دروغهای جنگ (*)
بقلم جک راندوم
برگردان: ا. م. شیری
۵ بهمن ۱٣۹۰
فرار از عراق، یادآور شکست در ویتنام
باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا در پیام ۱۴ دسامبر خود خطاب به ارتشیان در فورت برگ گفت:
“شما از سلاله بلافصل قهرمانانی هستید که دو قرن- قرن استعمار و امپراطوری خشن را به هم پیوند می دهید. پدران و پدربزرگان شما با سری سرد، کمونیسم و فاشیسم را بزیر کشیدند، و شما مردان و زنان در اجرای همان اصول، برای سرکوب کسانی که در ۱۱ سپتامبر حمله کردند، در فلوجه و قندهار جنگیدید”.
“مهمترین درسی که ما می توانیم از این پیکار درعرصه استراتژی جنگی، بیاموزیم این است که آن، به خصلت ملی ما مربوط می شود. در سایه شما، ما این جنگ را در شرایطی به پایان می بریم که آمریکا قدرتمندتر و جهان امن تر شده است”.
دروغهای جنگ مثل بسته های پرزرق و برق هدایای شب عید و یا همچون وعده- وعیدهای خشک و خالی براحتی و سادگی از حافظه ها محو می شود. درسهای جنگ را از نو، هنوز، که از قلبها پاک نشده است، باید آموخت.
دروغهای جنگ عراق چنان راحت دفن شدند که شش نامزد از هفت نامزد حزب جمهوریخواه برای ریاست جمهوری آمریکا، بر اساس ادعاهای موهوم، درست مثل شروع جنگ برعلیه عراق، علنا شروع جنگ برعلیه ایران را وعده کردند. بخاطر اینکه درسهای این جنگ وحشیانه، بزرگترین محاسبه استراتژیک پس از جنگ ویتنام، درست مثل فجایع عظیم آن جنگ براحتی بفراموشی سپرده شدند و امروز شش نامزد از هفت نامزد حزب جمهوریخواه، وفاداری خود به اتاق فکر نئومحافظه کاران، به اتاق فکر بیماران روانی را اعلام کردند. البته، کاخ سفید هم دست کمی از این اتاق فکر ندارد.
کسانی از ما که سالهای جنگ ویتنام، سالهای از دست رفته را هنوز بیاد دارند، با توجیهات بسیار آشنا و عمیقا دردآور جنگ افروزی دو حزب ما در عراق بخوبی آشنا هستند.
دروغی که ما را به جنگ ویتنام کشانید، تراوش تئوری این دومینو بود که: اگر ما از ورود یک کشور به دایره سرخ کمونیسم جلوگیری نکنیم، آنوقت، همه کشورها را از دست خواهیم داد. بر پایه این تئوری، سه قدرت غربی (انگلیس، فرانسه و آمریکا)، این کشور کوچک همسایه چین را بمثابه میدان بازیهای جنگی انتخاب کردند.
هستی بیش از سه میلیون انسان را قربانی کردیم تا نشان دهیم که بازیهای کودکانه نمی تواند مبنای قانون سیاست خارجی ما قرار گیرد. این واقعه بدین سبب روی داد که رهبران ما مجذوب نظامیگری، قدرت طلبی، شکوه و عظمت امپراطوری شده بودند.
بزرگترین دروغ پس از شکست ما در جنگ ویتنام این بود که گویا عدم توجه جدی به آن، بطور کلی موجب این شکست بود. سیاستمداران در واشینگتن دائما در مقابل ژنرالهای ما ایستادگی می کردند. از سال ۱۹۶۵ تا سال ۱۹۶۸ ما بیش از یک میلیون تـُن بمب و موشک در ویتنام شمالی، لائوس و کامبوج انبار کردیم، اما گفته می شود که ما توجه جدی به این جنگ معطوف نداشتیم. ما ۱۲ میلیون گالن گرد شیمیایی سمی «Agent Orange» بر خاک جنوب شرقی آسیا پاشیدیم، اما می گویند ما بطور جدی به این جنگ نپرداختیم. در بحبوحه جنگ در سال ۱۹۶۸ شمار ارتشیان ما در این منطقه بیش از نیم میلیون نفر (از جمله، شامل سربازان وظیفه که اولین بار پس از جنگ کره آنها را به جنگ فرستادیم) بود، اما باز هم ادعا می شود ما این جنگ را مورد توجه جدی قرار دادیم.
تنها به بمباران اتمی متوسل نشدیم... ما آنقدر به این جنگ غیرقابل توجیه پرداختیم که هیچ کشور دیگری چنان نکرد. اما دروغهای آن جنگ هنوز هم تکرار می شود. دروغهای جنگ، ویژگی اساطیری بخود گرفته، و باور به آن، به آئین وطن پرستی ما تبدیل شده است.
حیرت انگیز نیست، که ما باز هم همچنان همان اشتباهات استراتژیک را تکرار می کنیم و همچنان به قضاوتهای اشتباه مان ادامه می دهیم و مرتکب همان جنایات غیرانسانی، اعمال یأس آور و رفتارهای خودتخریبی می شویم.
پس از ویتنام، رهبران آمریکا تا زمانی که هنوز مدیر سابق سازمان «سیا»، جرج هربرت واکر بوش برای شروع جنگ علیه عراق به توطئه دست نزده بود، به انجام اقداماتی در مقیاس کوچک محکوم بودند. هر چند که جنگ خلیج فارس کوتاه مدت بود، اما پیروزی نظامی در آن الهامبخش رئیس جمهور بوش در اعلام «دفن شبح ویتنام در شنزارهای شبه جزیره عرب برای همیشه» بود.
«برای همیشه» چندان هم طول نکشید. زیرا پسر بزرگ او، مبتکر شروع دو جنگ بود که شبح ویتنام را به هستی دو باره فراخواند. یکی از آنها، جنگ ده ساله افغانستان است که هنوز هم ادامه دارد و دیگری، بازگشت به جنگ پدر در عراق بود.
دروغهای پدر را بسیاریها امروز هم بیاد دارند، اما دروغهای پسر بیش از آن تازه است که بتوان فراموش کرد. این دروغ نه تنها به ادعای موهوم وجود سلاحهای کشتار جمعی، حتی به نظریه بعدی مربوط می شود که همه جهان عملا بر جعلی بودن آن اذعان دارد. برای آگاهی شما، لازم به گفتن است که طرح اولین قطعنامه ما در شورای امنیت سازمان ملل متحد برای شروع عملیات جنگی در عراق بر اطلاعات مربوط به وجود تسلیحات کشتار جمعی مبتنی بود و با شکست مواجه شد. آژانس بین المللی انرژی اتمی بهانه های ما را کاملا افشاء کرد، و چون معلوم شد که اکثریت شورای امنیت رأی منفی به آن خواهد داد، قطعنامه پس گرفته شد.
مقامات دولت بوش بدروغ تأکید می کردند که صدام حسین یکی از سازماندهان حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به نیویورک بوده است. آنها همچنین بدروغ تأئید می کردند که عراق همکاری تنگاتنگی با القاعده داشته و بودجه آن را تأمین می کند. این ادعاها آنقدر روشن بود که بالاخره رئیس جمهور بوش مجبور شد آنها را ردّ کند.
دروغهای هر جنگ در خدمت اهداف خود آن است. همینکه انفجار بمبها افق بغداد را روشن کردند، حمایت از جنگ به اصل میهن پرستی تبدیل گردید.
دروغ بعدی عبارت از این بود که گویا اقدامات ما هیچ ربطی با نفت عراق نداشته، بلکه، بطور تمام و کمال در خدمت برقرار دمکراسی در دنیای عرب می باشد. اما این دروغ زمانی که حفاظت از معادن نفت به اولین وظیفه ما تبدیل گردید، رسوا شد. مدت زیادی تا آن وقت که دولت عراق تشکیل گردید، ما از سوی شرکتهای غول آسای خود مأموریت کنترل نفت عراق را بعهده گرفتیم. بدین ترتیب، همه مأموریت انجام شد.
دروغهای جنگ را، در واقعیت امر، به همین سادگی نمی توان افشاء کرد. برای انجام این مهم، ذهن روشن، عزم و اراده برای جستجوی حقایق و علاقمندی به اندیشیدن لازم است.
آگاهی های مربوط به دروغهای منجر به جنگ عراق می تواند مدتها به حیات خود ادامه دهد، مشروط بر اینکه شاهدان از میان ما، اعم از سربازان قربانی این جنگ تا شهروندانی که از آنها حمایت می کردند و یا مخالف آنها بودند، حقایق را بپذیرند و آنها را به نسلهای آتی انتقال دهند.
ما می توانیم از جناب رئیس جمهور که وعده او برای پایان دادن به جنگ عراق تأثیر زیادی در انتخابش داشت و به وعده خود، گذشته از اینکه می دانیم هزاران مزدور آمریکایی برای حفاظت از بزرگترین سفارت ما در جهان در خاک عراق باقی مانده است، رسما عمل کرد، سپاسگزار باشیم.
ما درک می کنیم که در دوره حاضر رئیس جمهور نمی تواند بخاطر خساراتی که بنام مردم ما به دیگران وارد شده است، عذرخواهی بکند.
ما تفاوت عقلانی بین جنگ و جنگجو را درک می کنیم.
ما می دانیم که رئیس جمهور نمی تواند به سربازانمان اعلام نماید که آنها بدلائل نادرست در جنگ ناعادلانه شرکت کردند.
اما زمانیکه رئیس جمهور اعلام می کند که ما برای عراقیها امکانات شکوفائی و پیشرفت در جامعه دمکراتیک فراهم ساختیم، نه تنها سالوسی می کند، حتی دروغهای جنگ را هم جاودانه می سازد. وقتیکه رئیس جمهور اعلام می دارد که ما بخاطر آزادی برای عراقیها و عدالت بین المللی در عراق جنگیدیم، او راه جنگ ناعادلانه تازه ای را برای آمریکا باز می کند. او، در راه تدفین شبح ویتنام تلاش می کند.
ضمن ماندن در افغانستان حتی بمدت یک روز بیشتر، همه ما باید قبول کنیم که جنگ عراق از همان ابتدا ناعادلانه بود. این جنگ، هیچ ارتباطی با دمکراسی و عدالت نداشت. هدف آن، نفت و استیلاگری استراتژیک بود. و کسی که به شرارت دست می زند، پاسخ شرارت خود را دریافت می کند.
جرم، جرم است.
(*)- یادآوری مترجم:
این هم بخش دیگری از “ارزشهای آمریکائی”! برای آشنایی با آن، رجوع کنید به نشانی های زیر: