سر مقاله مورنينگ استار (16 مارس 2008)
عدالت
پنج سال کشتار
عليرغم تلاش های مستمر مقامات پليس برای بدنام کردن و کوچک نشان دادن جنبش ضد-جنگ در بريتانيا، معلوم شده است که در آخر هفته گذشته بين 40 هزار و 50 هزار نفر برای مخالفت با ادامه درگيری بريتانيا در عراق و افغانستان و عليه کوبيدن ديوانه وار آن بر طبل جنگ با ايران دست به تظاهرات زدند. در لندن و گلاسکو و در سراسر جهان، مردم عادی به مخالفت خود با امپرياليسم-که بنحو گستره و وسيعی مرگ، بيماری، خسارت و اختلال می پراکند- ادامه می دهند.در پارلمان، نيک کلگ رهبر ليبرال دموکرات-که اکنون آشکارا قاطعانه تر از حزبش در شروع جنگ عراق سخن می گويد- با تمام هشدارهايش نسبت به دنباله روی «کورکورانه» از واشنگتن، از جانب همه ما سخن می گويد.او می گويد: «در سالگرد بزرگترين شکست استراتژيک سياست خارجی بريتانيا در دوران بعد از جنگ [دوم جهانی]، هم حزب کارگر و هم حزب محافظه کار بايد از تصميم شوم خود در پشتيباتی از حمله بوش به عراق درس بياموزند. ديگر هرگز نبايد مخالفت ميليونها شهروند بريتانيا اينچنين ناديده گرفته شود. ما ديگر هرگز نبايد کورکورانه دستورات کاخ سفيد را دنبال کنيم. ما ديگر هرگز نبايد به حاکميت بين المللی قانون لطمه غيرقابل توصيف وارد کنيم.»قبول کنيم که کمتر کسی از ما با کلمه ای از جملات فوق مخالف است. اما شايد بهتر می بود اگر ليبرال دمکرات ها هنگامی که جنگ شروع شد موضع ضد-جنگ خود را حفظ می کردند، و بلافاصله بعد از آنکه قدرت های متجاوز عمليات جنگی را شروع کردند، موضع خود را مانند يک سنگ داغ به زمين نمی انداختند.حزب کارگر، با استثناهای شرافتمند معمول، در برابر صدها هزار کشته و نابودی عملی يکی از قديمی ترين تمدنهای جهان، همانطور که انتظار می رود به سکوت گوسفند وار خود ادامه می هد. هر نماينده حزب کارگر که رای به جنگ داد، و بدرخواست يک نخست وزير دغلکار و حيله گر با کشتار جمعی همراه شد، مورد سوءظن است و شريک جنايات جنگی بوش و بلر محسوب می شود. و رهبر کنونی حزب کارگر، کسی که در زمان تصدی وزارت دارائی گفت بودجه کشتار را هر چقدر که باشد تأمين خواهد کرد، پيرامون بی آبرويی بريتانيا سکوت گناهکارانه ای اختيار کرده است و به عبث اميدوار است که همه چيز عادی خواهد شد.اما سربازان هنوز در عراق هستند، بدون پايان، می کشند و کشته می شوند. آنها در افغانستان با چشم انداز مشابه ای روبرو هستند و ، اگر بوش و همدستانش موفق شوند، بداخل ايران نيز حرکت خواهند کرد.محافظه کاران، شبيه شکل هميشگی خود، می خواهند دو طرف را داشته باشند، از يک طرف از جنگ افروزان حمايت می کنند- همانطور که در طول جنگ کرده اند- و از طرف ديگر سعی می کنند با اعلام درخواست تحقيق و تفحص در باره جنگ، در عرصه انتخاباتی امتيازی بدسیت آورند.اما، اگر قدرت را بدست آورند، آنها هم به دنبالۀ کُت ايالات متجده آويزان شده و بدستور عمو زاده های آمريکايی خود وارد جنگ خواهند شد.نهايتاً، انتخاباتی برگزار خواهد شد و مردم صلحدوست بريتانيا در آنموقع به چه کسانی رای خواهند داد؟برخی ها خوش شانس خواهند بود. آنها يک جرمی کوربين يا يک جورج گالووی خواهند داشت که به آن رای بدهند و قادر خواهند بود بگويند که به مبارران صلح رای داده اند.اما برای اکثر ما چنين نخواهد بود. برای ما، نه ليبرال دمکراتها، نه محافظه کاران و نه حزب کارگرِ جديد کافی نخواهد بود. بخاطر صلح و دمکراسی، عناصر شرافتمند حزب کارگر بايد سازمان خود را احياء کرده و نيروی لازم برای مقاومت در برابر امپرياليسم آمريکا را ايجاد نمايند. در غير اينصورت کشته شدن جوانان ما در خيابان های ايران، همانطور که در عراق و افغانستان کشته می شوند، گزينه ای است که شاهد آن خواهيم بود.