۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

دموکراسی* بمثابه ابزار کشتار جمعی
رمان گریشنکو(Roman grishenko)
مترجم: ا. م. شیری
۵ شهریور ۱۳۹۱
رسانه ها و دادگاههای مستقل، آزادی اجتماعات، تظاهرات و گردهمآئی ها، نظم اجتماعی انسانی و رفاه عمومی، مفاهیمی هستند که هنگام بر زبان راندن کلمه دموکراسی در ذهن اکثریت انسانها تداعی می شود. تایم اسکور نیویورک، چراغهای لاس- وگاس، پل دروازه طلائی و «بلوار مشاهیر» هالیوود، آن نمادهای اساسی هستند که نام آمریکا، بعنوان کشور پیشرو دموکراسی مدرن، در جلو چشم اکثریت انسانها متجسم می سازد.
شاید برای بسیاری از آنها دانستن این موضوع غیرمنتظره باشد که، هم دموکراسی و هم حقوق بشر، بسیار پیشتر از آنکه آمریکائیهای آینده به آزادسازی سرزمینهای متعلق به خود از هندویان عقب مانده را آغاز کنند، وجود داشت. همه جنایتکاران فراری از مجازات در سراسر اروپا، فواحش، ماجراجویان، جویندگان پول و شهرت ارزان، و امثال آنها که خبر کشف سرزمینهای جدید را شنیده بودند، مثل لجن فاصلاب به آنجا سرازیر شدند، کشتند و همه را چنان از سر راه خود برداشتند که، دیگر مفهوم آزادی به ذهن کسی خطور نکند. همه اینها باضافه چهار صد سال برده داری، پیشروان لیبرال دموکراسی امروزی بودند.
اما دموکراسی بخودی خود از عهد یونان باستان بعنوان والاترین ارزش، وجود داشت و هر شهروند محترمی از حق مالکیت بر دهها برده برخوردار بود. بنابراین، هر انسان آگاهی می داند که بدون وجود بردگان، یک دموکراسی شایسته ساخته نمی شود.
حتی اتحاد شوروی در پنجاه سال آخر موجودیت خود، برغم ظاهر تمامیتخواه و سرکوب شهروندان خود، در امر توسعه، گسترش و تأمین دموکراسی موفق ترین نمونه بود. اما، مدیران دموکراسی غربی پیگیرانه کار می کردند و همانطور که می دانید، هر عملی با عکس العمل متقابل مواجه می شود. بدین ترتیب هر چه مساعی بیشتری برای برقراری دموکراسی بعنوان راه حل مشکلات موجود بعمل می آمد، ماهیت ریاکارانه پنهان در پشت پرده حقوق بشر و ارزشهای آوروآتلانتیک، آشکار می شد.
امروز دموکراسی فقط بعنوان حق قوی برای قبولاندن مقررات خود بر بقیه جهان وجود دارد.
سیاست دو رویانه ایالات متحده آمریکا در رابطه با طرفداری از رژیمهای مستبد طرفدار خود از مدتها پیش آشکار شده و تقبیح می شود. به نقل قول زیر توجه کنید:
فرانکلین دلانو روزولت در رابطه با دیکتاتور ساموزای تحت الحمایه آمریکا می گوید: «ممکن است او هم یک حرامزاده باشد، اما هر چه هست، حرامزاده خودمان است»!
قابل درک است که آمریکا فقط از پایمال شدن حقوق و آزادیهای شهروندان رژیمهای غیردوست می تواند نگران باشد. اگر دولت کشوری به هر دلیلی خوشایند واشینگتن نباشد (یا خدای نکرده، موی دماغ آن بشود)، نیروهای مسلح آمریکا، دموکراسی را بدون توجه به شمار علاقمندان آن، بر سر شهروندان آن کشور فرو خواهند ریخت.
دمدمی مزاجی سیاست خارجی آمریکا و اهداف بخوبی استتار نشده آن در پشت شعارهای دموکراتیک، از پوزخندهای درنده اش در پشت لبخندهای تصنعی و مداخلات مستمرش در امور داخلی کشورهای مستقل، کاملا پیداست.
همه اینها به این یا آن شکل به تشدید تنش بین آمریکا و آن کشورهائی می شود که، نمی خواهند خود را در اختیار آمریکا بگذارند. و آمریکا برای تسلیم کردن آنها دو ابزار در دست دارد: اولی، حمله نظامی مستقیم و دومی، تجاوز نظامی با کمک متحدان خود در ناتو یا با نیروی کشور ثالث.
در هر صورتی، آمریکا نمی تواند اجازه دهد که کشورهای نامطلوب جان سالم بدر ببرند، و این نیز ناگزیر به درگیریهای نظامی در سراسر جهان منجر می گردد.
دموکراسی، موضوع اساسی گذشته و حال، هم علت اصلی، هم هدف اصلی، هنوز هم بعنوان خطر عمده برای بشریت بحساب می آید. «فاشیسم با چهره خندان»، که اغلب برنامه های هیتلر را متحقق می سازد، بسیار خطرناکتر از آن «پیشوا»ی دیوانه است که طرح خود را علنا اعلام کرد.
آیا روسیه از چنان توانائی برخوردار است که هم خود و هم جهان را از شر طاعون جدید رها سازد؟
این، فقط به همت همه ما بستگی دارد...
ـــــــــــــــــــــــــ
*- این واقعیت دیگر بر کمتر کسی نامفهوم است که دموکراسی یک مقوله کاملا طبقاتی است و در جامعه بورژوائی منقسم به طبقات اجتماعی متضاد و آشتی ناپذیر، همواره دفاع از منافع اقلیت سرمایه داران حاکم و تابع سازی اکثریت جامعه به اقلیت را در نظر دارد. به همین جهت هم، امروزه امپریالیسم جهانی در شرایط حادتر شدن تقسیمات طبقاتی جامعه، ضمن سرکوب و کشتارهای وحشیانه خلقهای مختلف جهان، از کلمه دموکراسی بمثابه ابزاری برای انحراف افکار عمومی از مبارزه طبقاتی و ایجاد تفرقه در صفوف مبارزان ضد امپریالیستی سوءاستفاده می کند تا کلیت نظام و جامعه سرمایه داری تقسیم شده را از خطر تحول مصون بدارد. مترجم

هیچ نظری موجود نیست: