۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۶, پنجشنبه

ضرورت شناخت عوامل و اهداف النکبة ( نکبت )
















سایت دنیای ما:
النکبة يک حادثه ناگهانی نبود که از غيب نازل شده باشد. آنچه که در 1948-1947 اتفاق افتاد اوج روند استعماری بود که هدف آن اخراج جمعيت بومی عرب فلسطين و جايگزين کردن آنها با مهاجرين يهودی-صهيونيست از کشورهای ديگر بود، (هدفی که همچنان دنبال می شود). اين مهاجرين و اعقاب آنها روند سيستماتيکی را پيش بردند که از اوائل 1920 شروع شده بود، روند پاکسازی سرزمين فلسطين از جمعيت فلسطينی و تبديل آن به زائدۀ مرکز سرمايه داری جهانی
نوشته: دکتر خليل نخله
نشریه" کانترپانچ "
برگردان انوشه کیوان پناه
ضرورت شناخت عوامل و اهداف النکبة
توضیح مترجم: روز 15 ماه مه، روز فاجعه يا «يوم النکبة» است. در روز 15 ماه مه 1948 دولت اسرائيل تشکيل، و صدها هزار نفر فلسطينی آواره شدند. در اين روز بشريت مترقی در سراسر جهان همبستگی خود را با مبارزات مردم فلسطين تجديد می کند.زنده ياد ياسر عرفات رهبر فقيد مردم فلسطين، در سال 1998 برای اولين بار بطور رسمی «يوم النکبة» را طی مراسمی که بيش از يک ميليون نفر در آن شرکت کردند، برگزار نمود.در اين روز، ما ضمن اعلام همبستگی با مبارزات بر حق مردم فلسطين، توجه خود را بر عوامل و اهداف روند النکبة متمرکز می کنيم و در اين راه بخشی از نوشته نويسنده معروف فلسطينی، دکتر خليل نخله، را به نقل از نشريه «کانترپانچ» در اختيار خوانندگان گرامی قرار می دهيم.
روند النکبة: عوامل و اهداف النکبة يک حادثه ناگهانی نبود که از غيب نازل شده باشد. آنچه که در 1948-1947 اتفاق افتاد اوج روند استعماری بود که هدف آن اخراج جمعيت بومی عرب فلسطين و جايگزين کردن آنها با مهاجرين يهودی-صهيونيست از کشورهای ديگر بود، (هدفی که همچنان دنبال می شود). اين مهاجرين و اعقاب آنها روند سيستماتيکی را پيش بردند که از اوائل 1920 شروع شده بود، روند پاکسازی سرزمين فلسطين از جمعيت فلسطينی و تبديل آن به زائدۀ مرکز سرمايه داری جهانی. آن روند امروز هم، با حمايت مستقيم و غير مستقيم ايالات متحده، اروپا، و گروهی از دولت ها و آژانس های غير-دولتی وابسته به آنها، ادامه دارد. برای رسيدن به يک درک روشن و جامع از اين روند وسيع، من پيشنهاد می کنم به «روند النکبة» از دو سطح نگاه شود: مراحل رشد و اهداف آن.
اين مراحل را به سه مرحله متمايز و تا حدی متداخل می توان تقسيم کرد: مرحله برنامه ريزی و طراحی، مرحله اجرا، و مرحله تکميل. من داخل هر يک از اين مراحل سه هدف روشن را برجسته خواهم کرد: مردم، زمين و مؤسساتمرحله برنامه ريزی و طراحی اين مرحله با برگزاری «کنگره صهيونيستی» در 1897 شروع شد. يکصد و ده سال پيش، در اولين «کنگره صهيونيستی»، ايجاد يک «صندوق ملی يهود»، با هدف بدست آوردن اراضی متعلق به اعراب (در فلسطين و منطقه)، برای استفاده انحصاری يهويان، مطرح شد. ايده ايجاد «صندوق ملی يهود»، با هدف آشکار بدست آوردن زمين و دارائی های غير-منقول «در فلسطين، سوريه، و در هر بخش ديگر ترکيه و شبه جزيره سينا» رسماً در سال 1901 تصويب شد و در سال 1907 در بريتانيا به ثبت رسيد. متعاقباً تصريح شد که زمين بدست آمده از طرف «صندوق ملی يهود» (بدون توجه به چگونگی بدست آوردن آن) «ملک غير قابل انتقال مردم يهودی است و تنها کارگر يهودی می تواند در آن بکار گرفته شود.» در پی آن، يک کميسيون بريتانيايی به اين نتيجه رسيد که «مالکيت زمين برون-مرزی شده است. زمين ديگر زمينی نيست که عرب [فلسطينی] بتواند در حال حاضر يا در آينده از آن بهره مند شود. فلسطينی نه فقط ديگر هرگز نمی تواند آن را اجاره کند يا زير کشت ببرد، بلکه برای هميشه از کار بر روی آن زمين محروم شده است...» در ماه مه 1954، بموجب حکم رسمی دولت اسرائيل «صندوق ملی يهود» رسماً بعنوان يک شرکت اسرائيلی ثبت شد. حکم امضاء شده اهداف اوليه صندوق را حفظ کرد، اما افزود «فعاليت های صندوق ملی يهود «در دولت اسرائيل و در هر زمينه تحت صلاحيت آن در راستای هدف استقرار يهوديان در اين اراضی و املاک می باشد.» علاوه بر اين، «صندوق ملی يهود» بعنوان يکی از بازوهای «جنبش حهانی صهيونيستی» از نو سازمان داده شد. در حال حاضر تخمين زده می شود که 13 درصد (يا حدود 2.5 ميليون دونوم [در کشورهای عرب دونوم واحدی است معادل يک هزار متر مربع زمين] اراضی اسرائيل در مالکيت «صندوق ملی يهود» است- اراضی که در اکثر موارد متعلق به آوراگان فلسطينی است و در نتيجه روند پاکسازی قومی غصب شده است. «صندوق ملی يهود» بمثابه بازوی صهيونيستی مستعمره کردن فلسطين، برجسته ترين عامل النکبة بوده است. تدارک النکبة برای فلسطين در مسير دوگانه، سياسی-ديپلوماتيک و اقتصادی، پيش برده شد. روند مهاجرت استعماری در سال 1917 با صدور اعلاميه انگليسی بالفور، که طی آن دولت بريتانيا خود را به «نظر ايجاد يک سرزمين ملی در فلسطين برای مردم يهودی» متعهد نمود، قانونی شد (رسميت يافت). با پايان جنگ جهانی اول و تأسيس «جامعه ملل»، در سال 1923 بريتانيا از طرف «جامعه ملل» بعنوان قدرت قيم برای فلسطين تعيين شد. ديباچه حکم قيموميت بريتانيا، با اندکی تعديل، اعلاميه بالفور را در بر می گرفت.اين بدين معنی است که قدرتهای غربی-که از جنگ جهانی اول پيروز بيرون آمدند و جامعه ملل را تأسيس کردند (و بعداً بطريق مشابه در پی جنگ جهانی دوم سازمان ملل را تأسيس نمودند)- به ايجاد يک «کشور ملی برای مردم يهود» در فلسطين، متعهد بودند. بعبارت ديگر، جامعه ملل، قيموميت بريتانيا، و سازمان ملل عوامل سياسی-ديپلوماتيک-اقتصادی برجسته برای وقوع النکبة بودند.برای استحکام بخشيدن به کنترل صهيونيستی بر زمين و ديگر منابع حياتی اقتصادی، بلافاصله بعد از اعمال قيموميت، طی سالهای 1920 و 1930 از طرف دولت بريتانيا امتيازهای انحصاری به سرمايه داران برجسته يهودی اعطا شد-عليرغم اين واقعيت که «در هر مورد برای امتياز اعطايی داوطلبان جدی رقابت می کردند.» در نتيجه، برای تدارک النکبة به بنگاه های صهيونيستی اجازه داده شد کنترل منابع طبيعی حياتی (مانند شرکت برق فلسطين، توسعه معادن بحر احمر، شرکت توسعه ارضی فلسطين و غيره را) در دست گيرند.در عين حال، نظام آموزشی يهودی-صهيونيستی از نظام رايج جمعيت بومی جدا شد و کاملاً تحت کنترل انحصاری جنبش صهيونيستی، که حدود 40 درصد بودجه خود را به آن اختصاص می داد، تمرکز يافت. هدف بوضوح القاء ادعای افسانه ای صهيونيسم به نسل های جديد مهاجران بود برای آنکه کنترل استعماری صهيونیستی بر زمين را تقویت نموده و حصور جداگانه استيلاگرانه يهودی در فلسطين را تدارک ببيند. اگر صهيونيسم جنبش مهاجرت استعماری، با هدف ايجاد يک «کشور ملی يهودی» انحصاری در فلسطين نمی بود، و اگر صهيونيسم از حمايت سياسی، اقتصادی، و نظامی قدرتهای بزرگ غرب که از دو جنگ جهانی پيروز بيرون آمدند برخورد دار نشده بود، به احتمال قوی کل اين روند اصلاًٌ به النکبة منتهی نمی شد. اصرار مکرر بر تقسيم سرزمين فلسطين-برخلاف خواست آشکار جمعيت بومی- برای آنکه امکان تشکيل يک دولت استيلاگر و انحصار طلب در فلسطين فراهم شود، امری که متأسفانه تا امروز به بهانه «مذاکره» برای صلح ادامه دارد، پيش درآمد مستقيم النکبة است.هر نوع بررسی جدی ساخت و پاخت ها و مذاکراتی که-در چارچوب سازمان ملل و قدرت های سلطه گر غربی در پی عملی کردن اعلاميه بالفور-منجر به ايجاد اسرائيل شد به اين نتيجه خواهد رسيد که اصل تقسيم فلسطين، يک نسخه مطمئن برای پاکسازی جمعيت بومی ساکن در آن منطقه بود- يعنی نسخه ای مطمئن برای النکبة. از سال 1937 تاکنون، با «کميسيون پيل»، فشار قدرتهای سرمايه داری غربی برای تقسيم فلسطين به بهانه تسامح با آرمان صهيونيستی برای يک «وطن يهودی»، هيچ تلاش جدی در چارچوب سازمان ملل، يا از طرف آژانس های سازمان ملل، برای جلوگيری از النکبة صورت نگرفته است. جامعه فلسطين، آنزمان مانند امروز،در برابر نيروهای خارجی، و کنترل آن نيروها بر عوامل داخلی، کاملاً آسيب پذير بود. ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی داخلی آن فاقد مصونيت لازم برای مقابله با آن نيروها بود. نتيجتاً، يک دولت جديد صهيونيست-يهودی در سال 1948 بر يک جمعيت پراکنده و تلفات داده و بر يک جامعه روستائی بنام فلسطين تحميل شد.فشار مستمر مراکز سرمايه داری امپرياليستی و دولت های دست نشانده آنها در آنموقع، که از جنبش صهيونیستی خط می گرفتند، در حهت تقسیم فيزيکی فلسطين، و ايجاد يک دولت مجزا برای يهوديان بود. هدف انها هيچگاه ایجاد يک جامعه عادلانه و دموکراتیک در تمام فلسطين و تسامح با تمام جمعيت آن نبود. اگر هدف این بود، در آنموقع، چنين موضع گيری ممکن می بود. اما اين هيچوقت با نقشه جنبش صهيونيستی، يا با قصد اعلاميه بالفور (30 سال پيش از آن)، يا با هدف ايجاد يک آژانس استعماری يهودی (صندوق ملی يهود) قريب به 46 سال پيش از النکبة، مطابقت نداشت.مراحل اجرا و تکميلمن در این بخش زياد وارد جزييات نمی شوم، زيرا دراین باره اسناد کافی وجود دارد و از جانب شماری از مورخين، فلسطينی و غير فلسطينی، از دهه 1950 به اينسو، بررسی شده است؛ اين بخش همجنين اخيراً( سال 2006) به جامع ترين شکل از طرف مورخ معاصر، ايلان پاپه در اثر عالی او بنام «پاکسازی قومی در فلسطين» بطور مستند تجزيه و تحليل شده است.بطور خلاصه، عمليات پاکسازی در دسامبر 1947 شروع شد. در آنموقع، فلسطينی ها دو سوم جمعيت را تشکيل می دادند (در حاليکه در آغاز شروع قيموميت بريتانيا در سال 1923، آنها 90 درصد جمعيت را تشکيل می دادند). در آغاز عمليات پاکسازی، فلسطينی ها مالک 97 درصد اراضی بودند. در نتیجه، عمليات پاکسازی، 531 روستای فلسطينی ويران شد؛ بيش از 86 درصد جمعيت بومی فلسطين نابود، تبعيد يا آواره شد. در نتیجه فقط 14 تا 15 درصد از جمعيت بومی فلسطين (خدود 130 هزار تا 150 هزار نفر) در سرزمين خود باقی ماندند، و باقی آوارگاه و پناهنده شدند.گرچه، فلسطينی هايی که در سرزمين بومی خود (در اسرائيل) باقی ماندند در حال حاضر حدود 1.3 میليون نفر می شوند، اما اراضی انها از طريق قوانين دولتی غصب می شود. در سال 1967، پارلمان اسرائيل «قانون اراضی کشاوری» را تصويب کرد که «اجاره اراضی متعلق به يهوديان و صندوق ملی يهود به غير يهوديان را ممنوع می کند...» علاوه براين، آن قانون تضمين کرد که «سهم آب متعلق به اراضی صندوق ملی يهود، نمی تواند به اراضی که به صندوق ملی يهود تعلق ندارد منتقل شود.»اقليت فلسطينی در اسرائيل، که اکنون 19 درصد جمعيت را تشکيل می دهد «مجبور شده است فقط 3 درصد اراضی را در اختيار داشته باشد.» تخمين زده می شود که حدود 70 درصد اراضی متعلق به فلسطينی ها در اسرائيل «يا مصادره شده و يا برای فلسطينی ها غير قابل دسترس شده است.»در تهيه اين نوشته از منابع زير استفاده شده است:Abu-Lughod, I., ed., The Transformation of Palestine, 1971. Abu-Ras, T., “Al-Sandouq al-Qawmi al-Yahudi,” in Qadaya Israiliya, No.28, 2007, pp. 23-35. Aruri, N., ed., Occupation: Israel over Palestine, 1989. Pappe, I., The Ethnic Cleansing of Palestine, 2006. *** دکتر خليل نخله، مردم شناس و نويسنده فلسطينی است که در رام الله زندگی می کند. دو کتاب تازه او عبارتند از: «افسانه توسعه فلسطين»(2004) و «توانمند کردن نسل های آينده» (2006)نشانی تماس با او :abusama@palnet.com

هیچ نظری موجود نیست: