نو بوده‌اند، متحمل سنگين‌ترين لطمات شده‌اند. مكزيك در 95- 1994، آسياى شرقى در 98 - 1997 ، روسيه در 1998 و آرژانتين در سال 2001 تاكنون شاخص‌ترين قربانيان سقوط مالى "بازارهاى نو پديد" بوده‌اند كه اكنون ديگر يكى از خصلت‌هاى ذاتى و جدايی‌ناپذير اين نوع بازارها به‌حساب می‌آيد. مركز تحقيقات اقتصادى و سياست‌گذاری‌ها1‌ ‌(‌CEPR) يك بررسى تطبيقى بين دوره‌ى جهانی‌سازى (يعنى از سال 1980 تا سال 2000) و دو دهه‌ى قبل از آن يعنى دوره‌ى سياست‌هاى كينزى مديريت تقاضا (از سال 1960 تا سال 1980) براى مقايسه‌ى دست‌آوردهاى اجرايى طى اين دو دوره - بر اساس شاخص‌هاى متعددى مانند رشد درآمد سرانه، متوسط طول عمر، ميزان مرگ‌ومير نوزادان، كودكان و افراد بالغ، نسبت افراد با سواد و بی‌سواد به كل جمعيت و وضع آموزش و پرورش - انجام داده است كه كالى نيكوس آن ‌را در كتاب مانيفست ضدسرمايه‌دارى به ‌تفضيل نقل‌ كرده و مورد بحث قرار داده است. نتايج اين بررسى نشان می‌دهد كه از لحاظ رشد اقتصادى و تقريباً از لحاظ همه‌ى شاخص‌هاى ديگر، طى بيست‌ سال جهانی‌سازی، افت كاملاً آشكارى در مقايسه با دو دهه‌ى قبلى وجود داشته است. جان ويكز در "افسانه‌هاى واهى اقتصاد جهانى در سال‌هاى دهه‌ى 1990" نتيجه‌گيرى خود را از يافته‌هاى اين تحقيق به‌شرح زير بيان می‌كند:"آن گروه‌هايى از كشورها كه سياست‌هاى جهانی‌سازى را در بالاترين حد آن به‌كار بسته و اجرا كردند (كشورهاى عضو سازمان همكاری‌هاى اقتصادى و توسعه، كشورهاى آمريكاى لاتين و كشورهاى جنوب صحراى آفريقا) در دهه‌ى 1990 نسبت به دهه‌هاى پيش، كم‌تر از همه عايدشان شد. موفق‌ترين گروه از سال 1960 به بعد، يعنى گروه شرق و جنوب‌شرقى آسيا، در سال‌هاى دهه‌ى 1990 وارد يك دوره كسادى شديد شد؛ و گروهى كه رشد آن در دهه‌ى 1990 بدون كسادى بيش‌تر شد، يعنى گروه آسياى جنوبی، همان گروهى بود كه كم‌تر از همه زير بار سياست‌هاى حذف نظارت دولت، ليبراليزه‌كردن تجارت و حذف كنترل حساب سرمايه رفته بود. به‌اين‌ترتيب فرضيه‌اى كه مدعى است اين سياست‌ها به رشد كمك می‌كند؛ به‌هيچوجه تأييد نشد، يعنى اين فرضيه يكى از افسانه‌هاى جهانی‌سازى است."استراتژى جديد ليبراليسم نو مخصوصاً براى اقتصادهاى ضعيف‌تر، زيان‌بارتر است و بازشدن اقتصاد اين كشورها به‌روى سرمايه‌هاى مالى لطمات جدى به آن‌ها وارد می‌سازد؛ زيرا اين سرمايه‌ها بدون آن‌كه نقشى جدى در توليد داشته باشند، با شيوه‌هاى اسپكولاتيو، رمق اين اقتصادها را می‌مكند. عملكرد اين سرمايه‌ى مالى به‌طور اعم و "بازارهاى نو پديد" و "افزارهاى مالى" جديد و روش‌هاى تازه‌اش كه طى دو دهه‌ى اخير ابلاغ كرده است به‌طور اخّص، بر متقلبانه‌ترين و انگلی‌ترين شكل روابط اقتصادى مبتنى است كه در تاريخ روابط اقتصادى می‌توان سراغ كرد. اين نظام از طريق سرمايه‌گذاری‌هايى كه زير سلطه‌ى بازارهاى سهام قرار دارد و نيز فعاليت بازارهاى بين‌المللى اسناد قرضه (كه در آن‌جا بدهی‌هاى كشورها خريد و فروش می‌شود و از اين طريق حاكميت‌هاى ملی، كشورهاى بدهكار را زير فشار می‌گذارند و هر روز آن‌ها را آسيب‌پذير‌تر می‌سازند) عمل می‌كند. در فعاليت‌هاى سرمايه‌ی‌مالى ديگر توليد و تجارت مطرح نيست، بلكه عرصه‌ى مانورهاى متقلبانه و اسپكولاتيو مالى است كه افزارهاى اجراى آن‌ها اوراق بهادار و اوراق "مشتقه‌ى مالى" يعنى مشتى كاغذ است كه غالباً فاقد پشتوانه‌ى اقتصادى واقعى به‌شكل دارايی‌هاى مشهود بوده و تنها وسايلى براى كسب درآمدهاى قمارى و كار نكرده‌اند؛ وقتى پيچيدگی‌هاى لفظى و توجيهات شبه‌نظرى كه براى اين‌نوع سفته‌بازی‌ها می‌تراشند را كنار بگذاريم، سرمايه‌ى مالى در بيان ساده و صادقانه‌سرمايه‌ى مفت‌برى است كه با استفاده از اين شيوه‌ها و اين افزارها بخش اعظم ثروت اقتصادى توليد‌‌‌شده به‌وسيله‌ى ديگران را كه خود در توليد آن‌ها هيچ‌گونه نقش و دخالتى نداشته است، جذب و تصاحب می‌كند. از آن‌جا كه سرمايه‌ى مالی، خود اهل فعاليت توليدى نيست اما ولع كسب سود آن به‌مراتب از سرمايه‌ى توليدى بيش‌تر است، می‌كوشد هرچيز ممكنى - حتى شرايط طبيعى احتمالى آينده - را به يك دارايى مالى و به اوراق بهادارى تبديل ‌كند كه بتوان آن‌را خريد و فروش و با آن اسپيكولاسيون كرد. كار اين "اوراق بهادارسازى" طى دو دهه‌ى اخير به آنجا رسيد كه شركت انرون انرژى - يكى از غول‌هاى مالى دوران ليبراليسم نو - در زمره‌ى ساير افزارهاى مالی، آب‌و‌هواى آتيه را هم ابداع ‌كرد و آن‌را وسيله‌ى كسب سود قرار داد. سرنوشت اين شركت كه يكى از طلايه‌داران اقتصاد نوليبرالى "وال استريت" بود، نمونه‌ى معّرف كل فعاليت سرمايه‌ى مالى در دوران حاضر است."ارزش‌ گذارى سهام اين شركت از سوى بورس سهام، ظرف مدت يك‌سال از 70 ميليون دلار عملاً به صفر رسيد. اين شركت با تلف‌كردن پس‌انداز‌هاى كارمندان خود و در معرض نابودى قرار‌دادن پس‌اندازهاى ميليون‌ها نفر از كارگران ديگر كه صندوق‌هاى بازنشستگى آنان در انرون سرمايه‌گذارى كلان كرده بودند، تصويرى از يك شبكه‌ى پيچيده‌ى كلاه‌بردارى تار عنكبوتى را به نمايش گذارد كه از دفاتر مركزى شركت‌هاى بزرگ شروع شده و از طريق صنايع بانكداری، حسابدارى و بيمه، ‌گسترش‌ يافته و تا واشنگتن عميقاً ريشه دوانده بود. كاشف به‌عمل آمد كه حداقل 212 نفر از 248 عضو كنگره كه در كميته‌هايى خدمت می‌كردند كه مأمور تحقيق و رسيدگى به اين رسوايى مالى شده بودند، از انرون يا مؤسسه‌ى حسابرسى مفتضح شده‌ى آن، يعنى آرتور اندرسون پول گرفته بودند." اين تصوير كلى و مجمل نظامى است كه ليبراليسم نو، چه با فشارهاى اقتصادى و چه با فشارهاى سياسى و نظامى در پى گسترش و تحميل آن بر همه‌ى جهان است. تعرض براى برداشتن موانعى كه بر سر راه گسترش اين نظام وجود دارد و تلاش براى جهانی‌كردن آن، زيرعنوان دموكراسى و حقوق‌بشر صورت می‌گيرد. اما دموكراسى و آزادى برآمدهاى ماهوى نظام اجتماعى و اقتصادى و نتيجه‌ى رشد تاريخى اين نظام و مردم به‌همراه آن است؛ كالايى نيست كه جدا از نظام ‌اجتماعی، از خارج و به‌ويژه با نيروى نظامى بتوان آن‌را وارد كرد. كسانى كه دنبال "واردات" آزادى با زور هستند، چيزى از مفهوم آن دستگيرشان نشده است. تأمل در ماهيت انگلى و فاسد سرمايه‌ى مالى و شيوه‌هاى كسب سود آن كه در دوره‌ى جهانی‌سازى چنين سلطه‌اى بر مجموع نظام‌جهانى سرمايه‌دارى حاصل كرده است، يادآور نظريه‌ى لنين و تأكيد بسيار او در مورد ماهيت سرمايه‌ى مالى است. دوستانى كه دو سه دهه‌ى پيش با لنين و لنينيسم "يه‌قل دوقل" بازى می‌كردند و امروز پس از يكى دو دهه تبعيد سياسى و خارج‌نشينى نسبت به ‌مواضع گذشته‌ى خود ترديد كرده و راه رشد سرمايه‌دارى را موعظه می‌كنند، اگر همان روز‌گارى كه لنين و لنينيسم وِرد زبان‌شان بود، مفهوم اين نظريه‌ى لنين را كه می‌گويد "سرمايه‌دارى در عصر امپرياليسم به‌علت پيدايش اوليگارشى مالى و غلبه‌ى سرمايه‌ى مالی، سرمايه‌دارى انگل‌صفت و رو به ‌تباهى است" درك كرده بودند، امروز كه عملكرد اين سرمايه‌ى مالى بيش از هر زمان ديگرى با آن تصوير انطباق يافته است، به‌اين راحتى از مواضع گذشته‌ى خود عدول نمی‌كردند. اينان نه آن‌روز واقعاً دريافته بودند كه معناى آن انديشه چيست و نه امروز می‌فهمند معناى راه رشد سرمايه‌دارى چيست و در شرايط حاضر جهانی، سرمايه‌دارى خارج از نظارت به‌كجا می‌انجامد.اين تصوير عمومى مناسباتى است كه ليبراليسم نو به‌دنبال تحميل سلطه‌ى آن بر نيمه‌ى جهان است اما درمورد خاورميانه به‌طور اخص ساير ملاحظات تحت‌الشعاع مسأله‌ى نفت و اهميت آن در تحولات آينده‌ى اقتصاد جهان است. از اين لحاظ خاورميانه يكى از حساس‌ترين بخش‌هاى استراتژى قدرت جهانى آمريكا است. جنگ بر سر سلطه بر منابع انرژى مسأله‌ى ساده‌اى نيست. تسلط آمريكا بر اين منطقه نه ‌تنها براى خود اين كشور حياتى است بلكه چين را به‌عنوان يك قدرت نوپديد و روبه‌رشد و علاوه بر آن، اروپا و ژاپن را در زمينه‌ى حياتی‌ترين نياز آنان در بخش انرژى به‌طور روزافزونى به يك رژيم نفتى خاورميانه‌اى كه تحت سلطه‌ى آمريكا است، وابسته خواهد ساخت. در مورد كشورى كه مصرف‌كننده‌ى بيش از 25 درصد توليدات نفتى جهان است اما خود با كانادا بر روى هم بيش از سه‌درصد ذخاير شناخته‌شده‌ى نفت جهان را ندارند، اين سياست قابل درك است. آن‌چه دونالد كاگان صاحب‌نظر سياسى دست راستى و استاد دانشگاه ييل در جريان بحران عراق اظهار داشت، موضوع را به روشنى و به‌طور موجز بيان می‌كرد: "هر وقت كه ما مسايل و مشكلات اقتصادى داشته‌ايم، اين مسايل و مشكلات در نتيجه‌ى اختلال در تأمين نفت ما بوجود آمده است. اگر ما نيرويى در عراق داشته باشيم، هيچ‌گونه اختلالى در تأمين نفت ما بوجود نخواهد آمد." توجه به اين واقعيت كه آمريكا با همه‌ى وزن و اهميتى كه در تحولات جهانى دارد، - به‌اضافه‌ى كانادا - بر روى هم سه‌درصد و اروپاى غربى نيز با همه‌ى نقش و اهميتى كه در صحنه‌ى اقتصاد جهانى دارد فقط دو درصد ذخاير شناخته‌شده‌ى نفت جهان را در اختيار دارند و اروپاى شرقى و اتحاد شوروى سابق كه طى پنجاه‌ سال قطره‌اى نفت از خارج وارد نمی‌كردند بر روى هم فقط هفت‌درصد ذخاير جهانى نفت را دارند، اما منطقه‌ى خاورميانه يك‌جا صاحب 65 درصد ذخاير مزبور است، اهميت اين منطقه و ماهيت بحران‌هاى سياسى آن‌را بهتر آشكار می‌كند (نمودارضميمه كه در نشريه‌ى ذخاير نفت خام و گاز طبيعى جهان شماره‌ى اول ژانويه‌ى 2001 درج و در سرمقاله‌ى دسامبر 2002 "مانتلى ريويو" نقل شده است در اين زمينه بسيار گويا است.) به‌علاوه توجه به اين واقعيت كه بنا به پيش‌بينى وزارت انرژى ايالات متحده در سال 2002 تقاضاى جهانى نفت طى بيست سال آينده از 77 ميليون بشكه در روز (كه مربوط بزمان اين برآورد است) تا 120 ميليون بشكه در روز افزايش خواهد يافت ��

دورنمای گزارش اطلاعاتی آمریکا

موسسه بين المللي مطالعات استراتژيك در لندن: دورنماي گزارش اطلاعاتي آمريكا عقب نشيني از جنگ بود
خبرگزاري فارس : بخش پاياني گزارش موسسه بين المللي مطالعات استراتژيك در لندن در زمينه برآورد اطلاعات ملي امريكا در باره برنامه هسته اي ايران منتشر شد. به گزارش خبرنگار فارس از لندن، موسسه بين المللي مطالعات استراتژيك در لندن در ادامه تحليل خود از گزارش برآورد اطلاعات ملي امريكا در باره برنامه هسته اي ايران به تشريح تفاوت بين فعاليت هسته اي نظامي و غير نظامي پرداخته است و اينچنين آورده است : تمايز بين فعاليت هسته اي نظامي و فعاليت هسته اي غيرنظامي : گزارش برآورد اطلاعات ملي امريكا برنامه سلاح هسته اي ايران را به طور باريك و محدودي به دو صورت بيان كرده است و گفته است كه فعاليت هسته اي ايران يا به طور ويژه اي بر روي سلاح هاي هسته اي متمركز است و يا اينكه به فعاليت مخفيانه تبديل و غني سازي اورانيوم مربوط مي شود . البته ايران در طول اين مدت بر روي اين مسئله پافشاري كرده است كه كارغني سازي اورانيوم را فقط براي اهداف غير نظامي انجام مي دهد ، اما از آنجايي كه مواد شكافته شده هسته اي داراي مصرف دوگانه اي هستند ، تمايز بين فعاليت هسته اي نظامي و فعاليت هسته اي غير نظامي مي تواند تمايزي مصنوعي به شمار رود . اين خط تمايز به طور ويژه اي در باره ايران كه سابقه نقض حفاظتي و نبود شفافيت كار در فعاليت هسته اي را داشته است ، بسيار نامشخص و نامعلوم است . توليد يك سلاح هسته اي معتبر به سه چيز نياز دارد : مقادير قابل توجهي از مواد شكافته شده هسته اي حال يا به صورت اورانيوم غني شده و يا پلوتونيوم دوباره پردازش شده ، توان ساخت سلاح از ماده شكافته شده هسته اي ، و وسايل تحويل آن . ايران همچنان مجدانه سرگرم كار بر روي 2 مورد از 3 مورد بيان شده است از جمله انجام سخت ترين مرحله يعني توليد مواد شكافته شده هسته اي . كار فعاليت هسته اي ايران كه ظاهرا در سال 2003 متوقف شده است ، مي تواند در هر مقطع زماني در آينده ، چنانچه ايران محاسباتش را تغيير دهد ، آغاز شود . علاوه بر آن ، انجام روند غني سازي اورانيوم كه توسط ايران هم اكنون در حال انجام شدن است موجب مي شود تا ايران بتواند چنانچه خيلي مايل باشد به سرعت يك بمب بسازد . همچنين ايران مي تواند انباري از اورانيوم كم غني شده را به ظاهر براي سوخت يك راكتور هسته اي ذخيره كند و بعد با گذراندن اين اورانيوم هاي كم غني شده از آبشار سانتريفوژها ، در مدت چند هفته آنها را به اورانيوم آماده براي توليد سلاح هسته اي تبديل كند . اين توان بالقوه در باره ايران مي تواند همچنان به عنوان نگران كننده ترين جنبه برنامه هسته اي ايران باقي بماند . و همانطور كه گري سيك استاد دانشگاه كلمبيا در اظهاراتش گفته است ، تهديد به داشتن و برخوردار بودن از يك سلاح هسته اي حتي بدون وجود داشتن آن سلاح مي تواند براي ايران در اعمال نفوذش بر همسايگانش مفيد باشد و حتي اين خيلي به ايران قدرت بيشتري را مي دهد چنانچه كه ايران نشان ندهد كه داراي برنامه واضح و روشني در ارتباط با ساخت سلاح هسته اي است زيرا در آن موقع ديگر يك هدف نظامي مطرح نمي شود .وجود برنامه موشك باليستيك ايران نيز نگراني ها را افزايش مي دهد . اعلام خبر مربوط به موشك جديد عاشورا با برد دو هزار كيلومتر كه از سوي تهران در 26 نوامبر اعلام شد خود دليل ديگري بر تصميم ايران براي دستيابي به استراتژي ماوراي همسايگانش است . تاثير سياسي : گزارش برآورد اطلاعات ملي امريكا اعتبار جورج بوش رئيس جمهور امريكا را ، كه در ماه اوت به وي هشدار داده شود بود كه ممكن است اطلاعات جديد موجب تغيير ارزيابي جامعه اطلاعاتي شود ، تضعيف مي كند. مخالفان جورج بوش در حزب دمكرات امريكا اين سوال را مي پرسند كه چرا بوش با وجود اين مسئله همچنان شعارهاي مربوط به حمله به ايران را افزايش داده بود . در ماه اكتبر جورج بوش رئيس جمهور امريكا گفته بود كه ممكن است برنامه هسته اي ايران به جنگ جهاني سوم بيانجامد . مايكل مك كانل مدير اطلاعات ملي امريكا در ماه اوت بوش را مطلع كرده بود كه وي نمي تواند تا پيش از ارزيابي بيشتر تحليل گران از داده هاي ارائه شده ، نتيجه اي را در اين باره اعلام كند اما جورج بوش در آن زمان به اين مسئله توجهي نكرده بود . گزارش برآورد اطلاعات ملي امريكا بحث مربوط به كيفيت و اعتبار سرويس هاي اطلاعاتي امريكا را دوباره احيا كرده است . جمهوريخواهان در سناي امريكا از كميسيون كنگره امريكا خواسته اند تا تحقيقاتي را در باره نتايج اعلام شده در اين گزارش اطلاعاتي به عمل آورد . از آنجايي كه برآورد اطلاعات ملي امريكا پذيرفته است كه گزارش هاي قبلي اشتباه بوده اند ، اكنون اين سوال پيش آمده است كه چرا بايد اين باره به اين گزارش اعتماد شود و صحت آن پذيرفته شود ؟ برخي متحدان امريكا نيز به طور خصوصي سرگرم پرسش همين سوال هستند . البته واكنش خارجي غالب، كه ناشي از انتشار اين گزارش اطلاعاتي است ، يك آسودگي خاطر را به همراه دارد و آن اين است كه دورنماي جنگ با ايران عقب نشيني كرده است . محمد البرادعي مدير كل آژانس بين المللي انرژي اتمي ، كه ارزيابي اش در باره فعاليت هسته اي ايران از سوي برآورد اطلاعات ملي امريكا مورد تاييد قرار گرفته است ، انتشار اين گزارش اطلاعاتي را يك پنجره فرصت ناميده است و گفته است كه انتشار اين گزارش فرصتي را پديد مي آورد تا بدون نياز به ضرورت يك تهديد فوري ، به كارگيري ديپلماسي ظهور پيدا كند . موسسه بين المللي مطالعات استراتژيك در لندن در پايان تحليل خود افزود : اكنون با توجه به تمامي آنچه كه گفته شد ، اين مسئله كه آيا به كارگيري ديپلماسي در باره برنامه هسته اي ايران كه در مدت 4 سال گذشته نتايج كمي را به همراه داشته است ، بدون وجود تهديد مي تواند موفقيت آميز باشد يا خير ، موضوعي است كه بايد منتظر ماند و ديد .

۱۳۸۶ دی ۷, جمعه

ران پائول: احتمال حمله نظامی به ایران همواره به قوت خود باقی است


ران پائول،کانديدای رياست جمهوری ايالات متحدۀ امريکا از حزب جمهوريخواه ، اظهار داشت که عليرغم گزارش اخير نهاد ارزيابی اطلاعاتی آمريکا مبنی بر اينکه ايران فعاليتهای تسليحاتی هسته ای خود را متوقف کرده، احتمال حملۀ نظامی به ايران همواره به قوت خود باقی است. به گزارش خبرنگار سرويس بين المللی خبرگزاری انتخاب به نقل از راو استوری ؛ ران پائول در مصاحبه ای تلويزيونی در برنامۀ مورنينگ جو، با وخيم توصيف کردن اوضاع عراق و افغانستان ادعا کرد که ايالات متحدۀ امريکا مقدمات آغاز حمله ای ديگر را فراهم آورده و اينبار نوبت ايران است. وی گفت:اخبار خوشايندی از منطقه به گوش نمی رسد.وی در ادامه افزود؛اوضاع در افغانستان روز به روز بدتر می شود،ترکيه حملات خود را به عراق آغاز کرده و پاکستان در حال خروش است، و در اين ميان ما در حال آمادگی برای حمله به ايران هستيم و گروهی از نو محافظه کاران خواهان بمباران ايران هستند. پائول در پاسخ به اين پرسش که ايالات متحدۀ امريکا، عليرغم گزارشی که نهاد ارزيابی اطلاعاتی دائر بر اينکه ايران فعاليتهای تسليحاتی هسته ای خود را متوقف کرده است، چگونه خواهد توانست حملات خود را به اين کشور توجيه کند ،گفت:من فکر نمی کنم گزارش مذکور عامل بازدارندۀ قوی ای باشد و بتواند مانع از وقوع حملۀ امريکا به تاسيات هسته ای ايران شود. پائول برنده جايزه پوليتزر، روزنامه نگار و محقق که پيش از اين اعلام کرده بود امريکا در حمله ای پيش دستانه تاسيسات هسته ای ايران را مورد هدف قرار خواهد داد، در ادامه بر ادعای خود پای فشرد و گفت:من فکر می کنم احتمال چنين اقدامی زياد باشد. پائول مدعی شد: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعنوان يک سازمان تروريستی[!] شناخته شده و بيشتر آنها[سپاه پاسداران] در هدف قرار دارند.وی در ادامه اظهار داشت ، هنوز بسياری از نومحافظه کاران وجود دارند که تحت چنين شرايط غير قابل باوری خواهان حمله به ايران هستند ،پس بهتر است منتظر مانده و ببينيم که چه خواهد شد. به گزارش خبرنگار سرويس بين المللی خبرگزاری انتخاب به نقل از راو استوری ؛پائول نهايتاً اينگونه نتيجه گيری کرد که هرج و مرج در خاورميانه رو به افزايش است ،عدم اتحاد و پيوستگی موجب افزايش هرج و مرج در خاورميانه است و ما بايد از آنجا فاصله بگيريم.

۱۳۸۶ دی ۵, چهارشنبه

خودکشی 6 هزار سرباز آمریکائی جنگ عراق







بر اساس تحقیقات جدید شش هزار و دویست و پنجاه و شش سرباز آمریکائی پس از بازگشت از عراق دست به خودکشي زده اند.براساس نظرسنجي شبکه تلويزيوني امريکايي سي بي اس در اين خصوص هر هفته بيش از 120 سرباز امريکايي خودکشي کرده اند.شانزده سرباز به طور متوسط هر روز دست به خودکشي زده اند.بر اساس اين تحقيق يک سرباز بيست و سه ساله پس از بازگشت از عراق در خانه والدينش در امريکا خود را حلق آويز کرد.تيم رومن ديگر سرباز امريکايي که تامين امنيت جاده منتهي به فرودگاه بغداد را برعهده داشت در بازگشت به امريکا دست به خودکشي زد.سرباز اندرسون بيست و سه ساله که طي سه ماموريت به عراق رفته بود خود را از پلي در امريکا پرتاب کرد و کشته شد.خانواده هاي اين سربازان از هم پاشيده شده است و از نظر رواني در وضع مناسبي قرار ندارند

۱۳۸۶ دی ۴, سه‌شنبه

عوارض ناشی از انفجار مراکز اتمی -دکتر اکرم پدرام نیا


"آخرین اطلاعات رسیده از سوی حامیان بوش نشان می دهد که وی برآن است به منظور حملۀ پیشگیرانه یا خنثی کننده با استفاده از "بانکر باسترها" به ایران حمله کند.... قابل ذکر است که "بانکر باستر" نامی خوش آهنگ برای بمب اتمی است و استفاده از این نوع سلاح در ایران (یا هر جای دیگر) صدها هزار تن از زمین، آب و صخره و سنگها را تبخیر خواهد کرد. سپس در اثر حرکت مواد رادیواکتیو حاصله در جهت باد میلیونها نفر از جمعیت این کشور کشته یا بیمار خواهند شد. شیوع جهانی سرطان و بیماریهای دیگر باری دیگر و در حد چشمگیری افزایش خواهد یافت. منطقۀ مورد حمله برای نسلها آلوده و غیر قابل استفاده باقی خواهد ماند.... طراحان معتقدند در صورتی که مراکز اتمی در اعماق زمین تعبیه شده باشند، بانکر باسترها نمی توانند بدان ژرفا نفوذ کنند و آنها را از بین ببرند، به همین دلیل تصور می شود که تعداد زیادی از بانکر باسترها را بطور پی در پی به همان سوراخ روانه کنند. حال شدت فاجعه ناشی از مواد رادیواکتیو را تصور کنید." *
احتمال رخداد یا عدم رخداد این حادثۀ هولناک موضوعی است که ذهن بسیاری از ما را به خود مشغول کرده است. به نظر من راهیابی به منظور پیشگیری از به واقعیت پیوستن این خطر به کسب دانش و هوشیاری نیاز دارد. یکی از زمینه های لازم برای کسب این دانش، آگاهی از اهداف و برنامه های احتمالی آنهایی است که قصد تجاوز به کشور ما را دارند. زمینه دیگر، شناخت عوارض متعاقب آن و نحوۀ مواجهه با آن است. بنابراین داشتن آگاهی هرچند محدود از اورانیوم، بمب اتمی و اثرات مخرب آن از ضروریات امروز است. از این روی، در سطح فراگیری عمومی، درصدد جمع آوری اطلاعات مربوط به این دانش که در مقولۀ علوم فیزیک پزشکی و بیوفیزیک می گنجد، برآمدم. به عقیده من دانستن این مطالب می تواند کمکی باشد که از پنجره متفاوتی به عرصه تاخت و تاز امپریالیزم بنگریم و با هوشیاری بیشتر آماده باشیم.
اورانیوم چیست؟
اورانیوم از عناصر شیمیایی رادیوکتیو و جزء فلزات سنگین است که به طور طبیعی و در مقیاسی کوچک در خاک، صخره ها، آب، گیاهان، حیوانات و بدن انسان وجود دارد. اما ذخایر متمرکز این ماده در صخره های سخت یافت می شود که معمولا با خاک و گیاهان پوشیده شده اند. عمده ذخایر اورانیوم در کشورهایی چون کانادا، استرالیا، جنوب غربی آمریکا و... وجود دارد.
بطور طبیعی اورانیوم قبل از مرحلۀ غنی شدن دارای جرم اتمی 238 است. اورانیوم لازم برای تولید انرژی در راکتورهای هسته ای، اورانیوم غنی شده یا اورانیوم با جرم اتمی 235 است که در شرایط طبیعی فقط 7/0 درصد از کل اورانیوم را تشکیل می دهد. با تجهیزات غنی سازی، 90 درصد از اورانیوم 238 را به اورانیوم 235 تبدیل می کنند و اورانیومی که بیش از 20 درصد از آن اورانیوم 235 باشد، برای تولید سلاح اتمی استفاده می شود و کمتر ار این میزان درصد برای راکتورهای انرژی هسته ای بکار می رود.
مکانیسم عمل بدین گونه است: پلوتونیوم و اورانیوم از اتمهای سنگینی هستند که درون هستۀ خود تعداد زیادی پروتون و نوترون دارند. بطور خوبخودی یا در اثر برخورد نوترونهای اتم دیگر با هسته این اتمها شکافت هسته ای رخ می دهد. زمانی که هسته ای سنگین در اثر شکافت به دو هسته کوچکتر تقسیم می شود، نوترون های اضافی آزاد می گردند. اگر این نوترون ها بوسیله هسته های دو نیم شده دیگر جذب شوند، آنها نیز به دو نیم می شوند و نوترون های بیشتری را آزاد می کنند. در شرایط عادی نوترونهای آزاد شده به هسته های دیگر برخورد نمی کنند و باعث ادامۀ رویداد شکافت در اتمهای دیگر نمی شوند. اما اگر این اتمها را تحت فشارهای بالا در کنار یکدیگر قرار دهند، نسبت تصادم نوترونها با هسته های اتمهای مجاور افزایش یافته و زنجیره ای از تصادم نوترونها با هسته اتمهای مجاور را بوجود می آورند. در مراکز اتمی با جذب نوترونهای اضافی این برخوردها را کنترل می کنند. اما در مراکز تولید سلاح اتمی این برخوردها ضروری هستند و کنترل نمی شوند.
عوارض ناشی از تماس بدن با اورانیوم
اگر بدن انسان در اثر حوادثی چون تخریب حاصل از حمله احتمالی به مراکز انرژی هسته ای در معرض اورانیوم 235 و دیگر ترکیبات اورانیوم قرار گیرد، دچار دو نوع مسمومیت شیمیایی و مسمومیت رادیولوژیکی می شود.
مسمومیت شیمیایی
کلیه ها در بدن از اصلی ترین اعضایی هستند که در اثر تماس با اورانیوم و ترکیبات آن دچار مسمومیت می شوند. این مواد می توانند از دو طریق وارد بدن شوند، از راه تنفس هوای آلوده به غبار اورانیوم یا از طریق خوردن مواد غذایی حاوی این مواد. پس از ورود اورانیوم به بدن، این ماده از راه جریان خون برای تصفیه به کلیه ها حمل می شود و آسیبی جدی به سلولهای کلیوی وارد می کند. جذب 50 تا 150 میلی گرم (بسته به شرایط فیزیکی هر فرد) باعث نارسایی حاد کلیه و مرگ فرد می گردد.
مسمومیت رادیولوژیکی
اورانیوم و ترکیبات آن پس از ورود به بدن در اعضایی مثل ریه ها باقی می مانند و برای ماهها و سالها از خود پرتوهای رادیواکتیو تشعشع می کنند. این پرتوها باعث ایجاد سرطان شده و نیز هر چه میزان ورود این مواد به بدن افزایش یابد، احنمال ابتلا به سرطان بالا می رود.
تاثیر اورانیوم بر DNA
دایان استرنز، بیوشیمیدان از دانشگاه اریزونای شمالی در سال 2006 طی تحقیقی ثابت کرد که زمانی که سلولهای بدن در معرض اورانیوم قرار می گیرند، اورانیوم به DNA داخل سلول متصل می شود و باعث موتاسیون یا جهش سلولی می گردد که این جهش منجر به کپی برداری و تکثیر دریاچه ای از پروتئین هایی می شود که برخی از آنها می توانند به ایجاد انواع سرطان ها منجر شوند. استرنز در ادامه می گوید: "نتایج حاصل از تحقیقات ما نشان داد که اگر میزان تشعشع به اندازه ای کم باشد که حتی نتوانیم آنرا اندازه گیری کنیم، ضرورتا بدین معنا نیست که فرد در معرض خطر نیست، زیرا هرگاه فلز سنگینی به DNA انسان متصل شود، در سلول مربوطه جهش رخ می دهد."
در اثر انفجار اورانیوم تخمین زده می شود که میزان تشعشع رادیواکتیو در حوالی منبع اورانیوم از 5 رونتگن (واحد دوز دریافتی اشعه) در ثانیه بیشتر است که در طول یک ساعت حدودا معادل 20,000 رونتگن می شود. قابل توجه است که دوز کشندۀ تشعشعات رادیواکتیو حدود 500 رونتگن در مدت پنج ساعت است. بدین ترتیب در اثر انفجار مرکز هسته ای اهالی نزدیک به مرکز ظرف چند دقیقه میزان کشندۀ این ماده را دریافت می کنند. بعد از حادثه چرنوبیل مطالعات انجام شده از مردم اوکراین، روسیه و بلوروس که در مجاورت مرکز اتمی چرنوبیل زندگی می کردند، نشان داد که اشعه رادیواکتیو بر بیش از یک میلیون نفر از ساکنین آن ناحیه اثر گذاشته است و تا سال 2000 یعنی چهار سال بعد از انفجار، 4000 نفر از کودکانی که در معرض اشعه قرار گرفته بودند، به سرطان تیروئید مبتلا شده اند. قابل ذکر است که چرنوبیل یک انفجار اتمی نبود. این صرفا آتش بسیار سوزان و خیره سر سوخت اتمی بود. تخمین زده می شود که چرنوبیل و ناحیه وسیع اطراف آن برای سیصد تا ششصد سال آینده غیر قابل زیستن باشد.
باران رادیواکتیو حادثۀ چرنوبیل برای مدتی طولانی مواد غذایی و احشام اطراف اروپا و کشورهای اسکاندیناوی را آلوده کرد و تشعشعات اتمی حاصل از آن هنوز هم در خاک و در بدن برخی از موجودات زنده یافت می شود.
تاثیرات ناشی از انفجار بمب اتم یا انفجار مرکز هسته ای
انفجار هسته ای می تواند تاثیرات مخرب زودرس و دیررس به همراه داشته باشد. تاثیرات زودرس از جمله حوادث ناشی از انفجار، تشعشعات حرارتی، تشعشعات یونیزه کننده آنی یا پرتوهای رادیواکتیو هستند که می توانند ظرف چند ثانیه یا چند دقیقه پس از وقوع انفجار هسته ای اثرات مخرب خارق العاده ای بجای بگذارند. تاثیرات دیررس از قبیل باران رادیواکتیو و تاثیرات احتمالی بر محیط زیست می باشد که از چند ساعت تا چندین قرن باقی می ماند و می تواند تا مسافت بسیار دوری از محل انفجار هسته ای را دربرگیرد. در اثر انفجار یک مرکز هسته ای یا بمب اتم انواع مختلفی از انرژیها آزاد می شوند که همگی اثرات زیانبار و مخربی دارند. این انرژی ها در اثر امواج تکان دهنده، امواج الکترومغناطیس، پرتوهای گرمازا، تشعشع مستقیم رادیواکتیو و باران رادیواکتیو آزاد می شوند.
در اثر انفجار، امواج تکان دهنده ای ایجاد می شود که فشاری معادل چندین هزار پاند در اینچ مربع بوجود می آورد. صرفا 10-15 پاند فشار می تواند باعث تخریب ساختمانها و خرد شدن اشیاء گردد. ریه های انسان در اثر فشاری برابر با 30 پاند له می شوند. این امواج، توفانی بوجود می آورند که انسانها و اشیاء را همچون موشک به هوا پرتاب می کنند.
پرتوهای گرمازا حامل نور و گرما هستند. نور حاصل از این پرتوها به دلیل شدت زیاد قادر است که صخره ها را منفجر کند، انسانها را در فاصله های بسیار دور کور کند و مواد آتش زا را که در نقاط بسیار دوردست قرار دارند، مشتعل کند. گرمای حاصل از این پرتوها نیز باعث سوختگی می شود.
پرتوهای الکترومغناطیسی حاصل از انفجار مرکز هسته ای مشابه پرتوهای گرمازا عمل می کنند. اگرچه این پرتوها آسیب مستقیمی بر انسان وارد نمی کنند، ولی به دلیل مختل کردن ابزار الکتریکی می توانند مراکز پزشکی را از کار بیاندازند.
تشعشع رادیواکتیو: در اثر انفجار مرکز هسته ای یا بمب اتمی پرتوهای رادیواکتیو مختلفی آزاد می شوند. پرتوهای گاما و نوترون به راحتی از اجسام جامد مثل پوست و گوشت عبور می کنند و کشنده هستند. بتا و آلفا بدلیل طول موج کوتاهتر خطر کمتری دارند و از پوست بدن بداخل نفوذ نمی کنند. اما با این وجود اگر ذرات الفا از راه دهان وارد بدن شوند، بیشترین آسیب را به بدن انسان وارد می سازند. باران رادیواکتیو تعداد بیشماری از ذراتی هستند که از ساختمانها و اشیایی که در محل انفجار به هوا پرتاب شده اند و با مواد رادیواکتیو ترکیب گشته، تشکیل می شوند. این باران می تواند تا 24 ساعت بعد از انفجار ادامه یابد و ابری شبیه قارچ در منطقه بوجود آورد و در محدوده بسیار وسیعی به زمین بنشیند. به همین دلیل باران رادیواکتیو می تواند از خطرناکترین موارد تاثیر انفجار باشد و این خطر تا مادامی که مواد رادیواکتیو پرتوهای خود را از دست نداده اند، ادامه دارد که معمولا تا ده برابر نیمه عمر ماده رادیواکتیو می باشد.
تاثیر تشعشعات اتمی بر بدن انسان
این تشعشعات بر سلولهایی از بدن که بطور فعال درحال تقسیم سلولی هستند (مو، مغز استخوان و اعضای تولید مثل) اثراتی جدی می گذارند. ورود دوز بسیار بالای پرتوهای رادیواکتیو سیستم عروقی انسان را از بین می برد و همچنین می تواند در مغز باعث تجمع مایعات گشته و ورم مغزی ایجاد کند. علائم حاصل از این آسیب شامل تهوع، استفراغ، اسهال، تشنج و در نهایت کما و مرگ است. به هنگام دریافت دوزهای بالا به دلیل عدم تعادل مایعات و مواد الکترولیتی در بدن ظرف ده روز مرگ اتفاق می افتد. در دوز متوسط مغز استخوان از بین می رود و تولید سلولهای خونی را مختل می سازد و عفونت های جدی و خونریزی های شدید را باعث می گردد و فرد ظرف چهار تا پنج هفته جان خود را از دست می دهد. بدلایل بالا حتی در زمان دریافت دوز پایین پرتوهای رادیواکتیو احتمال مرگ وجود دارد.
بعد از بمباران هیروشیما در ششم آگوست 1945 میزان مرگ و میر ناشی از انفجار، پرتوهای گرمازا و تشعشعات رادیواکتیو به 70.000 نفر بالغ شد و بدنبال تاثیرات ناشی از باران رادیواکتیو تا پایان سال 1945 این آمار به 100.000 نفر رسید. آمار کشته شدگان این حادثه در سال 1950 یعنی پنج سال بعد از بمباران از مرز 200.000 نفر گذشت. البته هیچ کس قادر نبوده و نخواهد بود که آمار دقیقی از افرادی که از آن روز تاکنون در اثر این حادثه جان خود را از دست داده اند، بدست دهد. اما تا به امروز انواع وسیعی از آسیب های جدی بر سلامتی انسانهای آن منطقه گزارش شده است، آسیب هایی چون سرطان و عوارض روانی ناشی از بمب تا پایان عمر با قربانیان همراه بوده و خواهد بود.

خطر آمریکا و جنگ را جدی بگیرید



مصاحبه اي قديمي با دکتر ناصر زرافشان
پنج شنبه 22 نوامبر 2007
دوشنبه ۱ خرداد ۱٣٨۵ - ۲۲ می ۲۰۰۶
رادیو "پیام آزادی” که در سوئد مستقر است، گفتگوئی با ناصر زرافشان که به دلیل مرخصی در خارج از زندان به سر می برد، انجام داد. در این گفتگو ناصر زرافشان نسبت به خطر جنگ هشدار داده و تاکید کرده است که حضور آمریکا در خاورمیانه برای دموکراسی و حقوق بشر نیست، بلکه برای نفت است.
زرافشان: سوال اصلی و پایه در این شرایط که به قول معروف «ز منجنیق فلک سنگ فتنه می‌بارد»، این است که هدف واقعی آمریکا در خاورمیانه و ایران کدام است؟ چون تا زمانی که یک جواب همراه با یقین و قابل اتکاء بر این سوال نداشته باشیم، تا وقتی ندانیم نیت واقعی حریف در این داستان چیست، نمی‌توانیم تصمیم جدی بگیریم که چه باید بکنیم و چه موضعی بگیریم. ادعای سردمداران سیاست خارجی آمریکا این است که ما آماده‌ایم در خاورمیانه برای گسترش حقوق بشر و دمکراسی. از آن گروه روزنامه‌نگاران و روشنفکران آبکی (من معذرت می‌خواهم که این کلمه‌ها را به کار می‌برم) هم که ظرف ده تا پانزده سال گذشته در ایران پرورش یافته‌اند، خوب، یک بخش وسیعی از آنان همین حرف‌ها را تکرار می‌کنند. بدون این که هیچ توضیحی داشته باشند و بگویند امریکایی که می‌شناسیم، دستکم توی این ۵۰ تا ۶۰ سال بعد از جنگ ،حسابدار تل‌های نشر، حسابدار بزرگ‌ترین حمام‌های خون در سرتاسر دنیا بوده است. چه اتفاقی افتاده، چه تغییری صورت گرفته و چه انگیزه‌ای الان دارد و با چه محرکی الان، تبدیل شده به پرچمدار حقوق بشر و دمکراسی.
من از این بابت این را می‌گویم که یک بخشی بی‌صبرانه منتظر مداخله بیگانه و حتی مداخله نظامی هستند. بی‌آنکه دقیقاً فکر کنند که معنای جنگ و معنای مداخله نظامی برای مردم چیست. این بدیهی است که مردم به ستوه آمده‌اند، از فشار، سرکوب، گرفتاری، مشکل. اما یک نکته بسیار ریز وجود دارد که کمتر به آن توجه می‌شود، و منشاء سوءتفاهم بزرگی است. آن این است که، هدف مردم ایران که تأمین حقوق و آزادی‌های دمکراتیک آنان، استقرار سیستمی که این حقوق و آزادی‌ها را محترم بشمارد و به آن عمل کند و راه مسدود شده توسعه و پیشرفت این جامعه را باز کند. این هدف سوای اهدافی است که آمریکا در این منطقه دارد. این نکته ساده را کسی متوجه نیست که در واقع آنچه که مردم ایران می‌خواهند، هدفی که مردم ایران دارند، با هدفی که آمریکا و متحدین آن سیستم، با آن به منطقه آمده‌اند یکی نیست.
این علامت عدم بلوغ ملتی است که برای مسائلی که حل آنها علی‌القاعده به عهده خودش است منتظر بیگانه باشد، چشمش به دست بیگانه باشد ببیند که او چه جوری عمل می‌کند. اگر بخواهیم خیلی ساده و عوامانه آن را مطرح کنیم، در واقع یک کسانی منتظر هستند که بیگانه‌ای بیاید با سرباز خودش اینجا کشته بدهد، و با پول خودش هزینه‌های سنگین متحمل بشود و شرایطی را تأمین کند که بعد از آن شرایط آن مردم راحت‌تر زندگی بکنند. این را وقتی بازش کنید موضوع مضحک و خنده‌داری است.
این کسانی که یک چنین خام‌طمعی عافیت طلبانه‌ای دارند، واقعاً باید منتظر کیفر عظیم تاریخ باشند. این آدم‌ها نه معنای جنگ را می‌فهمند که یعنی چی، و نه عواقبش را برای مردم می‌دانند که کدام است. زیر تأثیر تبلیغات امپریالیستی که به هرحال همیشه در این نوع تجاوزها از آن تبلیغات استفاده می‌کنند، یک جمعی منتظر مداخله بیگانه نشسته‌اند، غافل از اینکه این دعوا فقط دو طرف ندارد که یک طرف جمهوری اسلامی و یک طرف آمریکا. بلکه یک طرف سومی هم که مردم ایران‌اند و قرار نیست که قربانی دست و پا بسته دعوایی باشند که خودشان در این دعوا تصمیم نمی‌گیرند. زیرا هر طرفی که این جنگ را شروع کند و هر طرفی دامن بزند. این مشکل را و این تنش را به جاهای باریک بکشاند. مالا مردم باید هزینه‌اش را بپردازند. به نظر من در اظهارنظر کردن راجع به این قضیه، خام‌اندیشی و ساده‌انگاری را باید کنار گذاشت و باید توجه کرد که معنای جنگ و عواقبش برای مردم و جامعه ما چیست؟ نظام سیاسی حاکم بر یک جامعه‌ای یک چیز است و یک موجودیتی برای خود دارد، مردم و خود آن جامعه یک موجودیتی سوای این نظام سیاسی حاکم دارد.
نظام‌های سیاسی می‌آیند و می‌روند. ولی مردم و جامعه در کلیتش تداوم دارد در تاریخ، و کسی حق ندارد، جامعه و مصالح آتی و بلند مدت جامعه را، فدای حسابی بکند که با نظام سیاسی جامعه دارد. الان خطر درِ خانه ما را زده و آنچه که مورد تهدید قرار داده، مردم و جامعه است.
من این قسمت را از این بابت گفتم که این تفکر را عده‌ای دامن می‌زنند و جانبداری می‌کنند. از مداخله بیگانه یک معادله نادرست و مجعول هم درست کرده‌اند، که اگر کسی بخواهد با مداخله بیگانه، با راه افتادن جنگ در منطقه مخالفت کند، لابد از موضع جمهوری اسلامی و یا موضع حمایت از جمهوری اسلامی دارد صحبت می‌کند. و به این ترتیب یک جور ترور فکر را دارند صورت می‌دهند. حال آنکه به هیچ وجه این طور نیست که این طرز تفکر القاء می‌کند. این دعوا فقط دو طرف ندارد. دو تا نظام سیاسی و دو تا حاکمیت که تکلیف هر دو آنها روشن است. آن کسی که این وسط لطمه می‌بیند و معآلاً هزینه این بحران را خواهد پرداخت، مردم ایران است و باید این را در نظر داشت و با توجه به این مسئله باید به این بحران نزدیک شد. در درجه بعد، خوب، فکر می‌کنم باید این نکته را تذکر داد که هدف‌های آمریکا در این مرحله و نه فقط آمریکا بلکه هدف‌های آن مجموعه که عجالتاً آمریکا سرکردگی‌اش را به عهده دارد، در خاورمیانه و ایران، با هدف‌های مردم ایران یکی نیست. و باید برای مردم، اینجا توضیح داد که اشتباه نکنند، که فکر کنند اگر بیگانه می‌آید اینجا، می‌آید که برای ما، آزادی و حقوق اساسی ما را تأمین کند و منافعی که بر سر پیشرفت ترقی جامعه است، برطرف کند. خاطرمان باشد که وقتی ارتش آمریکا وارد عراق شد سه سال پیش، در ابتدا شاید برخی مردم عراق شادمانی می‌کردند، جشن گرفته بودند و پایکوبی می‌کردند. اگر کسی نمی‌تواند خودش مسئله را تحلیل کند، لااقل با آن اتفاقاتی که در این سه سال در کنار گوشمان، اینجا در عراق اتفاق افتاده است، به عنوان یک الگو، نگاه کند و ببیند که معنای جنگ و مداخله چیست. من این را به عنوان زمینه اصلی و مقدمه آن چیزی که می‌خواستم خدمتتان عرض کنم، گفتم.
متأسفانه هر دو طرف ظاهراً گوشه چشمی به جنگ دارند. از طرف امپریالیسم و اهدافش و استراتژی کلی‌اش مطلب قابل درک‌تر است. ولی آنچه برای من قابل درک نیست، چرا سردمداران جمهوری اسلامی متوجه نیستند دارند چه می‌کنند.
دستیابی به تکنولوژی هسته‌ای و انرژی هسته‌ای همانند نهضت ملی شدن نفت است و این دو را با هم قابل مقایسه‌اند؟
زرافشان : نه، نه، ببینید، اساساً اینها از اساس با هم قابل مقایسه نیستند. الان تقریباً روشن شده است که انرژی هسته‌ای انرژی قابل اتکایی برای بشریت نیست. آنها که بی‌هیچ مانع و مشکلی به انرژی هسته‌ای دسترسی دارند، واقعاً به این نتیجه رسیده‌اند که این انرژی در واقع آینده‌ای ندارد و باید از آن چشم پوشید. این یک بخش قضیه، اما بخش دوم این است که اگر این اشکالات را نداشت هم، چون نظارت دمکراتیک در ایران وجود ندارد، حتی سلاح‌های متعارف و معمولی هم معلوم نیست چگونه و در راه چه هدف‌هایی به کار گرفته می‌شود. بنابراین مردم و منافع مردم ارتباطی با این داستان ندارد. منتها من فکر می‌کنم هر دو طرف قضیه، برای ایجاد یک نوع انسجام کاذب در جوامع خودشان به این مسئله دامن می زنند. در واقع بردن این مسئله در قالب یک پروژه ملی، به هیچ وجه، به هیچ وجه ربطی به مردم ندارد، اینجا نه منافع ملی ما در این سمت است و نه چنین فضایی وجود دارد. آن طرف قضیه هم که ماجرا را بزرگ می‌کند و سعی می‌کند که دشمن خارجی بتراشد. استحضار دارید بعد از داستان فروپاشی، دوره علم شدن بن‌لادن‌ها و امثالهم و قضیه افغانستان و چنین مسائلی بود. برای آن که آمریکایی‌ها هم الان احتیاج دارند که دشمن خارجی درست کنند، بزرگش کنند. برای آنکه یک مقداری از لحاظ داخلی سیاست‌های خودشان را توجیه کنند، و انسجام کاذبی در جامعه خودشان به وجود بیاورند.
این وضعیت درهر دو طرف قضیه مشاهده می‌شود. ولی عرض کردم تا آنجا که به خود ما مربوط می‌شود. عقیده من این است که اولاً انرژی هسته‌ای آینده بشریت نیست. ثانیاً اگر این مشکل و ایراد و آن عواقب و گرفتاری‌ها را هم نداشت، در شرایطی که نظارت دمکراتیک بر روی این مسئله وجود ندارد و در شرایطی که معلوم نیست در راه اهداف چه کسی، کجا و چگونه مورد استفاده قرار خواهد گرفت، به هیچ شکلی این یک طرح ملی نیست. منتها در هر دو طرف فعالیت تبلیغاتی وجود دارد و روز به روز هم متأسفانه کسانی که ظاهراً متوجه نیستند که در چه مسیری دارند، پیش می‌روند، از هر دو سوی قضیه به این تنش دامن می‌زنند.
مردم چگونه می‌توانند از این جنگ اهتراز کنند و برای جلوگیری از آن ،چه ابزاری در اختیار دارند و یا به چه ابزاری باید دست یابند.
زرافشان: بحث من همین است. ببینید، متأسفانه ما از لحاظ تشکل‌ها و نیروهایی که بتوانند به جامعه آگاهی بدهند و بتوانند مردم را بسیج کنند و سمت بدهند بسیار ضعیف و الان دچار مشکل هستیم. این مشکل بزرگ این مرحله جامعه است. متأسفانه ظرف ده پانزده سال گذشته در آن فضای نئولیبرالی که در طی این مدت، در جامعه حاکم بوده است، در این زمینه که اهداف آن مجموعه که به خاورمیانه آمده است، چه بوده و نتایج یک چنین تنش‌ها، بحران‌ها و چنین جنگی چه خواهد بود؛ آگاهی به جامعه داده نشده است.
متأسفانه باید گفت که هنر روشنفکران به اصطلاح دینی که در ظرف ده، پانزده سال گذشته با استفاده از امکانات همین حاکمیت که در اختیار آنان بوده است، و بر افکار عمومی، بر جنبش دانشجویی و جنبش‌های اجتماعی سوار بوده‌اند، بیش از این نبوده که آن روحیه مبارزه اجتماعی علیه دوران رژیم گذشته را به خاموشی، فراموشی و نسیان بسپارند. و نسلی را بی‌آرمان، بی‌اطلاع بپرورانند، که در مداخله امپریالیسم در این منطقه چیزی بیش از حقوق بشر و دمکراسی نمی‌بیند.
این نسل به تدریج و آهسته، آهسته از اردوی آمریکا سردرآورده است. ما دچار چنین مشکلاتی در جامعه هستیم. به نظر من در هر صورت این به عهده نیروهای آگاه و دلسوز است که آنچه را در توان دارند برای متشکل کردن خودشان و متشکل کردن مردم و دادن این آگاهی به جامعه که این جنگ به نفع هیچ کس نیست و از ناحیه هرکس شروع شود، هریک از این دو طرف، مسئولیت سنگین تاریخی به عهده آنان است. باید این آگاهی را به مردم داد که اگر چنین اتفاقی بیفتند اوضاع ما به مراتب از وضع عراق خراب‌تر خواهد شد.
این آگاهی را باید به جامعه داد که هزینه نهایی را فقط مردم پرداخت خواهند کرد. جلوی این جنگ و جریاناتی که به این قضایا دامن می‌زنند، باید ایستاد. تعجب من اولاً در این است که بعضی از روزنامه نگاران آبکی و بعضی از این روشنفکران پرورده‍ی این ده پانزده سال اخیر ، چگونه متوجه نیستند که نیروی قهاری که به این منطقه آمده است از لحاظ اقتصادی علی‌الخصوص چه اهدافی دارد.
سرمایه داری پیش از هر چیز، یک نظام اجتماعی است. نظام تولید و تجارت و سرمایه گذاری و این نوع فعالیت‌ها. لیبرالیسم نو یک استراتژی را برای باز کردن عرصه‌هایی که هنوز مانع و محضوری برای سرمایه‌داری است، به روی سرمایه‌داری، برای لیبرالیزه کردن دنیا دنبال می کند. از یک طرف در زمینه‌های اقتصادی فشارهایی در قالب طرح‌هایی مثل، طرح تعدیل ساختاری و برنامه‌های تعدیل ساختاری مطرح می‌شود. از طرف دیگر فشارهای سیاسی و نظامی برای تحمیل تغییراتی به کشورها و به مناطقی که چندان هماهنگ نیستند، وبا استراتژی آنهاانطباق ندارند، وارد می‌کند.
در این زمینه اطلاع رسانی کم شده و به نظر من باید این را باز کرد که هدف آنها در خاورمیانه و ایران چه است. نباید بیم این را داشت که وقتی شما در این مسیر حرکت می‌کنید، متهم بشوید که دارید از موضع جمهوری اسلامی صحبت می‌کنید و یا حمایت می‌کنید. ما یک هدف داریم و آن مردمند. ما سرسپرده مردم و منافع مردم هستیم. و مبنا و ضابطه تشخیص درستی یا نادرستی مواضع ما منافع مردم است. و هیچ چیز و هیچ خطری برای مردم الان بیش از دامن زدن به این تنش و احتمال نظامی شدن این بحران نیست. بنابراین من باز هم تأکید می‌کنم نیروهای دلسوز و آگاه و مردم دوست باید هرچه در توان دارند در درجه اول در متشکل کردن خودشان و بعد بردن این آگاهی به جامعه که عواقب این داستان، عواقب سر و ساده‌ای نیست. تا جامعه با واکنش خود در مقابل این موج مسموم بایستد.
ابزارهای اجتماعی ابراز اراده و اعمال اراده مردم روشن است که چه چیزهایی است و چیزهایی نیستند که بتوانند یک روزه وخلق‌الساعه آن را ایجاد کرد. مشکل عمده جامعه در همین جاست. و اگر آن ابزارهای اجتماعی برای اعلام اراده عمومی و اراده جمعی وجود داشت اصولا کار به این جاها نمی‌کشید.
تمام گرفتاری قضیه در این جاست. اما با تمام این حرف‌ها آنچه که مانده است، من فکر می‌کنم باید صورت مسئله‌های کاذب و غیر واقعی و دست و پا گیر و بی‌مورد را کنار گذاشت و الان که این خطر فوری‌ترین خطر و شدیدترین خطری است که جامعه را تهدید می‌کند. باید نیروها را در این سمت گذاشت. ء سازماندهی کرد برای اینکه جامعه در مقابل این خطر بایستد. لیبرالیسم نو برای بقاء خود بر طبل جنگ می‌کوبد. بقیه مسائل بهانه است.
همچنان که در مورد عراق دیدیم، سال‌ها بعد از اشتغال عراق هم نتوانستند به هیچ ترتیبی یک توجیه قابل قبولی برای آن مداخله نظامی در زمینه سلاح‌های کشتار جمعی که ادعا می‌کردند، بیاورند. لیبرالیسم نو برای بقاء خودش یک برنامه جنگ مستمر را آماده کرده و به هرطریق می‌کوشد این برنامه را اجرا کند.ء این طرف قضیه را آدم متوجه نیست که چرا اینقدر، برخوردها مبتنی بر بی خردی، ناپختگی و عدم توجه به منافع است. اما هرچه که هست وظیفه همین مقدار نیرویی که هست این است که مسائل کاذب، مسائلی که واقعاً عینیت و فعلیت دراین لحظه حاضر ندارد را کنار بگذارد. جامعه و مردم را متوجه کنند که اولاً خطر جدی است. و ثانیاً نتایج چنین جنگی اگر در منطقه دربگیرد و یا حتی اقدامات دیگر و وارد فاز نظامی هم نشویم و یک تحریم اقتصادی را و یا آن گونه که بعضی فکر می‌کنند مجموعه‌ای از اقدامات مختلف، چه لطمه سنگینی به جامعه وارد می‌کنند.
استراتژی تازه‌ای به وسیله آمریکا برای تسلط بر جهان تعقیب می‌شود.خط مشی آمریکا [نه فقط دولت آمریکا و یا یک دولت، حالا دولت آمریکا و یا هر دولت دیگری، چه رسد به اینکه خط مشی یک گروه خاصی مثلاً در دولت آمریکا باشد، آن طور که بعضی تصور می‌کنند]، نقطه اوج تحولاتی است که در طی ۱۵ تا ۲۰ سال گذشته صورت گرفته و این را برای آن مجموعه اجتناب ناپذیر کرده. امروز در سرمایه‌داری، سرمایه مالی غالب است و من به جرأت می‌توانم بگویم در تمام تاریخ فعالیت‌های اقتصادی بشر، روابطی متقلبانه‌تر و کلاهبردارانه‌تر از این بازارهای نوپدید و این شکل فعالیت‌های سرمایه داری مالی که ظرف بیست و چند سال گذشته، بعد از فرو ریختن دیوار برلین و روی کار آمدن ریگان در آمریکا و تاچر درانگلستان،در جهان گسترش یافته، وجودندارد. در واقع تلاش‌هایی برای عملکرد به اجماع واشنگتن صورت می‌گیرد.
هرگز هیچ وقت به این کیفیت نه دامنه غارت این وسعت را داشته و نه شیوه آن تا این اندازه متقلبانه و کلاهبردارانه بود که با اقتصاد حبابی و با بازی با یک مشت کاغذ یک شبه یک کشور را به نابودی بکشد. یک بخش قابل توجهی از ثروت ملی یک کشور را بی‌آنکه مردم بفهمند که به چه کیفیتی اتفاق افتاده، غارت کنند و ببرند. بلایی که بر سر مکزیک، آرژانتین، شرق آسیا، روسیه آمده است که داستان‌هایش را می‌دانیم. حضرات برای این آمده‌اند و تلاش‌هایی هم که می‌شود در مناطق مختلف دنیا چه در زمینه اقتصادی و چه به صورت سیاسی – نظامی برای برداشتن موانعی است برای پیاده کردن تغییرات ضروری و تحمیل تغییرات ضروری به حاکمیت‌ها و دولت‌ها برای آنکه مزاحمت و ممانعتی بر سر راه این طرح وجود نداشته باشد.
این استراتژی در خاورمیانه که خوب می‌دانید ، خاورمیانه منطقه‌ای است که یکباره بیش از ۶٨ درصد ذخایر شناخته شده نفت دنیا در آن قراردارد. بحث تسلط و کنترل نظامی منابع نفتی، چنانچه اگر این کنترل تحقق پیدا کند نه تنها تأمین سوخت را (که برای اقتصاد سرمایه‌داری امری حیاتی است) برای خود آنان عملی خواهد کرد، بلکه‌ بر روی سرمایه‌گذاری دیگران هم که تا حدود زیادی سرنوشت آنها بستگی به نفت خاورمیانه دارد، اثرگذار خواهد بود. آمریکا خودش حدود ۲۵ درصد فرآوردهای نفتی دنیا را مصرف می‌کند. در حالیکه ذخایر نفتی خودش بیش از ۲ درصد ذخایر شناخته شده دنیا نیست.
در شرایطی که مثلاً آمریکای جنوبی ۶ تا ۷ درصد ذخایر شناخته شده نفت را دارد و کل اروپا ۲ درصد ذخایر شناخته شده نفت دنیا را دارد. وقتی شما یک مرتبه در یک منطقه کوچک مثل خاورمیانه با ۶٨ درصد ذخایر نفت و گاز روبرو می‌شوید، این چیزی است که ولع و طمع همه را برمی‌انگیزد. علاوه بر این در استراتژی کلی لیبرالیسم نو به دلیل این ویژگی، خوب بحث کنترل این منطقه مطرح است.
هم از لحاظ آینده سیستم و هم اثرگذاری بر سرنوشت دیگران علی‌الخصوص چین. بنابراین پشت سر این لفاف و پوشش حقوق بشر و دمکراسی، اهداف واقعی، خود را نشان می‌دهند. عرض کردم سرمایه‌داری یک نظام اقتصادی است. نه یک نظام سیاسی یا حقوقی. و بنابراین باید به پشت سر این لفاف و پوشش (حقوق بشر و دمکراسی) توجه کرد. مطامع نهفته پشت سر این پوشش را مورد توجه قرار داد.
گرچه این برنامه درازمدت آنهاست، که البته ایستادگی مردم را می‌طلبد و ایجاب می‌کند. اما مهم‌تر اینکه اگر نظامی بشود. اگر این تنش وارد آن مرحله شود خطر خیلی شدیدتر خواهد بود. جنگ جز کشتار، بیماری، فقر و فاقه، مرگ و میر، قحطی و پریشانی، سرکوب و اختناق چیزی برای جامعه ندارد.
طرف مقابل، تو صفوف مردم آمده است. امپریالیسم می‌داند که در جامعه نارضایتی وجود دارد. خود را در میان این صفوف جا می‌زند. می‌داند که اگر غایب باشد نیروهای مردمی و رادیکال‌ رشد می‌کنند. می‌آید که صفوف مردم را به انحراف بکشاند. ضمناً حضور داشته باشد که روزی و روزگاری اتفاقی افتاد و اوضاع حاد و مهار قضایا از دست برود، بهره بگیرد. به انحراف بکشاند. با این مسئله باید مبارزه کنیم. با توجه به همه مشکلاتی که وجود دارد. این سازماندهی می‌خواهد و حسن نیت لازم است. من فکر می‌کنم آن چیزی را که به نظرم رسید و دراین لحظه اولویت دارد و حاد است همه را مطرح کردم و فکر می‌کنم همه باید در خدمت این هدف باشیم. نیروهای‌مان را اگر چندان نیست، و یا اگر چه حوادث در یکی دو دهه اخیر به کیفیتی نبوده است که حالا که به طرف این روزهای سخت و ناخواسته می‌رویم، بتوانیم آنطور که باید مقابله کنیم، معهذا هرچه نیرو داریم باید در همین جهت بگذاریم. من در شرایطی که چند روز دیگر ناچارم به زندان برگردم، در شرایطی که نیاز بیشتر به گفتگو داریم من باید به زندان برگردم.

بسوی ایران برای نفت



Undeterred, the War-for-Oil Machine Rolls Toward Iran

۱۳۸۶ دی ۱, شنبه

گزارشی که تل آویو را لرزاند


از سایت دنیای ما
تل آويو پی برده است که حتی رييس جمهور بعدی آمريکا هم بعد از اين گزارش قادر نخواهد بود به گزينه رو در رويی نظامی با ايران متوسل شود. در عين حال، تل آويو همچنين پی برده است که توانايی آن برای متقاعد کردن ملت های جهان به تحميل تحريم های اقتصادی سخت تر عليه تهران، عليرغم و عده های بوش و کاندوليزا رايس وزير امور خارجه برای ادامه تلاش ها در جهت اعمال فشار بيشتر بر تهران، تضعيف شده است.***تبليغات چی های اسرائيلی با طرح اين ادعا که گزارش با تشويق خود بوش- که دنبال توجيهی می گشت که دست به جنگ عليه ايران نزند- منتشر شد و در پی انتشار گزارش، جنگ بوضوح غيرممکن شده است، دچار تناقض گويی می شوند.صالح النامیالاهرام هفتگیبرگردان: بهنام افضلگزارشی که تل آويو را لرزانددر پی گزارش اطلاعاتی ايالات متحده مبنی بر اينکه از جانب ايران خطری وجود ندارد، اسرائيل با يک وضعيت استراتزيک فوق العاده مواجه شده است. تلفن همراه دکتر شلومو سيگِف، طبيب خصوصی ايهود اولمرت نخست وزير اسرائيل حدود 6 بعد از ظهر چهارشنبه گذشته به صدا درآمد. منشی خصوصی اولمرت بود که از سيگِف می خواست قرار ملاقات خود در خانه اولمرت- برای آنکه در حضور همسر او زمان عمل جراحی برداشتن يک غده سرطانی از پروستات او را تعيين کند- را به عقب بياندازد. اين قرار ملاقات بعلت يک تحول امنيتی مهم به عقب افتاده بود- اولمرت در آن ساعت رياست جلسه سران آزانس های امنيتی و اطلاعاتی و نمايندگان آژانس انرژی اتمی اسرائيل، و همچنين کارشناسان تبليغات و وزيران امور خارجه و دفاع اسرائيل را بعهده داشت. دستور جلسه بررسی ادعاهای گزارش اطلاعاتی آمريکا بود که می گويد ايران از سال 2003 به اينسو برنامه توليد سلاحهای اتمی خود را متوقف کرده است. شرکت کنندگان در جلسه اتفاق نظر داشتند که گزارش ضربه جانانه ای بر اسرائيل بود و بعضی نيز آن را يک «شکست اطلاعاتی و ديپلوماتيک بزرگ» توصيف کردند. لحن اولمرت در آن جلسه تند و قاطع بود. او به سران آژانس های اطلاعاتی و نمايندگان آژانس انرژی اتمی دستور داد « همه توانايی ها و ظرفيت های اطلاعاتی اسرائيل را بکار بگيرند تا نشان دهند که گزارش آمريکايی اطلاعات را نادرست تعبير کرده است.» بن کاسبيت، روزنامه نگار اسرائيلی که با آژانس های اطلاعاتی روابط نزديکی دارد می گويد ماير داگان، سرپرست موساد در آن جلسه به اولمرت قول داد که آژانس او به جهان ثابت خواهد کرد که علاوه بر برنامه سلاح های اتمی که در سال 2003 متوقف شد و برنامه اتمی برای مقاصذ مسالمت آميز که در حال پيشرفت است، ايران يک برنامه مخفی دارد که تاکنون تواسنه است آن را پنهان کند. داگان قول داد برای اثبات اينکه ايرانی ها سعی دارند از طريق اين برنامه مخفی بدون اطلاع جهان خارج به توانايی اتمی نظامی دست يابند با ديگران همکاری نمايد. در ارتباط با تبليغات در آن جلسه تصميم گرفته شد که کارزار توقف ناپذيری- البته نه از طرف آژانس های رسمی اسرائيلی- عليه گزارش آمريکا به راه انداخته شود. در آن جلسه توافق شد که در اسرائيل در سطوح نظامی و سياسی رسمی طوری عمل نشود که به نظر برسد اسرائيل می خواهد دولت آمريکا را بسمت درگيری نظامی با ايران به هر قيمت که شده هول بدهد. در نتيجه، تصميم گرفته شد که اين کارزار از طرف کارشناسان تبليغاتی اسرائيل و با همکاری ژنرالهای بازنشسته، کارشناسان انرژی، و سران بازنشسته آژانس های اطلاعاتی و با همکاری سران گروه های يهودی در ايالات متحده و طرفهای آمريکايی که از گزارش انتقاد کرده اند، پيش برده شود. اگرچه اساس کارزار تبليغاتی عليه گزارش اعلام نشده است، اما طی يک هفته ای که از آغاز آن می گذرد می توان مکانيسم هايی که برای رسيدن به اهداف آن بکار گرفته می شود را ديد، مکانيسم هايی که متناقض و ضعيف به نظر می رسند. شرکت کنندگان در کارزار تبليغاتی اسرائيل در باره حرفه ای بودن گزارش شک کرده، ادعا می کنند که آمريکايی ها اطلاعات جاسوسی را نادرست و ناکامل تفسير کرده اند. آنها همچنين نسبت به انگيزه های 16 مقام ارشد در آژانش های اطلاعاتی آمريکا که گزارش را نوشته اند اظهار ترديد کرده و ادعا می کنند که آن گزارش بر پايه درس های جنگ در عراق تهيه شده است- که طی آن دولت آمريکا جنگ خود را با اطلاعات آمريکايی که می گفت صدام حسين دارای سلاحهای کشتار جمعی است توجيه کرد، اطلاعاتی که نادرست بودن آنها بعداً ثابت شد. کسانی که کارزار اسرائيلی را می گردانند ادعا می کنند که نويسندگان گزارش می خواستند با بی اعتبار کردن علنی دلائل جنگ با ايران مانع آن شوند که پرزيدنت بوش جنگ با ايران را شروع کند. با اين وجود، تبليغات چی های اسرائيلی با طرح اين ادعا که گزارش با تشويق خود بوش- که دنبال توجيهی می گشت که دست به جنگ عليه ايران نزند- منتشر شد و در پی انتشار گزارش جنگ بوضوح غيرممکن شده است، دچار تناقض گويی می شوند. دولت اولمرت هم برای اينکه يک ماهيت شخصی به گزارش اطلاعاتی آمريکا بدهد اجازه داد گزارش تهيه شده از طرف پژوهشگران وزارت امور خارجه اسرائيل به بيرون درز کند، اين گزارش ادعا می کند بوش بعلت ضعف های فعلی اش تصميم گرفت عليه ايران دست به جنگ نزند. رسانه های اسرائيلی پيش از آن با ذکر نقل قولهای مناسب از شماری از مقامات ارشد اسرائيلی که عزم بوش برای پايان دادن به برنامه اتمی ايران را می ستودند، موضوع را جا انداخته بودند. با اين وجود، اين تلاش های تبليغاتی اسرائيل نتوانسته است اکثر رسانه های اسرائيل را قانع کند. همه مفسران مسائل اطلاعاتی روزنامه های اسرائيلی، از قبيل رونين برگمن، يوسی مِلمن، امير اورين، و ديگران تأکيد می کنند که گزارش اطلاعاتی آمريکا بر اساس همان اطلاعات جاسوسی که در اختيار اسرائيل است قرار دارد و اينکه آژانس های جاسوسی اسرائيلی هيچ اطلاعاتی در اختيار ندارند که آمريکايی ها از آن بی خبر باشند. اين مفسران همچنين تأکيد می کنند که مقامات ارشد در آژانس های اطلاعاتی اسرائيل خوب می دانستند که نمی توانند حرفه ای بودن آژانس های اطلاعاتی آمريکا را رد کنند. اسرائيل در سطوح سياسی و امنيتی با گزارش اطلاعاتی آمريکا شديداً سرافکنده شده است، زيرا اسرائيل-بويژه آژانس های اطلاعاتی آن- را بمثابه طرفی نشان می دهد که می خواهد بدون هيچ توجيهی واشنگتن را وارد درگيری با تهران نمايد. البته اسرائيل هم از نظر ديپلوماتيک و هم از نظر پوشش رسانه ای باخته است. گژارش همچنين ضربه ای است بر استراتژی اسرائيلی طرح شعار «يک ايران اتمی برای صلح و امنيت جهان تهديد است» در حاليکه با انتشار گزارش اطلاعاتی، نقشه اسرائيل برای اينکه دولت بوش برنامه اتمی ايران را با اقدام نظامی متوقف کند شکست خورده است، تل آويو پی برده است که حتی رييس جمهور بعدی آمريکا هم بعد از اين گزارش قادر نخواهد بود به گزينه رو در رويی نظامی با ايران متوسل شود. در عين حال، تل آويو همچنين پی برده است که توانايی آن برای متقاعد کردن ملت های جهان به تحميل تحريم های اقتصادی سخت تر عليه تهران، عليرغم و عده های بوش و کاندوليزا رايس وزير امور خارجه برای ادامه تلاش ها در جهت اعمال فشار بيشتر بر تهران، تضعيف شده است. تل آويو می داند که بسياری از کشورهای جهان که روابط اقتصادی و تجاری با تهران دارند در پی انتشار گزارش نفس راحتی کشيده اند، زيرا به آنها امکان می دهد در برابر تلاش های واشنگتن برای جذب آنها به يک ائتلاف ضد ايرانی مقاومت کنند. با اين وجود، مخمصه ای که اسرائيل پس از انتشار گزارش اطلاعاتی آمريکا دچار آنها شده است محدود به اين نمی شود. بنا به گفته تصميم گيران در تل آويو، ايران حتا بدون سلاح های اتمی هم برای اسرائيل يک تهديد استراتژيک به حساب می آيد. بنا به گفته ژنرال بنيامين بن اليزر، وزير تاسيسات زير بنايی اسرائيل، ايران دارای زرادخانه عظيم موشک های بالستيک است که می تواند تمام خاک اسرائيل را هدف قرار دهد. تسوی باريل، پژوهشگر و نويسنده معروف اسرائيلی می گويد گزارش اطلاعاتی آمريکا موجب آن شده است که تل آويو «يک ثروت استراتژيک مهم» را از دست بدهد، و اسرائيل پس از اين در ادامه بازاريابی برای نگرش قالبی که برای حفظ سياست های خود در منطقه عليه ايران پخش می کند،با مشکل روبور خواهد شد. بعنوان مثال، اکنون برای اسرائيل مشکل خواهد بود که از سوريه بخواهد بعنوان پيش شرط شروع مذاکرات صلح روابطش با ايران را قطع کند. رونی دانيل، مفسر نظامی تلويزيون کانال 2 اسرائيل معتقد است که گزارش ضربه سختی بر تلاش های اسرائيل برای نزديک شدن بيشتر به دولتهای عرب-بويژه دولت های خليج- است، زيرا بحث اسرائيل را که می گويد خطر ايران مخرج مشترکی بين آنهاست که بستر لازم را برای همکاری و تفاهم متقابل، و حتا يک ائتلاف براساس منافع مشترک فراهم می کند را سست می نمايد. ترسناک ترين چيز برای محافل اسرائيلی اين واقعيت است که گزارش اطلاعاتی آمريکا می تواند راه را برای مرحله جديدی در روابط بين تهران و واشنگتن هموار کند. تل آويو با نگرانی شديد شاهد آن بود که احمدی نژاد رييس جمهور ايران در نشست اخير خليج شرکت کرد. محافل استراتژيک در تل آويو ادعا می کنند که دعوت از احمدی نژاد بدون چراغ سبز واشنگتن ممکن نبود. در عين حال، اين محافل با نگرانی به افزايش ملاقات ها بين ديپلومات های ايرانی و آمريکايی به دعوت دولت نوری المالکی در بغداد اشاره می کنند که هدف آن کاهش سطوح خشونت در عراق است. تل آويو همچنين به توافق بر سر رييس جمهور جديد لبنان اشاره کرده و ادعا می کند که آن توافق نشانگر شروع مرحله جديدی در روابط بين دو طرف بحساب می آيد. بطور کلی، تصميم گيران در اسرائيل معتقدند که گزارش آمريکايی يک پيروزی ديپلواتيک برای ايران است. علاوه براين، گزارش ضربه ای است بر اعتبار آژانس های اطلاعاتی اسرائيلی که هميشه خود را بعنوان ارائه کنندکان بی چون و چرای داده های اطلاعاتی ترسيم کرده اند اين تحول برای اسرائيل بسيار منفی است، زيرا غرب-و بويژه واشنگتن- تصميم های خود را اغلب براساس اطلاعاتی که از طرف اسرائيل ارائه شده قرار داده اند. ترديد در باره اعتبار آژانس های اطلاعاتی اسرائيل به نقطه ای رسيده است که يوسی مِلمَن خبرنگار اطلاعاتی روزنامه اسرائيلی هارتض، آژانس های اطلاعاتی اسرائيل را به «جعل» داده های اطلاعاتی در خدمت به منافع رهبران اسرائيل متهم کرده است. ملمن از دولت خواست به پيشنهاد اِفريم هَلوی سرپرست سابق موساد برای شروع گفتگو با ايران پاسخ بدهد. با اين وجود، چنين به نظر می رسد که تصميم گيران در اسرائيل قصد دارند به سياست ستيزگرانه ادامه بدهند. آويگدور ليبرمن، معاون وزير امور خارجه اسرائيل روز جمعه طی مصاحبه با تلويزيون کانال 2 اسرائيل خاطر نشان ساخت که اکنون اسرائيل به تنهايی با ايران رو در روست. آينده نشان خواهد داد که آيا اظهارات آنها پيش در آمدی بر اقدام يک جانبه است. http://weekly.ahram.org.eg/2007/875/re5.htm

۱۳۸۶ آذر ۳۰, جمعه

درخواست کمیته صلح بین ادیان از دولت آمریکا



درخواست رهبران دینی برای آشتی ایران و آمریکا
بی بی سی : بیش از ۶۰ تن از شخصیت های مذهبی یهودی، مسیحی و مسلمان با صدور بیانیه ای در آمریکا خواستار گفتگوی مستقیم دولت های آمریکا و ایران شده اند. این افراد که عضو سازمانی به نام "کمیته صلح بین ادیان" هستند، بیانیه ای با عنوان "صلحی برای هر دو خانه ما" منتشر کرده اند. آن ها با اشاره به ارزیابی اخیر سازمان های اطلاعاتی آمریکا که نتیجه گرفته اند ایران برنامه هسته ای نظامی خود را حدود ۴ سال پیش متوقف کرد، بر آشتی دولت های ایران و آمریکا تاکید می کنند. ایران بر صلح آمیز بودن برنامه های هسته ای خود تأکید دارد و اتهام داشتن برنامه هسته ای نظامی را رد کرده است. اعضای گروه "صلح بین ادیان" در بیانیه خود از دولت آمریکا خواسته اند که به برنامه ها و تهدیدهای نظامی خود علیه ایران پایان دهد

۱۳۸۶ آذر ۲۹, پنجشنبه

بیاد کودکان قربانی جنگ



نمي خواهم بميرم
نمي خواهم بميرم ، با كه بايد گفت ؟
كجا بايد صدا سر داد ؟
در زير كدامين آسمان
روي كدامين كوه ؟
كه در ذرات هستي رَه بَرَد توفان اين اندوه
كه از افلاك عالم بگذرد پژواك اين فرياد

كجا بايد صدا سر داد ؟


فضا خاموش و درگاه قضا دور است
زمين كر ، آسمان كور است
نمي خواهم بميرم ، با كه بايد گفت ؟


اگر زشت و اگر زيبا
اگر دون و اگر والا
من اين دنياي فاني را

هزاران بار از آن دنياي باقي دوست تر دارم


به دوشم گرچه بار غم توانفرساست
وجودم گرچه گردآلود سختي هاست


نمي خواهم از اين جا دست بردارم
تنم در تار و پود عشق انسانهاي خوب نازنين بسته است

دلم با صد هزاران رشته ، با اين خلق
با اين مهر ، با اين ماه
با اين خاك با اين آب
پيوسته است


مراد از زنده ماندن ، امتداد خورد و خوابم نيست
توان ديدن دنياي ره گم كرده در رنج و عذابم نيست
هواي همنشيني با گل و ساز و شرابم نيست


جهان بيمار و رنجور است

دو روزي را كه بر بالين اين بيمار بايد زيست
اگر دردي ز جانش برندارم ناجوانمردي است

نمي خواهم بميرم تا محبت را به انسانها بياموزم
بمانم تا عدالت را برافرازم ، بيفروزم


خرد را ، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم
به پيش پاي فرداهاي بهتر گل برافشانم
چه فردائي ، چه دنيائي
جهان سرشار از عشق و گل و موسيقي و نور است ...

نمي خواهم بميرم ، اي خدا

اي آسمان

اي شب
نمي خواهم
نمي خواهم
نمي خواهم

فریدون مشیری


ترور دانشمندان عراقی


کشتار بی رحمانه نخبگان در مراکز آکادمیک و دانشگاهی عراق- آرشیو
برگرفته از سایت دنیای ما


از زمان تجاوز آنگلو-آمریکایی ها به عراق، حداقل 13 نفر [تا تاریخ نگارش این مقاله در ژانویه 2004] از اعضای آکادمیک دانشگاههای عراق به قتل رسیده اند. پروفسورهای تاریخ، مدیران، روسای دانشگاهها و معلمین زبان عربی همگی قربانیان "جنگ در مکان های آموزشی" هستند.**یک جریانی در حال محروم کردن عراق از اعضای آکادمیک و تحصیل کرده می باشد، جریانی که می خواهد نابودی کامل هویت فرهنگی عراق که با نابودی کتابخانه قرآنی آغاز شده بود، را کامل نماید. نابودی آرشیو ملی و بغارت بردن قطعات بسیار با ارزش موزه باستان شناسی که با ورود ارتش آمریکائیان به بغداد آغاز شده است.رابرت فیسک ایندیپندنت برگردان: المیرا مرادیبه تاریخ 16 ژانویه 200426 تیر 1383کشتار بی رحمانه نخبگان در مراکز آکادمیک و دانشگاهی عراق مغول های دیروزی، آب رودخانه دجله را از مُرکب کتاب های عراقی که به نابودی کشانده بودند، سیاه کردند. مغول های امروزی معلمین کتاب های عراقی را به خاک و خون می کشند و نابود می کنند و با خون آنان آب دجله را سرخ کرده اند. از زمان تجاوز آنگلو-آمریکایی ها به عراق، حداقل 13 نفر از اعضای آکادمیک دانشگاههای عراق به قتل رسیده اند. پروفسورهای تاریخ، مدیران، روسای دانشگاهها و معلمین زبان عربی همگی قربانیان "جنگ در مکان های آموزشی" هستند. درست شش هفته پیش، رئیس مونث دانشکده حقوق موصل همراه با همسرش زمانیکه در خواب بودند، سر بریده شدند.مغول های مدرن این روزگار یکی از دردناک ترین معماهای روزگار ما می باشند. اینها نمی توانند از میان دانشجویان ناراضی باشند، یا شکارچیان بعثی ها ( ضمن آنکه برخی از آنها می توانند باشند). همگان می دانند که روسای مراکز، گروهها و دپارتمان های آموزشی در زمان صدام، به اجبار می بایستی به عضویت حزب بعث درآیند و همه باور دارند که هیچکدام از روسای بقتل رسیده دانشگاه بغداد از یک عضو ساده حزب که تنها کارت عضویت حزب را با خود حمل می کرده، فراتر نبوده است. حتی رئیس سابق دانشگاه بغداد، دکتر محمد عروی ( که در عین حال پزشگ جراح هم بود و در کلینیک خود با شلیک گلوله کشته شد) معروف به این بود که آدمی لیبرال، بسیار مهربان و خوش قلبی است. این روزها، پروفسورها و استادان در هنگام ارائه درس و خطابه در کلاس ها و سالن های آمفی تئاتر دانشگاهها، باید نیمی از حواس خود را هم به در ورودی سالن بدهند و مراقب هر جنبده ای که وارد می شود، باشند. و البته دانشجویان هم این نگرانی را دارند.چه کسی می تواند آنها را سرزنش نماید؟ همین یک ماه گذشته پیش بود که دکتر صبری ال بیاتعی از گروه جغرافیا، درست در خارج از دپارتمان هنرها در جلوی چشمان بسیاری از شاگردانش به ضرب گلوله از پا درآمد. یکی از همکاران او دیروز به من می گفت " او را به ضرب گلوله درست پای آن دیوار زدند. بسیاری از دانشجویان شاهد این قتل بودند و قاتل را دیده اند. اما آنها هیچ کاری نمی توانستند انجام دهند. فقط دو گلوله، همه اش همین!" در گفتگویی با اعضای آموزشی دانشگاه بغداد، آنان اسامی دیگری را در پیش روی من گذلشتند. دکتر نفا عبود از دپارتمان زبان عربی، درست دو ماه قبل به قتل رسیده است. دکتر حسام شریف از گروه تاریخ، زمانیکه در جلوی در خانه خود با دو دوست دیگر نشسته، توسط شخصی به ضرب گلوله همراه با آن دو دوست دیگر کشته می شود. دکتر فلاح ال دولعیمی معاون دانشکده در دانشگاه مستنسریه در بغداد، سال گذشته در دفتر کار خود در دانشکده مورد اصابت گلوله ضاربین قرار گرفت و کشته شد. سعد حسنی از دپارتمان زبان انگلیسی دانشگاه بغداد از من می پرسید که:" ما چه کار می توانیم بکنیم؟" او اینطور ادامه داد :"درست یکماه پیش، پسرم علی که دانشجوی رشته بیولوژی همین دانشگاه است، ربوده شد. او یکروز داغ زمانیکه داشت از محوطه دانشگاه خارج می شد که به خانه برود، یک تاکسی می گیرد. راننده تاکسی به او یک بطری آب خنک تعارف می کند. پسرم با خوردن آب بیهوش می شود و زمانیکه به هوش می آید، در حالیکه چشم بند به چشم داشته است، خود را در یک اتاق کاملا تاریک می یابد. در دقایق بعدی ربایندگان اقدام به کتک زدن و شکنجه او با الکتریسیته می نمایند. بعد از آن پسرم صدای دو دسته از مردانی را می شنود که با هم جر و بحث می کردند و یکی از آنها می گفته که تو آدم اشتباهی را آورده ای. بعد آنها او را سوار ماشینی کرده و در جاده ای او را از ماشین به بیرون پرتاب می کنند. حداقل جای خوشبختی است که او را نکشتند. اما پسرم از آن ببعد خانه را ترک نکرده است. او در هیچکدام از امتحاناتش شرکت نکرد و در نتیجه مردود شد."کارکنان سایر دانشگاهها مظنون به این هستند که یک جریانی در حال محروم کردن عراق از اعضای آکادمیک و تحصیل کرده می باشد، جریانی که می خواهد نابودی کامل هویت فرهنگی عراق که با نابودی کتابخانه قرآنی آغاز شده بود، را کامل نماید. نابودی آرشیو ملی و بغارت بردن قطعات بسیار با ارزش موزه باستان شناسی که با ورود ارتش آمریکائیان به بغداد آغاز شده است.یکی از استادان می گفت: ...شاید کویتی ها می خواهند از ما برای آنچه که در سال 1991 بر سر آنها آوردیم، انتقام بگیرند. و شاید هم اسرائیلی ها هستند که می خواهند ما را از پایه و ریشه فاقد نخبگان و انسانهای تحصیلکرده و علمی نمایند. شما شاید نظر بر این دارید که این کار، کار نیروی «مقاومت» است. اما کدام نیروی «مقاومت»؟ ما نمی دانیم که آنها کیستند. آیا ناسیونالیست ها هستند؟ چرا باید آنها از دست ما خلاص شوند؟ آیا مذهبیون هستند؟ آنها هم نیستند، بطور مثال دپارتمان هنرها تدریجا در حال تبدیل به منبر وعظ و ارشاد روحانیون می شود. و خود این افراد هم بخشی از دانشگاهها هستند."در جنوب عراق، در شهر ناصریه، بسیاری از روسای دپارتمان ها نامه های تهدید آمیز دریافت کرده اند که به آنها دستور داده شده است عراق را ترک نمایند. یکی از استادان دانشگاه هم در این شهر به قتل رسیده است. رئیس دانشکده حقوق در موصل هم در ماه گذشته بقتل رسید، قتل او بی شک یکی از فجیع ترین قتل ها از این نوع بوده است. یکی از همکاران او در بغداد به من می گفت: زمانیکه قاتلین برای کشتن او می روند، او و همسرش در تختخواب خوابیده بودند. قاتلین در ابتدابه هردو آنها شلیک می کنند و سپس با قساوت و بی رحمی تمام سر هر دو را از بدن جدا می کنند."اعضای علمی هر دو دانشکده های هنرها و علوم ، قربانی این جنایات هستند. دکتر عبدالطیف ال مایا از طرف دپارتمان جغرافیای دانشگاه بغداد، بر سر طرحی در نواحی حومه بغداد کار می کرد که بقتل رسید. پرفسور وجیهه محجوب، هنگامیکه در آپریل سال گذشته ، ارتش آمریکا وارد بغداد می شد، در دانشکده تربیت بدنی بغداد به قتل می رسد. یکی از دوستان دکتر عراوی می گوید: دو روز قبل از انکه دکتر عراوی بقتل برسد، به من گفت من هیچ کاری نکرده ام که از چیزی بهراسم. هیچگاه کسی را آزار ندادم و از اینرو همه به من احترام می گذارند. در روز قتل او، قاتلین به کلینیک او مراجعه می کنند و ادعا می کنند که مریض اند. و بدین ترتیب او را در حین عمل جراحی بقتل می رسانند.پل برمر در هفته های اول اشغال عراق و بعنوان کنسول اول عراق، همگی مقامات ارشد دانشگاهی و تحصیلی که عضو حزب بعث بودند را ، اخراج نمود. یکی از استادان دانشکده هنرهای بغداد شکایت می کرد که : همه رفتند خانه و بعد از آن سعی کردند که کشور را ترک نمایند. اما آنها که ماندند غالبا می ترسند که بسر کار خود برگردند زیرا نام آنها هم در میان است و برای همین از جان خود در هراسند.دیروز صبح از یکی از بخش های دپارتمان هنر در دانشگاه بغداد بازدیدی داشتم، اما آنجا بطور کلی خالی از کارکنان بود. اتاق های استادان همگی بسته و قفل بزرگی بر در آن زده بودند.

نظر" جان رییس" از رهبران ائتلاف جنگ را متوقف کنید

جان رييس: "بدون توجه به ماهيت رژيم تحت حمله، دشمن اصلی، به ويژه از نظر مردم کشورهای
امپرياليستی، متجاوزين هستند. و بله، صدام حسين رهبر يک رژيم سرکوبگر بود، اما آن موجب متوقف شدن بسيج عمومی ائتلاف عليه حمله ايالات متحده - بريتانيا نشد. هر کلمه‌ای که منتقدين رژيم ايران به زبان می‌آورند ممکن است درست باشد اما آن، حمله به ايران را توجيه نمی‌کند و يا به ما حق نمی‌دهد به مردم ايران بگوييم جامعه خود را چگونه اداره کنند. اگر قرار تصفيه حساب با رژيم باشد، تنها خود مردم ايران اين کار را انجام خواهند داد"- بحث تمام

۱۳۸۶ آذر ۲۷, سه‌شنبه

اطلاعیه

اطلاعیه برگزاری شب صلح

بدینوسیله به اطلاع همه دوستداران صلح میرسانیم
شب یلدا ، جشن مهر و روشنائی را در مخالفت با تحریم و احتمال جنگ تجاوزکارانه به میهنمان ایران به عنوان شب صلح برگزار می کنیم
زمان : جمعه 21 دسامبر 2007 از ساعت 6 بعداز ظهر تا 11 شب
Folket hus- Sundbyberg :مکان
شبکه فعالین ایرانی ضد جنگ -سوئد

شعر صلح

شعر صلح برای عاشقای صلح و نیک زیستی

ای که از نوشیدن خون سرخوشید
طفل را در بتن مادر می کشید

خون مردم ریختن را بس کنید
ترک نفس خاکی نا کس کنید

ای کشیده نام انسان را به گند
قیمت خون خلایق چند ؟ چند؟

صلح تنها واژه ای لای کتاب
اعتبار زیستن در یک حباب

صلح یعنی باج دادن خم شدن
آب رفتن برده بودن کم شدن

صلح معنای خود از کف داده است
حق مطلب از قلم افتاده است

کاش می شد مرز را بر می داشتیم
پادگانها را قلم می کا شتیم

کاش سربازان معلم می شدند
آن گدایان هم منعم می شدند

کودکان جنگ با دلهای پاک
نعش مادرهایشان بر روی خاک

گر مسلمان نیستی آزاده باش
گر بزرگی اندکی افتاده باش

دوره قابیلیان بر سر آمده
نهضت شمشیر آخر آمده

گر مسلمان گر مسیحی گر یهود
آدمی باشید مذهب هر چه بود

شعر از : دکتر شاهکار بینش پژوه

گزارش فستیوال بین المللی شعر صلح

نخستین فستیوال بین المللی شعر صلح ( در تالار ناصری خانه ی هنرمندان ) با خیرمقدم و شعری از سیمین بهبهانی توسط مجری برنامه گشایش یافت . این فستیوال به همت خانم ری را عباسی شاعر و نویسنده , بدون هیچ گونه حمایتی و تنها با همراهی هیئت داوران و ادب دوستان و هنرمندان صلح دوست ازدوسال پیش شروع به کار کرد . اعضای هیئت داوران آقایان: جواد مجابی , شمس لنگرودی و اقبال معتضدی ودر بخش خارجی آقای احمد پوری بودند . که صمیمانه شعرها را بررسی کرده و ازمیان آنها هفت اثر از هفت شاعر به مرحله نهایی راه یافت. شاعران برگزیده جشنواره شعرصلح اعلام می شوند.
در ابتدا، مجری جشنواره خانم نیک سیرتی از خانم عباسی دعوت کردند که توضیحی درباره ی روند برگزاری فستیوال بدهند. خانم عباسی با لحن صمیمی از رویای عزیزی که داشتند سخن گفت : دوساله در خلوت خودم با شما حرف می زنم , می خندم , اشک می ریزم همه ی شما را انگار قبلا دیده ام ، ازبوی صلح درشعرها ی تان لذت می برم .دوساله که درگیر شعرهای جهان هستم. این پیوند خجسته ایست که ادبیات ایران و جهان زبان مشترک صلح دارند .به دلیل مشکلات ریه و خستگی اجازه بدهید که شعری برایتان بخوانم و بعد نکاتی که مربوط به این اتفاق که واقعا دوستش دارم و رویای واقعی من است با شما درمیان بگذارم .
بعد از خواندن شعری که مربط به دوران زندگیش در اردوگاه در دوره جنگ عراق با ایران بود ، با تشویق حاضرین روبرو گردید .عباسی با سرفصل کوتاهی از یک شعر توضیح کوچکی درمورد این کار داد:
تو اگر خواب خودت بودی / حرفی نبود
تو بیداری جهان را / خواب می بینی
- من اعتراف می کنم که از جنگ کودکانه می ترسم و هیچ خشونتی را نمی توانم تحمل کنم .من به صلح , به شعر و به شما پناه آورده ام . اگر با دوچرخه ای راه می افتادم و برای انتقال پیام صلح اقدامی می کردم در برابر صلح و در برابر توحش جنگ در بازگشت به خویش تنها بودم , اکنون تاریخ شعر ایران در کنار شعر جهان، صلح را فرا می خواند . وقتی از نزول انسان ترسیدم به این حقیقت دست یافتم که شعر صلح با تمدن بشر آمیخته است و می تواند با قدرت و صلابت برعلیه جنگ و شعار جنگ قیام کند. مثل دیوانه ای درخویش , به مقایسه ی دوعنصر متضاد و متفاوت پرداختم . گلوله و شعر. تاثیر آن بر جان آدمی ! یک گلوله به جان , و یک شعر به جان ِآدمی . اگرسرعت نشستن هردو را د ر جان آدمی یکی بدانیم
یکی جان ستان است و دیگری جان بخش . یک گلوله حیات یک نفر را به پایان می رساند . یک شعرخوب یک دوره ازحیات آدمی را نجات می بخشد. من شعر صلح را معشوق همیشگی عدالت و آزادی می دانم. اگرزندگی روزمره انسان ازاین مفاهیم خالی شود انسان برای همیشه اعتبارش را ازدست خواهد داد. برای مقابله با فراموشی و ترس از بی اعتبار شدن کرامت انسانی با دستی خالی ، خالی تر ازکف دست . بدون حمایت مادی ومعنوی ازسوی سازمان یا نهادی , تنها به مدد دوستان نزدیک و خانواده ی صبورم و درخواستِ کمک ازاساتید مترجم وهیئت داوران که افتخاری برای صلح بوده اند, نخستین دوسالانه فستیوال بین المللی صلح بنا نهاده شد. من معتقدم در سرزمینی که همه تماشاگرند, همه مقصرند. اکنون ازشما می خواهم برای صلح و ارزش انسان لحظه ای بپا خیزید و به جای سکوت دست بزنید و به رویاها امیدواری بدهید که دوستشان داریم, برایشان زحمت می کشیم و باصدای دست زدن های مان درهمین سالن کوچک اجازه می دهیم در ذهن دیگری , انسان دیگری بیدار شود و طرحی نو در اندازد. برخیزیم شادمانه دست بزنیم و بی هراس , بی هراس بر علیه جنگ و خشونت در دنیا اعتراض خود را اینچنین اعلام داریم .
جمعیت به پاخاستند و دستها را بالای سر بردند همراه خانم عباسی کف زدند واعتراض خود را علیه جنگ وخشونت اعلام کردند .
بعد ازخواندن شعری از" سات –گی – توگه " شاعرژاپنی به نام "مقدمه ای برآوازهای هیروشیما" با ترجمه آقای اسدلله امرایی توسط مجری برنامه,خوانده شد و سپس یک قطعه موسیقی اجرا شد.که گروه موسیقی را آقایان حسام سبزیان , سجاد رسولی , میثم ستایش و سروش خضرایی تشکیل می دادند.
و سپس سخنرانیآقای دکتر جواد مجابی بود. دکتر مجابی با شعری از حافظ صحبت خودرا آغاز کرد:
شکر آن را که میان من و او صلح افتاد قدسیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
دکتر مجابی ادامه داند: " احتمالا ساغر شکرانه بسیار کیف آور بوده و درواقع تاوان صلح بوده . به گمان من غلبه و قدرت امرمشترکی بین حیوان و انسان است . چندان انسانی نیست ولی همواره با انسان است و دنیای انسان را کدر می کند. در دنیایی که تاریخ برای ما حکایت می کند و ما در آن زندگی می کنیم همواره خشونت یکی از غرایز نیرومند انسانی است که رابطه بین آدمها با یکدیگر , رابطه بین اقوام و ملت, همینطور کشورها و قاره ها را به نوعی تیرگی و ناامنی کشانده. درحالیکه صلح همواره یک تنفس کوتاه بین جنگهای طولانی بوده اما درمتن جنگها هم آرزو می شده . ریتسوس در یکی از شعرهایش که من فقط مضمونش را می گویم , می گوید :"ما از درشتخویی و سخنان بلند خسته شدیم هنگام آنست که آرام و دوستانه سخن بگوییم". این آرزوی هر اندیشمندی است که دوست دارد در یک ارتباط فرهنگی و انسانی با دیگران روابط این دنیا را تنظیم بکند.ما درمرزهای خودمان هستیم , مرزهای خودنگری ها و خودپسندی هامان , در قاب تعصب هامان , در چاچوب حرص و ستم که در ما و برماست و همواره این چارچوب و قاب باعث انکار دیگران می شود و دیگران هم به انکار ما برمی خیزند. جنگهای پایان ناپذیر همواره بر را بطه و تفوق بر دیگران تدارک می شود , برای اینکه هیچکس برآنچه دارد قناعت نمی کند . اما صلح کجاست ؟ صلح همواره دور از دسترس است . در دنیایی که ما در ان زندگی می کنیم , رسانه ها پراز حکایت خشونت است . فیلم های که می بینیم , بازی های کامپیوتری که در ان دایره ای رسم می شود و کودکان و نوجوانان با اشاره سرانگشتی خانه ای , شهری , اردوگاهی را ویران می کند و صدها زندگی ازبین می رود. درواقع ما از کودکان معصوممان سربازهای آینده را پدید می آوریم و این به عنوان درسی فراگیر درذهن آنها در هر جای دنیا تکرار می شود : بکش تا کشته نشوی . این حس شوم غلبه بر دیگری با نصایح اخلاقی یا پیام های زیبا درمان نمی شود. آنچه که خیلی اهمیت دارد این است که ما زمینه ای برای صلح پدید آوریم که آن زمینه طبیعتا آزادی است , دمکراسی است , توسعه است , توسعه پایدارو رهایی انسان ا ز تعصبات و خودبینی هاست و تا این شرایط اقتصادی و فرهنگی پدید نیاند نصیحت های ما برباد است . اگر موثر بود تا به حال باید درطی این چند هزارسال نصایح کارگر می افتاد .اتفاق خوشایندی در نیمه دوم قرن بیستم افتاد. چیزی که که قبلا سابقه نداشت , همزیستی مسالمت آمیز. که گرچه اصطلاحی سیاسی است ولی به گمان من از مرزهای سیاست فراتر می رود. ما یاد گرفتیم دستکم در زمینه ی نظریه همدیگر را در کنار هم تحمل کنیم و این را به تدریج یاد بگیریم . کوششهای فراوانی شده که این همزیستی در این 50, 60 سال به عنوان یک الگوی زندگی مطرح شود . اما شاید با توجه به تاریخی از جنگ و خشونت و غلبه هنوز زود است اما به هرحا ل ماباید به سازگاری و همزیستی با هم بیندیشیم و همه در حد خودمان کوشش کنیم که زمینه های این همزیستی را پدید بیاوریم .
سیاست مداران غالبا به زبان ازصلح می گویند و درعمل از جنگ حمایت می کنند . مصلحان , فیلسوفان , ادبا هستند که بیشتر از صلح سخن می گویند . مخصوصا در زمینه ی هنر و ادبیات صلح همواره یکی از مضامین اساسی فرهنگها بوده و به دلیل اینکه ادیبان به معنویتی وابسته هستند که نمی خواهند از آن به قدرت برسند طبیعتا در عالم معنویت بیشتر به صلح وفادار می مانند. هنر زبان صلح است , شعر زبان صلح است . صلح هنری زیباست که انسان آرزو می کند ولی تاحال دریک آرزو باقی مانده است . به صورت یک آرمان دنبال می شود , به صورت یک آرزو در سرها می گردد اما تحقق آن به چیزی قراتر از امکانات ما وابسته است .ما در شعر ایران همواره به صلح اندیشیده ایم . ما ملتی عموما صلح جو و آرامش طلب هستیم و این در ذات فرهنگی ماست . حتی وقتی که انقلابی می شود تعداد تلفات آن انقدر اندک است که نشان می دهد که این مردم چقدر مسئله زندگی را بر مرگ ترجیح می دهند و صلح را بر جنگ . اما ما نمی توانیم به عنوان هنرمند , ادیب و به عنوان روشنفکر نسبت به مسئله صلح , محیط زیست , و ضعیت مهاجران و تبعیدیان , زندانیان و مسائلی از این قبیل بی اعتنا باشیم و فکر کنیم دیگران این کار را خواهند کرد . همه ی ما وظیفه داریم که درراه تحقق آرزوهای انسانی صادقانه بکوشیم , بدون اینکه دچار خودشیفتگی , شعار یا احساسات خام بشویم .من تصور می کنم با زمینه سازی برای صلح , صلح به ما نزدیکتر خواهد شد . آرزو دارم که روزی مادران ما بچه های خود را زیر آفتاب صلح بر چمن آزادی شیر بدهند و این بچه ها بدون خشونت و بدون خودخواهی بزرگ شوند .
سخنرانی دکتر مجابی در میان ابراز احساسات حاضرین در تالار خاتمه یافت . خانم گوینده از محمد امین شاعر عراقی که در زمینه ی ترجمه و ارسال شعرهای عربی همکاری دلسوزانه ای داشتند سپاسگزاری واز ایشان شعرزیبایی را خواند.
سپس ازآقای اقبال معتضدی عضو هیات داوران دعوت شد که بیانیه فستیوال راقرائت کنند:
با سلام و خوش آمد به شما عزیزان
جنگاوران مه آلود / با سپر و نیزه های بی جهت باز می گردند /در لابلای مقابر / چکمه هاشان
بر مفرغ وفولاد و استخوان فرود می آید / و تو / زخمهایم را به باران اشک می شویی ( شعر از اقبال معتضدی)
- ابتدا متنی کوتاه راکه به عنوان پایه و در ارتباط با چگونگی ارزشیابی و انتخاب شعرهای صلح , توسط هیئت داوران نوشته شده و بعد خلاصه ی گزارش انتخاب شعرهای برکزیده را خدمتتان ارائه می دهم . این متن برگرفته از دوکتاب "عشق , شعر, حکمت " ادگارمورن و" آرمانشهر" اثر فردریک روویون ترجمه ی عباس باقری است .
این تصور که می توان انسان را با صفت هوشمند یعنی موجودی منطقی و خردمند تعریف کرد , تصوری نه چندان منطقی و خردمندانه است . انسان دیوانه نیز هست . تاثیرات بی نهایت شدید , هیجان آلود, همراه با شیفتگی ها , خشم ها, فریادها, تغییرات ناگهانی خلق و خو از او سرمی زند. منبعی پایان ناپذیر از آشفته خیالی در خود دارد. قربانی های خونین را کاری پارسایانه می داند. اسطوره ها و خدایان تخیلی خویش را جسمانیت و موجودیت و قدرت می دهد.کانونی پایدار از آنچه یونانیان باستان بی رویه گی می نامیدند , در وجود اوست . دیوانگی انسان سرچشمه ی کین توزی , خشونت , توحش و کوردلی است اما بدون چنین آشفتگی های احساسی و بلند پروازی های تخیلی و بدون این دیوانگی ناممکن ها نیز شاید ممکن نشوند و آنگاه دیگر شاید جهشی , آقرینشی , اختراعی , عشقی , شعری , صلحی وجود نمی داشت .خاصه شعری که انسان در آن درستایش و تمنای صلح باشد . شعری که از مصیبت و فلاکت جنگ و ویرانی رها شده باشد و صلح و آرامش و شادی را بسراید. با وجود این ما نیازمندیم که انسان دیوانه را مهار کنیم تا بتوانیم اندیشه ای عقلانی , مستدل , انتقادی و پیچیده را به اجرا درآوریم . نیازمندیم چیزهای مرگبار, شیطانی و ابلهانه ای را که دیوانه در اختیار دارد در او از کار بیندازیم . به حکمت نیازمندیم که ما را به دوراندیشی , اعتدال , میانه روی , دل بستن فرا می خواند. حکمت شعر صلح دعوت ذهن و کلام ما به چشم اندازی زیباست که ما انسان – شاعر را از آتش درون , آتش نابود کننده ی جنگ دور می کند. وشاید بی تجربه ی دردها و مرارت های جنگ جذبه ها و اهمیت حیاتی صلح به کمال درک نمی شدند . شاعر صلح یک آرزومند عاشق است . او از آرمان بلند صلح و تمنای آرامش و تعادل سرشار است . او می سراید با صلح , برای صلح , در آرزوی صلح . عشق و شعر زاینده ی یکدیگرند و شاعر صلح سرودخوانی است عاشق با تعلق خاطری ژرف و کرانه ناپذیر برای جامعه ی بزرگ انسانی .
هنگامیکه شعرهای مشهور مجموعه ی "کیفرها " 1853 از ویکتورهوگو را دوباره باز خوانی می کنیم آن درست پس از کودتای دوم دسامبر 1851 که هوگو از پاریس گریخته بود و در تبعید به سر می برد , در قسمتی از یک شعربلند به نام "روزگاران" آینده , رویایی والا" چنین می سراید :
زمانهای آینده / رویای والا / مردمان دورازورطه ها / صحرای ملال انگیز طی شده است / پس از ماسه ها / چمن ها /
زمین همچون عروسی / و / انسان / چون دامادی / دیدگانی که گشوده می شوند ازهم / اینک / شاهد این رویای زیبایند / که روزگاری واقعیت می یابد / زیرا که گذشته نفرت نام دارد / و نام آینده عشق است / اوه بنگرید / شب سپری می شود / بر جهانی که رهایی می یابد / و سزارها و کاپه ها را به فراموشی می سپرد / و برملتهای رسیده به بلوغ / در لاجورد آسمان سکون / با لهای فراخ صلح گشوده می شوند / کینه ها زایل شده اند / در ژرفنای آسمان / دارد بزرگ می شود / درخشان می شود / عظیم و گلگون نزدیک می آید / ای جمهوری جهانی / اینک نقطه ای بیش نیستی / فردا خورشیدی خواهی بود
بر اساس آنچه در فراخوان اولیه از رسانه ها و اینترنت و برخی روزنامه ها با موضوع دعوت شاعران جهان به جشنواره شعر صلح اقدام و اعلام شده بود, مضمون آن بیانیه چنین بود --شعرصلح وابسته به انسان، فارغ از نژاد ،مذهب،جغرافیا وجنسیت است.وناگزیر یک سوی نگری به هریک از ا بعاد ؛پررنگ ویا کمرنگ نمایی آن نقضِ اصول وپیام ذاتی صلح است.
این اسقلال یکی از ویژگیها و ارکان مهم این حوزه ی انتخاب بود . برخی از کشورها که اسامی آنها در پوستر آمده ( شاید بیش از 16 , 17 کشور ) و از هر کشور چند شاعر و چندین شعر به دست ما رسید . ترجمه های انگلیسی را ,جناب آقای اسدلله امرایی وخانم فانوس بهادروند و دوستان دیگری زحمت کشیدند و بخش عربی را آقای دکتر عبدالحسین فرزاد و محمدالاامین و یک یا چند شعر ایتالیایی را هم دکتر ترانه یلدا وخانم جوادی فر ترجمه کردند. چند شعر آلمانی توسط توسط مترجم آقای علی عبدالهی و ...تمامی این آثار از طریق دبیر جشنواره خانم عباسی به داوران رسید . آنها را خواندیم و با معیارهایی که از نگاه زیبایی شناختی شعر معطوف به موضوع محوری صلح بود انتخابهایی کردیم . هفت اثربرگزیده هستند که برترین آنها در واقع شعر اول برنده تندیس ِ صلح و شعر های بعدی نیز شعرهایی هستند که مورد سپاس , تقدیر,گزینش و انتخاب ویژه ی هیئت داوران قرارگرفته که امروز معرفی می شوند.
بعداز سخنرانی و خواندن متن بیانیه ی هیت داوران
گروه موسیقی ادامه دهنده فضای شاعرانه جشنواره بود . وبعد شعری از آقای عباس کیارستمی توسط مجری خوانده شد و سپس ازآقای شمس لنگرودی دعوت شد که بدون برنامه قبلی صحبتی برای حاضرین داشته باشند .
آقای لنگرودی از زحماتی که تماما بردوش خانم عباسی قرار داشت و پیگیری مثال زدنی ایشان که باعث به انجام رسیدن این کار بزرگ شده بود سخن گفتند و همچنین نبود زمینه های عینی صلح که استقرار آن را دور از دسترس می کند. آقای لنگرودی نکته جالب توجهی را مطرح کردند : مدتی که ما شعرها را بررسی می کردیم , می دیدیم که اکثر شعرها برای صلح فرستاده شده ولی همه ی آنها درباره ی جنگ است وانتخاب شعری که مشخصا برای صلح باشد خیلی سخت بود .برای اینکه هنرمند آنتن جامعه است و هرچیز که می گیرد جنگ است . صلح را باید خودش آرزو کند. ما اغماض می کردیم که وقتی که درباره جنگ می گوید حتما منظورش صلح است و آنرا هم انتخاب می کردیم .
آقای لنگرودی شعری خواندند که توضیح دادند سالهایی دور برای خواهرشان با نام جمیله گفته بودند و تشایه اسمی جمیله (جمیله بوپاشا) دردسر ساز شده بود.
بعد از خواندن شعری بسیار تاثیربرانگیز
شعری از آقای الیاس علوی از کشور جنگ های پایان ناپذیر, افغانستان خوانده شد
آقای احمد پوری دعوت شدند که بعضی ازاشعار را دو زبان بخوانند..
شعری از " گری شوارتزینگر" با نام "لانسن " ( تنها ) .وچند شعر دیگر را خواندند
خانم مجری از آقای علی عبدللهی شعری را به نام " پرچم سفید " خواندند و متذکر شدند که آقای عبدللهی شاعر ومترجم زبان آلمانی نیز بوده اند. شعر"بی نام " از خانم "سودابه بابا گپ " خوانده شد .این خانم شاعر و کارگردان نیز در سی چهارمین کنگره بین المللی نویسندگان وشاعران بلگراد دعوت داشتند ، و فراخوان این جشنواره را که به پنج زبان تهیه شده بود بین شرکت کننده گان توزیع ودر تمام مدت به این مجموعه کمک کرده اند . ازلطف ایشان قدر دانی شد .
پس از تقدیر و تشکر از همکاری کسانی که به برگزاری این جشنواره کمک کرده بودند ، هنئت داوران روی سن آمدند . و متن لوح تقدیر خوانده شد .... متن توسط دکتر مجابی وترجمه آقای پوری نوشته شده بود .
خانم عباسی ضمن تاکید که برگزیدگان جشنواره اول و آخر ندارند. وبرای نشان ، تندیسی برای بهترین شعر درنظرگرفته شده ازتمامی شرکت کنندگان تشکر کرد
* آقای آرش نصرت اللهی اولین شاعری که به روی سن فراخوانده شد و شعر" سپید سیاه" خود را خواند.
* آقای بابک بهاری نفر بعدی بودند : با سلام به همه ی عزیزان و بزرگواران . من سپاس ویژه ای می کنم نسبت به داوران که شعر را نشانه گرفتند , از طرفی هم صلح را نشانه رفتند همانگونه که همیشه جنگ ما را نشانه می رود. ما درسرزمینی هستیم که متاسفانه گاهی اوقات دستی ناشناس بر دوش ما گذاشته می شود و ما با وحشت به عقب برمی گردیم . امیدوارم روزی باشد که دستی ناشناس روی شانه ی ما قرار گیرد و ما با خوشحالی او را در آغوش بگیریم .
* آقای عبدالعظیم فنجان شاعر عراقی برگزیده ی بعدی بودند که شعر ایشان را آقای پوری به نام " قصه ی عشق " خواندند.
آقای واهه آرمن یکی دیگر از شاعران برگزیده از ارامنه ایران بود .که خانم عباسی از حضور ایشان با وجود شرایط خاصشان تشریف آورده بودند , تشکر کرد
* خانم الیویا آگوستینی شاعر جوانی از کشورایتالیا بود که با وجودی که بسیار علاقمند به حضور در جشنواره بودند متاسفانه فقط توانستند پیام تلقنی بدهند و شعرشان ازطریق تلفن برای حاضرین پخش شد که آقای پوری متن فارسی آن را خواندند.خانم الیویا آگوستینی به سه زبان شعر برای جشنواره فرستاده بودند که شعر ایتالیایی ایشان جزء برگزیده های جشنواره بود.
* آقای رسول یونان بود از ایران , که نخست یک شعراز آقای واهه آرمن خواندند وسپس شعر خودشان را خواندند .
* آقای پیترتابیت جونز از انگلستان ، برنده تندیس نخستین جشنواره بین المللی شدند. وتندیس تاآن لحظه رونمایی نشده بود . آقای پوری شعر ایشان را به زبان انگلیسی و فارسی خواندند و سپس پیام آقای جونز توسط خانم ساناز کاویانی قرائت شد . آثار اقای پیتر تابیت جونز به سی زبان تاکنون ترجمه شده است
پیام جونز :
من پیتر جونز شاعری اهل ولز ، درکشور کوچکی در بریتانیا ، بسیار مفتخرم که عضوی از این جشنواره هستم . اتفاقاتی از این دست بسیار مهم هستند . من همیشه به جمله ی جان لنون اعتقاد دارم که "می توانی بگویی من خیالبافم اما تنها خیالباف دنیا نیستم! " ما شرکت کنندگان در این جشنواره بر این باور زندگی می کنیم .من تا آخر عمرم می گویم که به صلح معتقدم . برای خودمان , برای بچه ها و نوه هایمان و برای نسلهای آینده .
از صمیم قلب سپاسگزارم .واین افتخار، فروتنانه از آن من است . با بهترین آرزوها.

با تقدیم لوح های تقدیر به هیئت داوران و خانم سلیمان پور که به کمک آقای علی خرم همسر خانم عباسی سازنده ی تندیس جشنواره بودند , وسپاسگزاری از تمام کسانیکه که داوطلبانه به برگزاری این جشنواره کمک کردند .هییت داوران , مترجمان گرامی اقایان عبدالحسین فرزاد , محمد امین ، اسدالله امرایی , پیروز , علی عبداللهی , خانم ها : فانوس بهادروند ودکتر ترانه یلدا , خانم پریسا ساسانی روزنامه نگار, آیدا محصولی دربخش اینترنت وچند زبان خارجی (زبانهای آلمانی و انگلیسی) و ساناز کاویانی در بخش اینترنت (انگلیسی) , آقای عابدینی طراح پوستر جشنواره ,وکمکهای نقدی : خانم ها زهره معیینی - دکترربابه شیخ السلام - مهری شاه حسینی(شاعر) و مدیر نشر چشمه جناب آقای کیاییان و طراح لوح تقدیر آقای علیزاده قدر دانی شد.
مراسم در میان تشویق وابراز احساسات حضار به پایان رسید .درود بی پایان به خانم عباسی که کاری بزرگ را خستگی ناپذیر به سرانجام رساندند تا دریادها بماند. دستانی که برای صلح گشوده می شود با سبد مهربانی ها پر می شود.
تهیه گزارش: اکرم محقق