۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

واقعیت «تغییر» در سیاست آمریکا




ا. م. شیری
سازمان ملل می گوید: جنگ پاکستان با طالبان، بزرگترین آوارگی انسانها در ٢۰ سال اخیر را در پی داشته است. (کانال تلویزیونی «صدای آمریکا»، ٢٣ ماه مه سال ٢۰۰٩).
خشونت ها و شعله های آتش جنگهای آمریکا در دوره ۱٦ ساله ریاست جمهوری بیل کلینتون دموکرات و جرج بوش(پسر) جمهوریخواه، ضربات جدی بر نفوذ و اعتبار جهانی و منافع نا مشروع آمریکا وارد ساخت، روحیه ضد آمریکائی مردم جهان را تشدید کرد و شعار «یانکی گو هوم»، بار دیگر بر سر زبانها افتاد. مقامات آمریکائی در سفرهای خارجی خود، با تنفر عمومی و اعتراضات وسیع خلقهای کشورهای مختلف استقبال می شدند، نام آمریکا با جنگ و تجاوز و اشغال، توطئه و قتل و جنایت، غارت و چپاول و دزدی مترادف شده بود... در چنین شرایطی، باراک اوباما، رئیس جمهور جدید آمریکا با شعار «تغییر»، وارد میدان مبارزات انتخاباتی شد و پیروز گردید.
شعار«تغییر» و پیروزی اوباما، بارقه امید به رهائی را در دلهای بشریت به تنگ آمده از زورگوئیها و لشکرکشیها آمریکا و ناتوان از مقابله با توان نظامی آن آفرید و تا مدتی، از شدت نگرانیهای بحق مردم کاست. جوّ متشنج جهانی نسبتا آرامش گرفت و صبر و انتظار جایگزین آن گردید.
چه علل و عواملی طرح شعار «تغییر» در سیاستهای آمریکا را ضروری گردانید؟ همچنانکه فوقا اشاره شد، مجموعه اقدامات نظامی، سیاسی و اقتصادی فراقانونی دولت آمریکا، زمینه و موجبات گسترش و تعمیق نفرت و انزجار جهانی مردم برعلیه آمریکا را فراهم ساخت. طبیعی بود که، ادامه چنین روندی منافع کمپانیها و شرکتهای فراملیتی این کشور، بخصوص کنسرنهای اسلحه سازی آن را مورد تهدید قرار می داد و احتمال بیرون رانده شدن آمریکا از بسیاری از کشورها را تقویت می کرد. باد زمان پرده ساتر فاجعه اقدامات آمریکا در شبه جزیره بالکان و تخریب و تجزیه یوگسلاوی را بر افکند. دائمی کردن جنگهای اشغالگرانه و شکست سنگین آمریکا در جنگهای پرهزینه استعماری افغانستان و عراق تمام محاسبات آمریکا و معادلات منطقه را بر هم زد. فاجعه انسانی عراق در نتیجه حمله آمریکا که، باز هم بگفته سازمان ملل متحد، بزرگترین فاجعه انسانی بعد از فاجعه انسانی سال ۱٩٤٨، یعنی، فاجعه ای که خود همین سازمان ملل با تقسیم سرزمین فلسطین بین یهودیان مهاجر و مردم بومی آن، موجبات قانونی اشغال فلسطین، ویرانی شهرها و آبادیهای این سرزمین و آواره ساختن میلیونها انسان آن را فراهم ساخت، در قرن گذشته و حاضر بود و همچنین، کشتار سیستماتیک مردم افغانستان بدست نیروهای ناتو تحت رهبری آمریکا، نمی توانست وجدان بشریت آگاه جهان را برعلیه ماشین جنگی و سیاسی آمریکا برنیانگزاند. همین چند مورد و موارد مشابه آنها، بسیاری از متفکران و نظریه پردازان تنظیم کننده سیاست های آمریکا را بر آن داشت تا بمنظور حفظ موقعیت و منافع آمریکا بمثابه سرکرده امپریالیسم جهانی، تدبیر دیگری اندیشیده، با پیش کشیدن شعار«تغییر»، شمشیر برّان آمریکا را در غلاف حریری بر سر مردم فرود آورند. کلمات «دمکراسی» و «حقوق بشر» را بر بال هواپیماهای جنگی با سرنشین و بی سرنشین، بر سینه سلاحهای کشتار جمعی آمریکا حکّ کرده و برسر در صدها پایگاه نظامی آن، تابلو «مرکز گسترش دموکراسی و دفاع از حقوق بشر» را بیاویزند.
هنوز که مدت زمان زیادی از آغاز دوره چهارساله ریاست جمهوری باراک اوباما نگذشته است، بموازات سخنان و گفتارهای دیپلوماتیک متداول، واقعا هم اقداماتی حاکی از «تغییر»ات جدی در جهت تحکیم و ادامه سیاستهای بویژه، ۱٦ سال اخیر آمریکا مشاهده می شود.
افزایش تعداد نظامیان آمریکائی حاضر در افغانستان از ٣٨ هزار نفر به ۷۰ هزار نفر، تشدید کشتار مردم این کشور، بویژه کشته و مجروح ساختن صدها زن و کودک در استان فراح، گسترش جبهه جنگ با تروریسم در پی دیدار سه جانبه حامد کرزای و آصف علی زرداری (آقای ۱۰ درصدی)* و باراک اوباما، رؤسای جمهور کشورهای افغانستان، پاکستان و آمریکا در واشینگتن از افغانستان تا پاکستان، افزایش خشونتها و بمبگذاریهای عراق، تاکید بر ادامه و تشدید تحریمها برعلیه ایران، از جمله علائم مشخصه «تغییر»ات جدید، ولی، منفی در سیاست خارجی آمریکاست.
جنگ پاکستان با طالبان با پشتیبانی مالی، تسلیحاتی و جنگنده های آمریکا که، تا کنون منجر به کشته و زخمی شدن هزاران نفر و آواره کردن بیش از دو میلیون نفر در خاک میهن خویش گردیده است، برجسته ترین و مشخص ترین نشانه «تغییر» منفی در سیاست آمریکاست. ویژگی جنگ پاکستان با «بنیادگرائی اسلامی» و «تروریسم طالبان» در این است که، دولت جدید آمریکا بر نشان دادن پایبندی خود به «تغییر» و در اجرای مفاد آن، مردم پاکستان را بقول شاعر و مبارز افسانه ای، شهید خسرو گلسرخی، بدست «احمد آقای آجان» کشتار می کند، با آواره ساختن دو میلیون نفر از خانه و کاشانه فقیرانه خویش، بگفته سازمان ملل متحد، «بزرگترین فاجعه انسانی ٢۰ سال اخیر را» به مردم پاکستان تحمیل می نماید، بدون آنکه، مثل عراق و افغانستان بطور علنی و مستقیم وارد جنگ شود، آن را برنامه ریزی و هدایت می کند. حوادث خونین ماههای اخیر افغانستان و پاکستان، شمشیر برّان آمریکا را در غلاف حریری نشان داده، واقعیت «تغییر» منفی را تأئید می کند. بنابراین، در هر شرایطی نباید به اسارت توهمات راهبردهای فریبکارانه سیاستگذاران آمریکا در آمده و با دل بستن به وعده- وعیدهای پیش از انتخاباتی و امیدواری به «تغییر» از بالا، خصلت و ویژگیهای طبقاتی سرمایه داری امپریالیستی را بفراموشی سپرد. زیرا:
«عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود».
سوم خرداد ماه ۱٣٨٨
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*- آقای آصف علی زرداری، رئیس جمهور کنونی پاکستان، از زمان نخست وزیری خانم بی نظیر بوتو، بجهت اینکه۱۰ درصد تمام قراردادهای پاکستان با دولتها و شرکتهای خارجی را به خود اختصاص می داد، با لقب «آقای۱۰درصدی» شهرت یافت.



اگر اوباما در فکر فشار بر اسرائیل باشد، از حاکمیت کنار می رود.
این واقعیتی است که در جریان دیدار اوباما، رئیس جمهور آمریکا و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، مهمان اسرائیلی بسیار بیشتر از صاحبخانه مطمئن بنظر می رسید. و تحلیل خبرنگار روزنامه «هاآرتس»، یکی از روزنامه های معتبر تل آویو، در مورد آینده سیاسی خطرناک اوباما، در صورتی که رئیس جمهور آمریکا بخواهد سیاستی برخلاف منافع «بازهای» اسرائیل در پیش گیرد، تأئیدی است بر گفته فوق و این خود، بمعنی ترساندن آشکار رئیس جمهور آمریکاست. بمنظور اثبات این مدعا، ترجمه نوشته خبرنگار اسرائیلی را به خوانندگان خود تقدیم می کنیم:

میخائیل کلیاینر
(«هاآرتس»- اسرائیل)، ٢۰ ماه مه ٢۰۰٩
امروزه بنظر بسیاریها، دولت اوباما رابطه خود را در سمت مقابله با دولت نتانیاهو سوق می دهد. چنین درکی بمانند سخن گفتن از نتیجه مسابقه دو بین بوکسور بشمار می رود. در این مسابقه، در گوشه چپ رینگ، بوکسور سنگین وزن با لباسی برنگ سیاه و آبی تیره، یعنی دولت بسیار لیبرال آمریکا با روحیه ضد اسرائیلی، خود نمائی می کند و در سمت راست رینگ، بوکسور سبک وزن ملبس به لباسی برنگ سفید و آبی روشن، یعنی دولت فوق راست نتانیاهو- لیبرمن- بن آری ایستاده است که حتی، حاضر به قبول ایده دو دولت برای دو ملت نیز نمی باشد.
تا کنون اوباما صراحتا از ضرورت پذیرش تضادهای ایدئولوژیک متدهای اعتماد متقابل، در مورد رفع خطر از روند صلح در روش «مصلحانه» چمبرلن سخن گفته است. آنچنان که پیداست، در صورتیکه اسرائیل تحت رهبری نتانیاهو از اوامر او سرپیچی کند، او باید از «خود فاصله بگیرد».
اوباما درجهت تلاش برای نزدیکی به ایران و دوستی با سوریه، موفق شد، ولی، با عدم رضایت «لیکود» مواجه گردید. و همچنین توانست چند شخصیت مشهور ضدیهودی و یا در بدترین حالت مخالفان اسرائیل را در ترکیب دولت خود وارد کند. آیا این احتمال جدیت می یابد که، ما در جهت مقابله با دولت اوباما حرکت می کنیم؟ بلی. آیا این ناگزیر است؟ نه. تقابل اجتناب پذیر است. با توجه به تاریخ روابط بین دولتها، می توان گفت که، رهبران آنها همیشه همآوائیهای عجیب و غریب زیادی را بنمایش گذاشته اند. مناخیم بگین، با جیمز کالاهان لیبوریست رابطه بسیار دوستانه و رابطه بغایت سرد با ژیسکار دستن، رئیس جمهور راستگرای فرانسه داشت. این نوع رابطه، بین پوتین با برلسکونی و شرویدر نیز مشهود است...

تاریخ تکرا می شود؟
تاریخ روابط متقابل اسرائیل و ایالات متحده آمریکا، سرشار از نمونه تمام عیار همآوائی های «غیرطبیعی» می باشد. گلدا مایر و اسحاق رابین رابطه بسیار نزدیکی با نیکسون و فورد جمهوریخواه داشتند و در نقطه مقابل، رابین از اولین قدمهای خود با کاتر دموکرات فاصله گرفت.
چه کسی پس از نابودی رئاکتور هسته ای اسرائیل، این کشور را تحریم کرد؟ دولت جمهوریخواه ریگان. و همچنین دولت جمهوریخواه بعدی، بوش پدر، همه کمکهای مالی به اسرائیل را متوقف کرد...لازم به گفتن است که رابطه بین واشینگتن و اورشلیم بر ضوابط معینی مبتنی نبوده و فاقد اصول دقیق می باشد.
نه تنها جهانبینی ها، برنامه های سیاسی و منافع، حتی، روابط متقابل شخصی و خصوصیات فردی نیز تا حدود زیادی در تنظیم مناسبات بین دولتها مؤثر است. نمونه بارز آن، مناسبات بین بوش(پسر) و شارون می باشد. آنها با شنیدن آکورد گوشخراش- زمانیکه در برابر دوربینهای تلویزیونی بوش بر سر شارون داد کشید، آغاز کردند. شارون این اشاره را فهمید و از تقابل با بوش پرهیز کرد. در عین حال، شارون رابطه دوستانه ای با رایس برقرار نموده و برابر دوربینهای تلویزیونی، به تعریف پاهای زیبای او پرداخت. شارون از دوستان هم هدایائی دریافت کرد- طبق جعلیات بوش، یاسر عرفات در عرشه کشتی ایرانی حامل سلاح ظاهر شد و بشار اسد در قتل نخست لبنان متهم گردید. همانطور که معلوم است، کابوی، کسانی را که دروغ می گویند و یا همفکران او را می کشند، دوست ندارد.

اوباما، مهره خوبی است برای یهودیان؟
کسی که نقشه همکاری متقابل بین نتانیاهو و اوباما را باستناد روابط بین کلینتون با نتانیاهو ترسیم می کند، در واقع، ساده لوحی بیش از حد خود را بنمایش می گذارد. یکی از تفاوتهای جدی میان نمونه کلینتونی سال ۱٩٩٦ و نمونه اوبامائی سال ٢۰۰٩، عبارت از این است که، در سال ۱٩٩٦ کلینتون «دوره دوم» ریاست جمهوری خود را می گذرانید. در حالیکه، اوباما دوره اول خود را تازه آغاز کرده است و طبیعتا، چشم امید به دوره دوم خود نیز دوخته است.
اکثریت یهودیانی که رأی خود را به نام اوباما نوشتند، فعلا با برخورد منفی او نسبت به اسرائیل تمکین می کنند. رأی این یهودیان هم مانند پشتیبانی های مال آنها، پیروزی آتی اوباما را که هنوز در ایالتهای فلوریدا، پنسیلوانیا و اوهایو در حال «نوسان» بود، قطعی ساخت. این بخش انتخاب کنندگان در انتخابات بعدی نیز اهمیت خواهد داشت و این مردم بهیچوجه نمی توانند با مواضع رئیس جمهوری که موجودیت اسرائیل را مورد تردید قرار می دهد و یا حداقل چنین می پندارند، موافق باشند.
اوباما، این موضوع را درک می کند. او، تاریخ را هم خوب می داند، و می داند زمانیکه کارتر و بوش(پدر)، دو رئیس جمهور، در اولین قدم بمنظور وارد ساختن فشار بر اسرائیل، به «خانه» فرستاده شدند.
نتانیاهو هم خوب می داند که ایالات متحده آمریکا نیز آس برنده خود را در دست دارد. نخست وزیر اسرائیل ضمن احترام به اوباما درست در برابر چشمان یهودیان جهان، این مسئله را که رئیس کاخ سفید نباید در مورد همه مسائل مربوط به تهدید اسرائیل تصمیم بگیرد، مورد تأکید قرار داد. بدین ترتیب، وظیفه نتانیاهو عبارت از این است که، نه تنها با اوباما، همچنین با یهودیان آمریکا نیز مذاکره و گفتگو کند. اوباما در امر هماوائی با نتانیاهو تا حد تعیین شده می تواند همراهی کند. حدی که، رأی و پشتیبانی مالی یهودیان آمریکا تعیین کننده آن است و بعید است که اوباما دوره دوم ریاست جمهوری خود را فدای اصول «دو کشور» نماید. اصولی که، بوسیله بوش(پسر) تنظیم شده است نه بوسیله خود اوباما.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مأخذ: روزنامه «سووتسکایا راسیا»،
شمار (۱٣٢٦٩)۵٢، ٢٣ ماه مه ٢۰۰٩
برگردان: ا. م. شیری

هیچ نظری موجود نیست: