جنگهای استعماری، قمار بر سر سرنوشت نوع بشر :
ا. م. شیری
امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم ایالات متحده آمریکا با جنگهای استعماری گسترده ای که دو دهه اخیر آغاز کرده است، می رود تا زندگی نوع بشر را در روی کره خاک غیر ممکن سازد. این نظام غیرانسانی سرنوشت بشر را به قماری گذاشته است که هیچ برنده ای بر آن متصور نیست. این احتمال که قمار بزرگ بر سر سرنوشت بشری نه از واشنگتن، لندن و یا پاریس، بل که از تل آویو ، ستاد سرفرماندهی صهیونیسم بین الملل اداره می شود، بعید بنظر نمی رسد. زیرا، آغاز جنبشهای رهائی بخش ملی در کشورهای اطراف اسرائیل، بزرگترین پایکاه نظامی استعمار در جهان، ممکن بود امنیت آن را بمخاطره بیاندازد.
آنچه که امپریالیسم جهانی امروز در لیبی و در بسیاری از کشورهای جهان انجام می دهد، هیچ نام دیگری ندارد جز جنگهای استعماری برای گسترش مناطق تحت نفوذ و سلطه بر ثروتهای طبیعی آنها، پیش از همه بر منابع نفت و گاز. در شرایط حاضر بدون بازخوانی و تبیین مجدد مقوله هایی از جمله، دورن، استعمار و استقلال، امپریالیسم و جنگ، صلح و دمکراسی بمثابه مبرمترین مسائل نظری برای پاسخ گوئی به حوادث دورانی که بشریت در آن بسر می برد، نمی توان نیروهای بالنده و پیشبرنده تکامل اجتماعی و نیروهای میرنده و ارتجاعی بازدارنده تکامل تاریخی را بدرستی تعیین کرد و تشخیص داد. هر کس و هر جریان سیاسی بدون توجه به اهمیت این مفاهیم، در زیر بمبارانهای تبلیغاتی امپریالیسم، می توانند همواره فریب یکسری اظهارات و مواعیظ اخلاقی سفیهانه را خورده، خواسته و یا ناخواسته، صرفنظر از شکل و شیوه آن، عملا نقش سرباز استعمار را بازی کنند.
ــ دوران:
بی تردید، دقیقترین تعریف دوران، همان تعریف علمی «دوران کنونی، دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم است»، می باشد. همه تلاشها برای بی اهمیت نشاندادن توجه به مفهوم دوران، در واقع تلاشهای ریاکارانه ای هستند در جهت بفراموشی سپردن ماتریالیسم تاریخی و قبول نظریه بی پایه و ضدعلمی پایان تاریخ که ایدئولوگهای بورژوازی سعی دارند باتکاء آن روند تکاملی جوامع انسانی را پایانیافته اعلام کرده، نظام امپریالیستی را سرنوشت ابدی جامعه بشری بخوانند.
نیروهای همسو با تکامل تاریخی، بدون تشخیص دوران و بدون شناخت همه دورانهای تکاملی و نظامهای اجتماعی- اقتصادی که جامعه بشری از سر گذرانده و در حال حاضر در آن بسر می برد، نمی توانند ماهیت حوادث امروزی را تعیین نموده و چشم انداز تکامل آتی را روشن سازند.
ــ امپریالیسم
امپریالیسم بمفهوم آخرین مرحله رشد و تکامل سرمایه داریست. این مرحله، بمعنی ختم تمام استعدادها و توانایی های بورژوازی برای تکامل و پیشبرد جامعه شمرده می شود. مرحله امپریالیستی سرمایه داری همراست با بحرانهای مداوم ساختاری در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک- نظری و تشدید تضادهای آشتی ناپذیر بین طبقات استثمارگر و استثمار شونده. مرحله امپریالیستی سرمایه داری یعنی اوجگیری مبارزات طبقاتی و تهاجم جنون آمیز امپریالیسم به دستآوردهای بشری و نیرویهای بالنده اجتماعی.
ــ استعمار و استعمار نو:
استعمار بمعنی سلطه و حاکمیت دولتهای پیشرفته سرمایه داری (امپریالیستی) بر کشورهای عقب نگه داشته شده، غارت ثروتها و استثمار لجام گسیخته مردم آنها. بعبارت دیگر، استعمار یعنی پایمال کردن استقلال سیاسی و اقتصادی مستعمرات و تبدیل آنها به زائده دولتهای استیلاگر.
متاسفانه این مقوله در سه دهه اخیر نه تنها از ادبیات سیاسی نیروهای ملی- میهنی، حتی از ادبیات اغلب جریانات کمونیستی نیز رخت بر بسته است. کشورهای اروپا، بخصوص کشورهای اروپای غربی و بعدها ایالات متحده آمریکا، که امروز به معبد و معبود ناآگاهان تبدیل شده اند، در مقام دولتهای سلطه گر، عامل و مسبب تمام بدبختی ها و تیره روزیهای جامعه بشری از آغاز دوران برده داری بوده اند که امروز هم تحت نام «دموکراسی» و «حقوق بشر»، به جنایات خود ادامه داده، کشورهای مختلف را بمباران و اشغال می کنند. این دولتها پس از اشغال جزایر خلیج فارس توسط پرتقالیها در سال ١۵٠٣، نظام استعماری را در جهان بنیان نهاده و در روند تاریخ توانستند به یک سیستم جهانی بدل سازند. سیستم مستعمرات، اگر چه در شرایط تغییر توازن قوای بین المللی به نفع نیروهای ترقیخواه پس از دومین جنگ جهانی و در نتیجه مبارزات رهائی بخش ملی خلقهای مستعمرات از هم پاشید، ولی دول استعمارگر که امروز سعی می کنند چهره متمدن نیز از خود نشان دهند، توانستند با حفظ برخی مستعمرات سنتی مثل کانادا، استرالیا، زلاند نو و گروهی دیگر تحت عنوان کشورهای «تحت الحمایه»، شکل جدیدی از استعمار را برقرار سازند که استعمار نو خوانده می شود. سیستم استعمار نو، در حالیکه از نظر شکل ظاهری با استعمار کهنه تفاوتهایی دارد، ولی بلحاظ ماهیت و محتوا، بسیار خشن تر از استعمار کهن است. به سخن ساده، استعمار نو عبارت است: از حاکم کردن باندها و گروههای مافیائی وابسته بومی بر مستعمرات. سیستم استعمار نو نیز مانند سلف خود، استقلال سیاسی، اقتصادی- اجتماعی هیچ کشوری را برسمیت نمی شناسد و حق خلقها در تعیین آزادانه سرنوشت و انتخاب راه رشد مستقل آنها را رد می کند.
در روزگار امروزی اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان با سیستم نو استعماری و نیمه استعماری اداره می شوند. در دوران کنونی بر اساس هیچ نظریه علمی نمی توان کشورهایی مثل کره جنوبی، ترکیه، تایلند، مصر، کلمبیا، کویت، عربستان سعودی، لهستان و یا دهها کشور دیگر را گذشته از پیوندهای مرئی و نامرئی رژیمهای حاکم، مقامات کشوری و لشکری، سیستمهای نظامی- امنیتی، آقتصادی- اجتماعی آنها با نهادهای مشابه در کشورهای استیلاگر، حداقل بدلیل وجود پایگاهها و حضور دهها هزار نظامی امپریالیسم آمریکا در خاک این کشورها، کشورهای مستقلی خواند. بعبارت دیگر، وجود پایگاه نظامی خارجی در هر کشوری، بدون هیچ توجیه و تفسیری بمعنی نقض حق حاکمیت ملی و استقلال آن کشور خوانده می شود. این واقعیتی است که بدون درک آن، نه فقط هر گونه تلاش برای تأمین استقلال و آزادی کشورها و مبارزه برای برقراری صلح و امنیت جهانی قرین موفقیت نخواهد بود، حتی موجب اشتباه در تشخیص ماهیّت حوادث جهان امروزی نیز خواهد گردید.
ــ جنگ و نیروهای جنگی استعمار
جنگها بتعریف لنین «ادامه سیاستها»، سیاستهای شکست خورده هستند که برای اشغال سرزمینها و تسلط بر منابع و ثروتهای آنها به شکل حمله مسلحانه انجام می گیرد. در دوران حاضر نظام سرمایه داری همچون گذشته، مسبب اصلی و آغازگر همه جنگهاست. سریال جنگهای کنونی اگر بخواهیم شماره گذاری کنیم، هر یک بخشهایی از سومین جنگ جهانی هستند که سرمایه داری بمنظور گسترش مناطق استعماری و تأمین منافع نامشروع یغماگران بین المللی آغاز کرده است.
جنگهای استعماری به دوشکل آشکار پیش برده می شوند: جنگهای نظامی با مشارکت ماشین جنگی استعمار و متحدان مسلح آن و جنگهای تبلیغاتی- روانی- ایدئولوژیک.
تمامی جنگهای دوران حاضر، بخصوص جنگهای بعد از جنگ سرد، جنگهای استعماری محسوب می شوند که از حمله به یوگسلاوی و تجزیه بالکان آغاز و تا تجاوز نظامی دیوانه وار امپریالیسم به لیبی و بحرین ادامه دارد و همه اینها صرفنظر از هر توجیه و بهانه ای، بخشی از جنگ صلیبی امپریالیسم جهانی بر علیه بشریت ستمدیده جهان بشمار می رود. این جنگها بلحاظ ماهیت و خصلت، کمترین تفاوتی با جنگهای جهانی اول و دوم ندارند. ولی بلحاظ شکل و شیوه های پیشبرد و گستردگی جبهه ها، تفاوتهای محسوسی با هم دارند. از لحاظ ترکیب نیروهای مهاجم امپریالیستی و پراکندگی جغرافیای مناطق جنگی نیز تفاوتهایی بین آنها مشهود است.
با نظرداشت نقشه مناطق جنگهای استیلاگرانه، از افغانستان و پاکستان و عراق تا لبنان و فلسطین و لیبی که عموما در اطراف اسرائیل، بزرگترین پایگاه نظامی امپریالیسم در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا جریان دارد، بجرأت می توان گفت همه این جنگها، جنگهای استعماری در شرایط بحران ساختاری سرمایه داری هستند که هدف آنها تحکیم موقعیت امپریالیسم در مستعمرات و تأمین امنیت اسرائیل بمثابه مقر فرماندهی کل جنگهای امپریالیستی می باشند. با این توصیف، کمترین احتمال وجود ندارد که این جنگها در همین مناطق محدود بمانند. زیرا، جنگها محصول بلاواسطه سیاستهای بیخردانه و بحران نظام سرمایه داریست و نظام امپریالیستی- استعماری نیز امروز در گرداب عمیق بحران اقتصادی- مالی، سیاسی- ایدئولوژیک ساختاری گرفتار است.
ــ نیروی اصلی جنگهای استعماری
این نیروها شامل ارتش آمریکا با مجموعه صدها پایگاه نظامی آن در نقاط مختلف جهان، پیمان تجاوزگر آتلانتیک شمال (ناتو) می باشند.
ــ نیروهای کمکی جنگهای استعماری در داخل مستعمرات
دولتهای متروپل بمنظور تحکیم موقعیت خود در مستعمرات، علاوه بر رژیمهای دست نشانده و ارتشها و نیروهای پلیس و امنیتی وابسته در داخل مستعمرات، به داشتن نفوذ و جای پا در میان توده های مردم نیاز دارند. تحقق این نیاز از طریق رژیمهای دست نشانده که کلاًَ فاقد کمترین پایگاه اجتماعی در میان مردم هستند، کارآئی چندانی ندارد. به همین سبب، از راهها دیگری وارد عمل می شوند. کارآمدترین آنها تشکلها، سازمانها و انجمنهای بظاهر غیرطبقاتی، اعم از دمکراسی خواهی، حقوق بشری، خیریه، میسیونرهای مذهبی و همچنین، دفاتر و خبرنگاران آژانسهای خبری امپریالیستی هستند.
در مورد این گروهها این توضیح کافیست که در زندگی زمینی، هیچ تشکلی، هیچ گروهی و یا هیچ نظریه فراطبقاتی و غیرجانبدار نمی تواند وجود داشته باشد. هیچ نظریه ای نمی تواند هم طرفدار قاتل باشد و هم طرفدار مقتول. هیچ حقوق بشری، هیچ دموکراسی یی نمی تواند بی طرف بوده، هم از حقوق سارقان مسلح بین المللی که بحساب هر یک از آنها دهها میلیون انسان به آغوش فقر و فاقه و گرسنگی مفرط رانده شده اند، دفاع نماید و هم از حقوق قربانیان آنها. چگونه می توان هم از غارت دفاع کرد و هم با غارت شده همزبان بود! چنین ادعایی یک ریاکاری بیشرمانه است. این نوع بی طرفی، در واقعیت منطقی خود، یک تهاجم لجام گسیخته به ستمدیدگان بحساب می آید. هم از این رو، گروههای اخیر، هر یک بنحوی از انحاء، با تشکلهای غیر دولتی از قبیل «خانه آزادی» آمریکا، تشکیلات صهیونیستی «جامعه باز» بمدیریت جرج سورس و دیگر تشکلهای امپریالیستی مشابه، بعبارت اولی، با آژانسهای امنیتی امپریالیسم ارتباط دارند و در همآهنگی کامل با آنها عمل می کنند. بواسطه این سازمانها، از میان روشنفکران متزلزل که در دکان عطاری شان داروی هر دردی یافت می شود و بخشهای ناآگاه و متعصب جامعه سربازگیری می کنند، گروهای مسلح تروریستی و خرابکاری و بمبگذاری انتحاری تشکیل می دهند، قهرمانسازی می کنند و بمنظور خنثی سازی توان دفاعی نیروهای مقاومت ملی، وحدت ملی را در هم می شکنند. تشکیل گروههای تروریستی- جنایی القاعده و طالبان در افغانستان و پاکستان، جندالله در ایران، «جبهه ها» و یا «ارتش های آزادبیخش» در جمهوریهای شوروی، فدراسیون یوگسلاوی و در اویغورستان چین، فرآورده مستقیم فعالیت این قبیل تشکلهای به اصطلاح غیرطبقاتی هستند. مشکل بتوان دخالت این جریانات را در تحریک معترضان رژیم لیبی در حمله به پادگانها و شروع جنگ داخلی بمنظور زمینه سازی برای دخالت ماشین جنگی استعمار در این کشور انکار کرد. حتی بگفته ولادیمیر ژیرینوفسکی رئیس حزب لیبرال- دموکرات روسیه در مصاحبه با تلویزیون «راسیا ٢٤» (٢۵ ماه مارس)، راننده شخصی اسامه بن لادن، فرماندهی شورشیان شرق لیبی را بر عهده دارد.
گروههای یاد شده اساسا فرهنگ و تمدن امپریالیسم غرب را تبلیغ می کنند و رواج می دهند. فرهنگ و تمدن غربی یعنی، انکار آگاهانه تضادهای طبقاتی، یعنی، ترویج تئوری تسلیم طلبی و سازش طبقاتی. فرهنگ و تمدن غربی، مفهوم دیگری جز پذیرش بی چون و چرای سیادت و دیکتاتوری خشن بورژوازی و قبول هژمونی امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و معنایی جز تأئید حق امپریالیسم در استیلاگری و داشتن مستعمرات ندارد.
این تشکلها، بمثابه واحدهای تفکیک ناپذیر ماشین جنگی استعمار، برای تحقق سیاستهای امپریالیسم در داخل مستعمرات فعالیت می کنند تا اخلاف «متمدن» به بردگی گیرندگان ملل «وحشی» مستعمرات، امروز بکمک بمبهای «هوشمند» خوشه ای، فسفری و یا آغشته به اورانیوم، به سر خلقهای یوگسلاوی، افغانستان، فلسطین، لبنان، سومالی، عراق، لیبی و فردا، بر سر مردم دیگر کشورها، کرور- کرور «دموکراسی» و «حقوق بشر» بریزند.
ــ وسایل و ابزارهای جنگ تبلیغاتی- روانی- ایدئولوژیک استعمار
امپریالیسم جهانی بموازات ماشین جنگی بسیار عظیم خود، از وسایل و ابزارهای جنگ تبلیغاتی- روانی- ایدئولوژیکی گسترده ای برخوردار است. بکمک این ابزارها، جنگها را تئوریزه می کند، در اذهان عمومی آنها گریز ناپذیر می نمایاند، توده ها را شستشوی مغزی می دهد و روحیه وحدت ملی را بانحاء مختلف، از جمله با ایجاد خصومت بین خلقها و یا پیروان ادیان و مذاهب مختلف در هم می شکند تا توده ها توان مقابله با ماشین جنگی امپریالیسم را از دست بدهند. تجربه شکستن اتحاد ملی با تقسیم جمعیت کشور به کرد و عرب، شیعه و سنی، مسلمان و مسیحی و طوایف و قبایل مختلف در افغانستان، عراق، پاکستان، لبنان، لیبی، مصر، بحرین، یوگسلاوی، و بسیاری دیگر نمونه های بارزی از این دسیسه های استعماری هستند که در چهارچوب همان سیاست کهنه «تفرقه بیانداز، حکومت کن» به اجرا گذاشته می شود.
یکی از مهمترین ابزارهای جنگی امپریالیسم، فیلمهای هالیوودی و بازیهای رایانه ای «بزن- بکش» است که مدتهاست به هر خانه ای راه یافته و ایدئولوژی جنگ دولت آمریکا را تبلیغ می کنند. بکمک این فیلمها و بازیها، روحیه جنگ و خونریزی را از خردسالی به کودکان القاء کرده، آنها را با خونخواری و کشت و کشتار آشنا می سازند.
با در نظرداشت همین توضیحات مختصر، می توان به ماهیت حوادث جهان و همه اقدامات جنایی امپریالیسم جهانی پی برد و با قاطعیت تمام گفت: جنگی که امروز در بسیاری از نقاط جهان و از جمله در لیبی جریان دارد، جبهه گشوده شده تازه ای است در جنگهای استعماری غرب علیه مبارزات مردمی در راه کسب آزادی و تعیین راه رشد و ترقی اجتماعی مستقل. جنگی است برعلیه استقلال و آزادی این کشور و مستعمره سازی مجدد آن.
آیا می توان نظام استعماری- امپریالیستی را بر انداخت؟
البته که در وهله اول در سایه مبارزات سازمانیافته و در پرتو اتحاد و اتفاق نیروهای صلح و ترقی و تکامل جامعه برعلیه استعمار و امپریالیسم، می توان به چنین هدف مقدسی دست یافت. در شرایط امروزی و با نظرداشت توان نظامی ماشین جنگی استعمار و اوضاع اجتماعی- اقتصادی بغایت وخیم خلقهای جهان، فکر مقابله نظامی با آدمکشان بین المللی را باید از سر بیرون کرد. برای متوقف کردن ماشین جنگی امپریالیسم، راههای بغایت کارآمد تری هم وجود دارند. استعمار را می توان مثل لاک پشت به روی پشت گذاشت که هیچ تفاوت ماهوی با کشتن آن ندارد. مبارزه بی امان با حاکمیت دلار یعنی بر زمین زدن پشت امپریالیسم. این امر، مؤثرترین رویکرد برای خاموش کردن آتش جنگهای استعماری و تأمین استقلال مستعمرات و آزادی خلقها بشمار می آید. بر کسی پوشیده نیست که امپریالیسم امریکا تنها باتکاء چاپ بی حد و حساب دلار بی پشتوانه و صدور آن، هم اقتصاد جهان را به رکود و ورشکستگی می کشاند و هم هزینه جنگهای بی پایان، اشغال کشورها و کشتار انسانها را تأمین می کند. در همین رابطه بنظر می رسد، نیروهای صلح طلب و آزادیخواه جهان در هر کشوری می توانند در عین مبارزه برای سرنگون ساختن رژیمهای استبدادی و وابسته، با وادار ساختن دولتهای حاکم به انجام اقداماتی از قبیل:
ــ تعویض موجودیهای صندوق ذخیره ارزی از دلار به فلزات گرانبها و یا به هر چیز دیگر؛
ــ قطع معاملات بین المللی با دلار و برقراری روابط تجارت پایاپای بین طرفین معامله؛
ــ بستن تمام پایگاههای نظامی خارجی در همه کشورها، پیش از همه، تعطیل کردن صدها پایگاه جنگی آمریکا در هر نقطه جهان؛
ــ پایان دادن به دریافت هر گونه و به هر مقدار وام از صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و تعلیق عضویت کشور در سازمان تجارت جهانی؛
ــ قطع کامل رواط تجاری در وهله اول با آمریکا و اسرائیل و اعمال ممنوعیت بر واردات کالای آنها از هر طریق دیگر؛
ــ تشویق و ترغیب توده ها به تحریم هر نوع کالای آمریکایی یا اسرائیلی؛
ــ قطع کامل روابط دیپلوماتیک با اسرائیل و تقلیل روابط دیپلوماتیک با آمریکا تا حد امور کنسولی؛
بموازات اینها، نیروهای صلح و ترقی همچنین می توانند با:
ــ سازماندهی توده ای مردم، بویژه طبقه انقلابی کارگر برای تجمع در اطراف پایگاههای جنگی آمریکا و ممانعت از ارائه هر گونه خدمات به آنها؛
ــ سازماندهی کارزار جهانی برای انحلال پیمان تجاوزگر ناتو؛
ــ گسترش همکاریها بین نیروهای صلح و ترقی در مقیاس جهانی و همآهنگ سازی برنامه های مبارزاتی آنها؛
ــ زیر نظر گرفتن فعالیتها و بذل توجه جدی به روابط و منابع مالی همه گروهها، سازمانها و انجمنهای بظاهر غیرطبقاتی، اعم از دمکراسی خواهی، حقوق بشری، خیریه، میسیونرهای مذهبی و همچنین، دفاتر و خبرنگاران خبرگزاریهای امپریالیستی؛
ــ تشکیل اتحاد وسیع بین خلقها و دولتهای ضدامپریالیستی و تشکیل کمیته هماهنگی و هدایت جنبشهای توده ای بر محور مبارزه با امپریالیسم- استعمار- صهیونیسم، بمثابه خطر اصلی که زندگی نوع بشر را در کره خاک تهدید می کند، می توانند ماشین جنگی استعماری را زمینگیر ساخته و جامعه بشری بسوی صلح و آزادی، ترقی و تکامل رهنمون سازند.
١٠ فروردین ١٣٩٠
ا. م. شیری
امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم ایالات متحده آمریکا با جنگهای استعماری گسترده ای که دو دهه اخیر آغاز کرده است، می رود تا زندگی نوع بشر را در روی کره خاک غیر ممکن سازد. این نظام غیرانسانی سرنوشت بشر را به قماری گذاشته است که هیچ برنده ای بر آن متصور نیست. این احتمال که قمار بزرگ بر سر سرنوشت بشری نه از واشنگتن، لندن و یا پاریس، بل که از تل آویو ، ستاد سرفرماندهی صهیونیسم بین الملل اداره می شود، بعید بنظر نمی رسد. زیرا، آغاز جنبشهای رهائی بخش ملی در کشورهای اطراف اسرائیل، بزرگترین پایکاه نظامی استعمار در جهان، ممکن بود امنیت آن را بمخاطره بیاندازد.
آنچه که امپریالیسم جهانی امروز در لیبی و در بسیاری از کشورهای جهان انجام می دهد، هیچ نام دیگری ندارد جز جنگهای استعماری برای گسترش مناطق تحت نفوذ و سلطه بر ثروتهای طبیعی آنها، پیش از همه بر منابع نفت و گاز. در شرایط حاضر بدون بازخوانی و تبیین مجدد مقوله هایی از جمله، دورن، استعمار و استقلال، امپریالیسم و جنگ، صلح و دمکراسی بمثابه مبرمترین مسائل نظری برای پاسخ گوئی به حوادث دورانی که بشریت در آن بسر می برد، نمی توان نیروهای بالنده و پیشبرنده تکامل اجتماعی و نیروهای میرنده و ارتجاعی بازدارنده تکامل تاریخی را بدرستی تعیین کرد و تشخیص داد. هر کس و هر جریان سیاسی بدون توجه به اهمیت این مفاهیم، در زیر بمبارانهای تبلیغاتی امپریالیسم، می توانند همواره فریب یکسری اظهارات و مواعیظ اخلاقی سفیهانه را خورده، خواسته و یا ناخواسته، صرفنظر از شکل و شیوه آن، عملا نقش سرباز استعمار را بازی کنند.
ــ دوران:
بی تردید، دقیقترین تعریف دوران، همان تعریف علمی «دوران کنونی، دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم است»، می باشد. همه تلاشها برای بی اهمیت نشاندادن توجه به مفهوم دوران، در واقع تلاشهای ریاکارانه ای هستند در جهت بفراموشی سپردن ماتریالیسم تاریخی و قبول نظریه بی پایه و ضدعلمی پایان تاریخ که ایدئولوگهای بورژوازی سعی دارند باتکاء آن روند تکاملی جوامع انسانی را پایانیافته اعلام کرده، نظام امپریالیستی را سرنوشت ابدی جامعه بشری بخوانند.
نیروهای همسو با تکامل تاریخی، بدون تشخیص دوران و بدون شناخت همه دورانهای تکاملی و نظامهای اجتماعی- اقتصادی که جامعه بشری از سر گذرانده و در حال حاضر در آن بسر می برد، نمی توانند ماهیت حوادث امروزی را تعیین نموده و چشم انداز تکامل آتی را روشن سازند.
ــ امپریالیسم
امپریالیسم بمفهوم آخرین مرحله رشد و تکامل سرمایه داریست. این مرحله، بمعنی ختم تمام استعدادها و توانایی های بورژوازی برای تکامل و پیشبرد جامعه شمرده می شود. مرحله امپریالیستی سرمایه داری همراست با بحرانهای مداوم ساختاری در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک- نظری و تشدید تضادهای آشتی ناپذیر بین طبقات استثمارگر و استثمار شونده. مرحله امپریالیستی سرمایه داری یعنی اوجگیری مبارزات طبقاتی و تهاجم جنون آمیز امپریالیسم به دستآوردهای بشری و نیرویهای بالنده اجتماعی.
ــ استعمار و استعمار نو:
استعمار بمعنی سلطه و حاکمیت دولتهای پیشرفته سرمایه داری (امپریالیستی) بر کشورهای عقب نگه داشته شده، غارت ثروتها و استثمار لجام گسیخته مردم آنها. بعبارت دیگر، استعمار یعنی پایمال کردن استقلال سیاسی و اقتصادی مستعمرات و تبدیل آنها به زائده دولتهای استیلاگر.
متاسفانه این مقوله در سه دهه اخیر نه تنها از ادبیات سیاسی نیروهای ملی- میهنی، حتی از ادبیات اغلب جریانات کمونیستی نیز رخت بر بسته است. کشورهای اروپا، بخصوص کشورهای اروپای غربی و بعدها ایالات متحده آمریکا، که امروز به معبد و معبود ناآگاهان تبدیل شده اند، در مقام دولتهای سلطه گر، عامل و مسبب تمام بدبختی ها و تیره روزیهای جامعه بشری از آغاز دوران برده داری بوده اند که امروز هم تحت نام «دموکراسی» و «حقوق بشر»، به جنایات خود ادامه داده، کشورهای مختلف را بمباران و اشغال می کنند. این دولتها پس از اشغال جزایر خلیج فارس توسط پرتقالیها در سال ١۵٠٣، نظام استعماری را در جهان بنیان نهاده و در روند تاریخ توانستند به یک سیستم جهانی بدل سازند. سیستم مستعمرات، اگر چه در شرایط تغییر توازن قوای بین المللی به نفع نیروهای ترقیخواه پس از دومین جنگ جهانی و در نتیجه مبارزات رهائی بخش ملی خلقهای مستعمرات از هم پاشید، ولی دول استعمارگر که امروز سعی می کنند چهره متمدن نیز از خود نشان دهند، توانستند با حفظ برخی مستعمرات سنتی مثل کانادا، استرالیا، زلاند نو و گروهی دیگر تحت عنوان کشورهای «تحت الحمایه»، شکل جدیدی از استعمار را برقرار سازند که استعمار نو خوانده می شود. سیستم استعمار نو، در حالیکه از نظر شکل ظاهری با استعمار کهنه تفاوتهایی دارد، ولی بلحاظ ماهیت و محتوا، بسیار خشن تر از استعمار کهن است. به سخن ساده، استعمار نو عبارت است: از حاکم کردن باندها و گروههای مافیائی وابسته بومی بر مستعمرات. سیستم استعمار نو نیز مانند سلف خود، استقلال سیاسی، اقتصادی- اجتماعی هیچ کشوری را برسمیت نمی شناسد و حق خلقها در تعیین آزادانه سرنوشت و انتخاب راه رشد مستقل آنها را رد می کند.
در روزگار امروزی اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان با سیستم نو استعماری و نیمه استعماری اداره می شوند. در دوران کنونی بر اساس هیچ نظریه علمی نمی توان کشورهایی مثل کره جنوبی، ترکیه، تایلند، مصر، کلمبیا، کویت، عربستان سعودی، لهستان و یا دهها کشور دیگر را گذشته از پیوندهای مرئی و نامرئی رژیمهای حاکم، مقامات کشوری و لشکری، سیستمهای نظامی- امنیتی، آقتصادی- اجتماعی آنها با نهادهای مشابه در کشورهای استیلاگر، حداقل بدلیل وجود پایگاهها و حضور دهها هزار نظامی امپریالیسم آمریکا در خاک این کشورها، کشورهای مستقلی خواند. بعبارت دیگر، وجود پایگاه نظامی خارجی در هر کشوری، بدون هیچ توجیه و تفسیری بمعنی نقض حق حاکمیت ملی و استقلال آن کشور خوانده می شود. این واقعیتی است که بدون درک آن، نه فقط هر گونه تلاش برای تأمین استقلال و آزادی کشورها و مبارزه برای برقراری صلح و امنیت جهانی قرین موفقیت نخواهد بود، حتی موجب اشتباه در تشخیص ماهیّت حوادث جهان امروزی نیز خواهد گردید.
ــ جنگ و نیروهای جنگی استعمار
جنگها بتعریف لنین «ادامه سیاستها»، سیاستهای شکست خورده هستند که برای اشغال سرزمینها و تسلط بر منابع و ثروتهای آنها به شکل حمله مسلحانه انجام می گیرد. در دوران حاضر نظام سرمایه داری همچون گذشته، مسبب اصلی و آغازگر همه جنگهاست. سریال جنگهای کنونی اگر بخواهیم شماره گذاری کنیم، هر یک بخشهایی از سومین جنگ جهانی هستند که سرمایه داری بمنظور گسترش مناطق استعماری و تأمین منافع نامشروع یغماگران بین المللی آغاز کرده است.
جنگهای استعماری به دوشکل آشکار پیش برده می شوند: جنگهای نظامی با مشارکت ماشین جنگی استعمار و متحدان مسلح آن و جنگهای تبلیغاتی- روانی- ایدئولوژیک.
تمامی جنگهای دوران حاضر، بخصوص جنگهای بعد از جنگ سرد، جنگهای استعماری محسوب می شوند که از حمله به یوگسلاوی و تجزیه بالکان آغاز و تا تجاوز نظامی دیوانه وار امپریالیسم به لیبی و بحرین ادامه دارد و همه اینها صرفنظر از هر توجیه و بهانه ای، بخشی از جنگ صلیبی امپریالیسم جهانی بر علیه بشریت ستمدیده جهان بشمار می رود. این جنگها بلحاظ ماهیت و خصلت، کمترین تفاوتی با جنگهای جهانی اول و دوم ندارند. ولی بلحاظ شکل و شیوه های پیشبرد و گستردگی جبهه ها، تفاوتهای محسوسی با هم دارند. از لحاظ ترکیب نیروهای مهاجم امپریالیستی و پراکندگی جغرافیای مناطق جنگی نیز تفاوتهایی بین آنها مشهود است.
با نظرداشت نقشه مناطق جنگهای استیلاگرانه، از افغانستان و پاکستان و عراق تا لبنان و فلسطین و لیبی که عموما در اطراف اسرائیل، بزرگترین پایگاه نظامی امپریالیسم در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا جریان دارد، بجرأت می توان گفت همه این جنگها، جنگهای استعماری در شرایط بحران ساختاری سرمایه داری هستند که هدف آنها تحکیم موقعیت امپریالیسم در مستعمرات و تأمین امنیت اسرائیل بمثابه مقر فرماندهی کل جنگهای امپریالیستی می باشند. با این توصیف، کمترین احتمال وجود ندارد که این جنگها در همین مناطق محدود بمانند. زیرا، جنگها محصول بلاواسطه سیاستهای بیخردانه و بحران نظام سرمایه داریست و نظام امپریالیستی- استعماری نیز امروز در گرداب عمیق بحران اقتصادی- مالی، سیاسی- ایدئولوژیک ساختاری گرفتار است.
ــ نیروی اصلی جنگهای استعماری
این نیروها شامل ارتش آمریکا با مجموعه صدها پایگاه نظامی آن در نقاط مختلف جهان، پیمان تجاوزگر آتلانتیک شمال (ناتو) می باشند.
ــ نیروهای کمکی جنگهای استعماری در داخل مستعمرات
دولتهای متروپل بمنظور تحکیم موقعیت خود در مستعمرات، علاوه بر رژیمهای دست نشانده و ارتشها و نیروهای پلیس و امنیتی وابسته در داخل مستعمرات، به داشتن نفوذ و جای پا در میان توده های مردم نیاز دارند. تحقق این نیاز از طریق رژیمهای دست نشانده که کلاًَ فاقد کمترین پایگاه اجتماعی در میان مردم هستند، کارآئی چندانی ندارد. به همین سبب، از راهها دیگری وارد عمل می شوند. کارآمدترین آنها تشکلها، سازمانها و انجمنهای بظاهر غیرطبقاتی، اعم از دمکراسی خواهی، حقوق بشری، خیریه، میسیونرهای مذهبی و همچنین، دفاتر و خبرنگاران آژانسهای خبری امپریالیستی هستند.
در مورد این گروهها این توضیح کافیست که در زندگی زمینی، هیچ تشکلی، هیچ گروهی و یا هیچ نظریه فراطبقاتی و غیرجانبدار نمی تواند وجود داشته باشد. هیچ نظریه ای نمی تواند هم طرفدار قاتل باشد و هم طرفدار مقتول. هیچ حقوق بشری، هیچ دموکراسی یی نمی تواند بی طرف بوده، هم از حقوق سارقان مسلح بین المللی که بحساب هر یک از آنها دهها میلیون انسان به آغوش فقر و فاقه و گرسنگی مفرط رانده شده اند، دفاع نماید و هم از حقوق قربانیان آنها. چگونه می توان هم از غارت دفاع کرد و هم با غارت شده همزبان بود! چنین ادعایی یک ریاکاری بیشرمانه است. این نوع بی طرفی، در واقعیت منطقی خود، یک تهاجم لجام گسیخته به ستمدیدگان بحساب می آید. هم از این رو، گروههای اخیر، هر یک بنحوی از انحاء، با تشکلهای غیر دولتی از قبیل «خانه آزادی» آمریکا، تشکیلات صهیونیستی «جامعه باز» بمدیریت جرج سورس و دیگر تشکلهای امپریالیستی مشابه، بعبارت اولی، با آژانسهای امنیتی امپریالیسم ارتباط دارند و در همآهنگی کامل با آنها عمل می کنند. بواسطه این سازمانها، از میان روشنفکران متزلزل که در دکان عطاری شان داروی هر دردی یافت می شود و بخشهای ناآگاه و متعصب جامعه سربازگیری می کنند، گروهای مسلح تروریستی و خرابکاری و بمبگذاری انتحاری تشکیل می دهند، قهرمانسازی می کنند و بمنظور خنثی سازی توان دفاعی نیروهای مقاومت ملی، وحدت ملی را در هم می شکنند. تشکیل گروههای تروریستی- جنایی القاعده و طالبان در افغانستان و پاکستان، جندالله در ایران، «جبهه ها» و یا «ارتش های آزادبیخش» در جمهوریهای شوروی، فدراسیون یوگسلاوی و در اویغورستان چین، فرآورده مستقیم فعالیت این قبیل تشکلهای به اصطلاح غیرطبقاتی هستند. مشکل بتوان دخالت این جریانات را در تحریک معترضان رژیم لیبی در حمله به پادگانها و شروع جنگ داخلی بمنظور زمینه سازی برای دخالت ماشین جنگی استعمار در این کشور انکار کرد. حتی بگفته ولادیمیر ژیرینوفسکی رئیس حزب لیبرال- دموکرات روسیه در مصاحبه با تلویزیون «راسیا ٢٤» (٢۵ ماه مارس)، راننده شخصی اسامه بن لادن، فرماندهی شورشیان شرق لیبی را بر عهده دارد.
گروههای یاد شده اساسا فرهنگ و تمدن امپریالیسم غرب را تبلیغ می کنند و رواج می دهند. فرهنگ و تمدن غربی یعنی، انکار آگاهانه تضادهای طبقاتی، یعنی، ترویج تئوری تسلیم طلبی و سازش طبقاتی. فرهنگ و تمدن غربی، مفهوم دیگری جز پذیرش بی چون و چرای سیادت و دیکتاتوری خشن بورژوازی و قبول هژمونی امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و معنایی جز تأئید حق امپریالیسم در استیلاگری و داشتن مستعمرات ندارد.
این تشکلها، بمثابه واحدهای تفکیک ناپذیر ماشین جنگی استعمار، برای تحقق سیاستهای امپریالیسم در داخل مستعمرات فعالیت می کنند تا اخلاف «متمدن» به بردگی گیرندگان ملل «وحشی» مستعمرات، امروز بکمک بمبهای «هوشمند» خوشه ای، فسفری و یا آغشته به اورانیوم، به سر خلقهای یوگسلاوی، افغانستان، فلسطین، لبنان، سومالی، عراق، لیبی و فردا، بر سر مردم دیگر کشورها، کرور- کرور «دموکراسی» و «حقوق بشر» بریزند.
ــ وسایل و ابزارهای جنگ تبلیغاتی- روانی- ایدئولوژیک استعمار
امپریالیسم جهانی بموازات ماشین جنگی بسیار عظیم خود، از وسایل و ابزارهای جنگ تبلیغاتی- روانی- ایدئولوژیکی گسترده ای برخوردار است. بکمک این ابزارها، جنگها را تئوریزه می کند، در اذهان عمومی آنها گریز ناپذیر می نمایاند، توده ها را شستشوی مغزی می دهد و روحیه وحدت ملی را بانحاء مختلف، از جمله با ایجاد خصومت بین خلقها و یا پیروان ادیان و مذاهب مختلف در هم می شکند تا توده ها توان مقابله با ماشین جنگی امپریالیسم را از دست بدهند. تجربه شکستن اتحاد ملی با تقسیم جمعیت کشور به کرد و عرب، شیعه و سنی، مسلمان و مسیحی و طوایف و قبایل مختلف در افغانستان، عراق، پاکستان، لبنان، لیبی، مصر، بحرین، یوگسلاوی، و بسیاری دیگر نمونه های بارزی از این دسیسه های استعماری هستند که در چهارچوب همان سیاست کهنه «تفرقه بیانداز، حکومت کن» به اجرا گذاشته می شود.
یکی از مهمترین ابزارهای جنگی امپریالیسم، فیلمهای هالیوودی و بازیهای رایانه ای «بزن- بکش» است که مدتهاست به هر خانه ای راه یافته و ایدئولوژی جنگ دولت آمریکا را تبلیغ می کنند. بکمک این فیلمها و بازیها، روحیه جنگ و خونریزی را از خردسالی به کودکان القاء کرده، آنها را با خونخواری و کشت و کشتار آشنا می سازند.
با در نظرداشت همین توضیحات مختصر، می توان به ماهیت حوادث جهان و همه اقدامات جنایی امپریالیسم جهانی پی برد و با قاطعیت تمام گفت: جنگی که امروز در بسیاری از نقاط جهان و از جمله در لیبی جریان دارد، جبهه گشوده شده تازه ای است در جنگهای استعماری غرب علیه مبارزات مردمی در راه کسب آزادی و تعیین راه رشد و ترقی اجتماعی مستقل. جنگی است برعلیه استقلال و آزادی این کشور و مستعمره سازی مجدد آن.
آیا می توان نظام استعماری- امپریالیستی را بر انداخت؟
البته که در وهله اول در سایه مبارزات سازمانیافته و در پرتو اتحاد و اتفاق نیروهای صلح و ترقی و تکامل جامعه برعلیه استعمار و امپریالیسم، می توان به چنین هدف مقدسی دست یافت. در شرایط امروزی و با نظرداشت توان نظامی ماشین جنگی استعمار و اوضاع اجتماعی- اقتصادی بغایت وخیم خلقهای جهان، فکر مقابله نظامی با آدمکشان بین المللی را باید از سر بیرون کرد. برای متوقف کردن ماشین جنگی امپریالیسم، راههای بغایت کارآمد تری هم وجود دارند. استعمار را می توان مثل لاک پشت به روی پشت گذاشت که هیچ تفاوت ماهوی با کشتن آن ندارد. مبارزه بی امان با حاکمیت دلار یعنی بر زمین زدن پشت امپریالیسم. این امر، مؤثرترین رویکرد برای خاموش کردن آتش جنگهای استعماری و تأمین استقلال مستعمرات و آزادی خلقها بشمار می آید. بر کسی پوشیده نیست که امپریالیسم امریکا تنها باتکاء چاپ بی حد و حساب دلار بی پشتوانه و صدور آن، هم اقتصاد جهان را به رکود و ورشکستگی می کشاند و هم هزینه جنگهای بی پایان، اشغال کشورها و کشتار انسانها را تأمین می کند. در همین رابطه بنظر می رسد، نیروهای صلح طلب و آزادیخواه جهان در هر کشوری می توانند در عین مبارزه برای سرنگون ساختن رژیمهای استبدادی و وابسته، با وادار ساختن دولتهای حاکم به انجام اقداماتی از قبیل:
ــ تعویض موجودیهای صندوق ذخیره ارزی از دلار به فلزات گرانبها و یا به هر چیز دیگر؛
ــ قطع معاملات بین المللی با دلار و برقراری روابط تجارت پایاپای بین طرفین معامله؛
ــ بستن تمام پایگاههای نظامی خارجی در همه کشورها، پیش از همه، تعطیل کردن صدها پایگاه جنگی آمریکا در هر نقطه جهان؛
ــ پایان دادن به دریافت هر گونه و به هر مقدار وام از صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و تعلیق عضویت کشور در سازمان تجارت جهانی؛
ــ قطع کامل رواط تجاری در وهله اول با آمریکا و اسرائیل و اعمال ممنوعیت بر واردات کالای آنها از هر طریق دیگر؛
ــ تشویق و ترغیب توده ها به تحریم هر نوع کالای آمریکایی یا اسرائیلی؛
ــ قطع کامل روابط دیپلوماتیک با اسرائیل و تقلیل روابط دیپلوماتیک با آمریکا تا حد امور کنسولی؛
بموازات اینها، نیروهای صلح و ترقی همچنین می توانند با:
ــ سازماندهی توده ای مردم، بویژه طبقه انقلابی کارگر برای تجمع در اطراف پایگاههای جنگی آمریکا و ممانعت از ارائه هر گونه خدمات به آنها؛
ــ سازماندهی کارزار جهانی برای انحلال پیمان تجاوزگر ناتو؛
ــ گسترش همکاریها بین نیروهای صلح و ترقی در مقیاس جهانی و همآهنگ سازی برنامه های مبارزاتی آنها؛
ــ زیر نظر گرفتن فعالیتها و بذل توجه جدی به روابط و منابع مالی همه گروهها، سازمانها و انجمنهای بظاهر غیرطبقاتی، اعم از دمکراسی خواهی، حقوق بشری، خیریه، میسیونرهای مذهبی و همچنین، دفاتر و خبرنگاران خبرگزاریهای امپریالیستی؛
ــ تشکیل اتحاد وسیع بین خلقها و دولتهای ضدامپریالیستی و تشکیل کمیته هماهنگی و هدایت جنبشهای توده ای بر محور مبارزه با امپریالیسم- استعمار- صهیونیسم، بمثابه خطر اصلی که زندگی نوع بشر را در کره خاک تهدید می کند، می توانند ماشین جنگی استعماری را زمینگیر ساخته و جامعه بشری بسوی صلح و آزادی، ترقی و تکامل رهنمون سازند.
١٠ فروردین ١٣٩٠
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر