۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

از اسرائيل بياموزيم



منبع: نويه راينيشه تسايتونگ

برگردان: خ.طهوری

اسرائيل وقتيکه مثلاً صحبت بر سر برنامه اتمی در «ديمونا» و يا تخليه بی‌سروصدای زباله‌های راديواکتيوه در مناطق فلسطينی است، و يا وقتيکه بحث برسر زندانهای مخفی برای زندانيان فلسطينی، و يا کتمان نقض قوانين حقوق بشر است، در کتمان کردن و استتار بسيار حرفه‌ای عمل می‌کند. بهمين دليل بمب‌افکن‌های غيبی که اسرائيل اکنون از اوباما دريافت می‌کند، برازنده «دولت يهود»، اين «تنها دمکراسی در خاورنزديک» است.

هواپيماهای بی‌سرنشين با بمب‌افکن‌های غيبی در چه چيز مشترکند؟ هردو برای کشتن انسان‌ها ساخته شده‌اند. امروز چه کسی برای اين بمب‌افکن‌های غيبی خون می‌دهد؟ ماليات دهنده آمريکائی. و فردا چه کسی برای اين بمب‌افکن‌های غيبی خون می‌دهد؟ قربانيانی که اسرائيل قصد دارد آنها را بکمک اين هواپيماها نابود کند! اسرائيل، سری اول از اين 20 «فروند»هواپيما را به ارزش 3 ميليارد دلار در سال 2016 دريافت خواهد کرد. علاوه برآن قول 75 فروند ديگر از اين هواپيماها نيز با اسرائيل داده شده است.

اميدواريم که اين معامله به انجام نرسد، زيرا که تا آن تاريخ، يعنی در آينده دور، ماليات دهندگان آمريکائی، حتا اگر AIPAC بازهم بيشتر توطئه‌چينی کند و آتش را تندتر کند، بمقابله با آن پرداخته اند. سئوال اين است که آيا اين «واقعه تاريخی» از ديد وزارت امورخارجه اسرائيل، يک «فاجعه تاريخی» برای ایالات متحده آمریکا نخواهد بود. البته وزارت دفاع/جنگ براين عقيده است که با اين معامله توازن قدرت در خاور ميانه بنفع اسرائيل تغيير خواهد نمود، (يک تصور بسيار هولناک!) زيرا که اسرائيل اکنون مدرن‌ترين و پيشرفته‌ترين هواپيماهای شکاری را در اختيار دارد. «ميشل اورن» سفير اسرائيل در ایالات متحده آمریکا توضيح داد که اسرائيل با اين هواپيماها در مقابل هرگونه تهديدی از منطقه قادر به دفاع از خود است. ولی در اين منطقه تنها يک خطر واقعی وجود دارد و آن خود کشور اسرائيل است که هرکس و همه چيز را مورد تهديد قرار می‌دهد و برای اين کار حتا از طرف ایالات متحده آمریکا و ما ( اتحادیه اروپا) مورد تشويق قرار می‌گيرد. سياست‌گزاری اسرائيل بر پايه اين جمله ساده: «بخور و يا بمير!» بناگرديده است.

از اسرائيل آموختن، يعنی افکار را از جنايات خود منحرف کردن، بدين صورت که ديگر در مورد «اعمال» گزارش داده نشود و مذاکره نگردد، بلکه توجه معطوف مسائل جنبی شود. تحقيقات در مورد غزه، مثل گزارش «گلداستون» و يا در مورد کشتار کاروان «ماروی ـ مرمره» با 6 کنشگر بقتل رسيده، به بايگانی سپرده می‌شود تا اسرائيل ناراحتی خيال پيدا نکند. بی‌نزاکتی‌های نژادپرستانه اسرائيلی را ما تحمل و يا نفی می‌کنيم، مثلاً رفتار با يهوديان حبشی در اسرائيل، بی‌نزاکتی‌های نمايندگان کنست که مثلاً شخصی بنام «بن آری» پيشنهاد می‌کند که در اذای قتل هر اسرائيلی، 500 فلسطينی بقتل رسانده شوند و يا خاخام‌هائی که علناً مردم را به قتل فلسطينيان دعوت می‌کنند. آری! «ليبرمان» پيروز شد.

قانون نژاد پرستانه «وفاداری به کشور يهود» مورد قبول نتان‌ياهو قرار گرفته است. «سرزمين ايزدی» يهود به واقعيت تبديل می‌گردد. و بدين صورت جمله «اسرائيل طالب همه‌چيز است، بجز صلح» واقعی‌تر می‌گردد، همينطور دروغی که توسط اسرائيل در مورد «صلح با سوريه» اشاعه داده شد، صلحی که امروز دورتر از هميشه است!

ما می‌پذيريم که وزيرامورخارجه «ليبرمان» با لهجه انگليسی ـ مولداوی خود تراوشات ننگ و نفرت غيرقابل تحمل خود را در تريبون سازمان ملل متحد تخليه ‌کند. من می‌پرسم، چرا کليه وزرای امور خارجه اتحادیه اروپا و نمايندگی ایالات متحده آمریکا سالن را ترک نکردند؟ چرا هميشه رئيس جمهور ايران احمدی‌نژاد، که فقط برخی از حقايق نامطلوب را بيان می‌کند ديوسار معرفی می‌گردد؟ ننگ است که چگونه ما، به اصطلاح دمکراسی‌های غربی در اين رفتار ناهمسان شراکت داريم. آخر اين وظيفه لعنتی ما است که «کشور يهود» اسرائيل را ترمز کنيم.

تا کی می‌خواهيم بازی «تنها دمکراسی» در خاور ميانه را ادامه دهيم؟ ليبرمان فقط همان کاری را انجام می‌دهد که تمامی سياست اسرائيل دائماً عرضه می‌دارد. ما به اصطلاح مذاکرات صلح با دولت اسرائيلی را مورد پشتيبانی قرار می‌دهيم، که کماکان به شهرک سازی ادامه می دهد، بلوکه می‌کند و آدم می‌کشد. طرف مقابل مذاکره يک پرزيدنت «بی‌دندان» و بدون مشروعيت است. «پادشاه برهنه»

چه انتظاری می‌توان از يک خانم صدراعظم داشت که خواستار متوقف ساختن شهرک‌سازی است؟ متوقف کردن شهرک سازی يعنی چه؟ اين واژگان که با وعده و وعيدهائی به اسرائيل اجين شده، مشروط بر اينکه آنرا برای دوماه ديگر «تمديد» کند، مورد استفاده اوباما و ایالات متحده آمریکا هم قرار می‌گيرد. دفاکتو، شهرک سازی هميشه جريان داشت و جريان دارد. ساختن شهرک‌ها نه هيچگاه متوقف شده بود و نه اکنون متوقف گرديده! اوباما با عنايت به انتخابات کنگره آنرا کمی ظريف‌تر ارائه کرد و با هدايائی که به اسرائيل داد، از جورج دبليو بوش سبقت گرفت. و از اين طريق استحقاق خود برای دريافت جايزه صلح نوبل را ثابت کرد.

اصولاً اين جوايز وحشتناک!: سينه صدراعظم آلمان، خانم مرکل با جوايز فراوان يهوديان حداقل «سه نمره» بزرگتر شده است. سينه‌بندی که بخواهد تمام اين مدالها و نشان‌ها را حمل کند، بايد دائماً بزرگتر شده و از نو تطبيق داده شود.

چرا بمخالفت با سازمانهای به اصطلاح خصوصی برنمی‌خيزيم که به IDF (ارتش اسرائيل) و شهرک‌سازی‌های غيرقانونی پول هديه می‌کنند و در عوض آن در اروپا تسهيلات مالياتی کسب می‌نمايند؟ چرا عام‌المنفعه بودن بنياد ملی يهود Jewish National Fund ملغا نمی‌شود؟ اين سازمان خود را زير نقاب سازمان زيست‌محيطی مخفی کرده و در حقيقت از ده‌ها سال پيش اقدامات خشونت‌بار عليه مردم فلسطين را مورد پشتيبانی قرار می‌دهد. و اخيراً فعاليتهای خود را در اسکان‌دادن يهوديان در صحرای نگب متمرکز کرده است. تعداد زيادی از باديه‌نشينان قديمی اين منطقه از سرزمين‌های خود رانده شده‌اند. «تصفيه نژادی» تنها در اورشليم و نوار غربی رود اردن صورت نمی‌گيرد.

آيا وقتی که اين کشتار قانونی شده در تضاد با کليه پرنسيپ‌ها و قانون اساسی ما صورت می‌گيرد، ما به اين دليل آنها را می‌پذيريم و تحمل می‌کنيم؟ با اين عمل ما حقوق بين‌الملل را زيرپا می‌گذاريم! دولت ما (آلمان) وقتيکه که شهروندان آلمانی توسط هواپيماهای بی‌سرنشين آمريکائی عمداً بقتل می‌رسند، ترجيح می‌دهد سکوت کند و واکنشی نشان ندهد. بايد اميدوار بود که اکنون پس از حادثه اخير با احتمالاً 8 شهروند مقتول آلمانی در پاکستان، والدين و خانواده‌ آنها بحرکت درآيند و عليه دولت آلمان بدادگاه شکايت کنند. در آنصورت و سرانجام سياست آلمان تحت فشار قرار خواهد گرفت و مجبور خواهد شد واکنش نشان دهد و موضع‌گيری کند. رفته رفته در زبان ديپلماسی و رسمی کشور، همينطور مثل اسرائيل، برخی از لغات و عبارات غلط رسوخ نموده است. حالا هر شهروند آلمانی که به پاکستان و يا افغانستان سفر کند، اسلاميست (حالا يعنی چه، معلوم نيست) و تروريست ناميده می‌شود. آيا اين فرهنگ غالب جديد (مسيحی ـ يهودی) ماست که بايد «فرهنگ غالب» اسلام و مسلمانان شود؟

رئيس جمهور آلمان «وولف» در سخنرانی خود نشانه‌های صحيحی ارائه داده بود: چه‌کسی می‌خواهد چشمان خود را بر روی اين واقعيت ببندد که هم‌اکنون 4 ميليون نفر مسلمان در آلمان زندگی می‌کنند. اين فرهنگ با خود تلون بزرگی به آلمان آورد و طبيعتاً جزئی از ماست. لذا خيلی بدتر، که برخی از «محافل» جامعه سياسی تحريکات وحشتناکی اعمال می‌دارند و می‌خواهند اسلام را به قتل های شرافتی، سرکوب زنان، «حجاب» و تروريسم محدود ‌سازند.

در خاتمه، پيشنهادی به انجمن‌های‌ آواره شدگان ميهنی(1): چرا شورای مرکزی يهوديان در کميسيون اين انجمن شرکت کرده و يا می‌کند و نه آوارگان ميهنی واقعی امروزی، يعنی فلسطينيان؟

آقای پرفسور «ميشائل ولفزون» (2) در سال 2009 با احساس قدردانی گفت: « خانم «اريکا اشتاين باخ»(رئيس انجمن‌های‌ آواره شدگان ميهنی) مورد احترام و قدردانی ماست، زيرا که در مقابل اين وسوسه ايستادگی کرد. برخی از «علاقمندان» خاور نزديک، به او پول پيشنهاد کرده بودند تا در «مرکز مقابله با تبعيد و آوارگی»، سرنوشت مردم فلسطين را با تبعيد شدگان آلمانی مقايسه کرده و آن را مشابه اعلام کند. خانم «اشتاين‌باخ» آنها را از در بيرون انداخت».

خانم «اشتاين‌باخ» می‌دانست که چرا درخواست آنها را رد می‌کند. چگونه ممکن است سرنوشت مردم فلسطين را با آوارگان آلمانی مقايسه کرد؟ زيرا که در آنصورت بسيار زود معلوم می شد که چه کسانی امروز واقعاً آسيب‌ديدگان جنگ دوم جهانی و پيامدهای آن هستند!

و سرانجام اين جناب «مدافع شکنجه» و «مربی نظامي» (3) ارتش آلمان، آقای «ميشل ولفزون» که در ضمن خدمت سربازی خود را نيز در ارتش اسرائيل انجام داده، بخوبی از «تصفيه نژادی» که در مورد مردم فلسطين اعمال شده، مطلع است. بهمين دليل استدلالات ايشان را می‌توان خوب درک کرد، زيرا که در آنصورت حقايق نامطلوب متعدد ديگری برملا می شد. خانم «اشتاين‌باخ» می‌خواست که متفاوت‌ترين گروه‌های اجتماعی، که در رابطه با تبعيد و اخراج قرار دارند را سهيم کند، ولی البته بطور دست‌چين شده. اين واقعيت بسيار تلخ است. چرا هيچ‌کس اين «آهن داغ» تبعيد و اخراج را بدست نمی‌گيرد؟

حق وجود، آری ولی به اسرائيل چک سفيد دادن، کافی است! اسرائيل بايد وجود داشته باشد ولی در چارچوب مرزهای سال 1967، بدون سرکوب و محاصره خلق فلسطين.

صهيونيسم از آغاز حيات خود تا کنون بمعنی کلنياليسم و بسط حيطه خويش عليه مردم بومی فلسطين عمل کرده و عمل می‌کند. اگر ما امروز اسرائيل را با سياست امروزی‌اش بپذيريم، ايدئولوژی ناسيوناليستی يهودی را پذيرفته‌‌ايم و از آن طريق به يک کشور يهودی با اين سياست نژادپرستانه مشروعيت ‌بخشيده‌ايم، کشوری که تمام قوانين بين‌المللی را زير پا می‌گذارد. اسرائيل توانسته با اشاره به وجود تهديد مستمر همه‌چيز و همه‌کس، هر اقدام جنايت‌کارانه خود را در انظار عمومی توجيه کند. ... به اقدامات منحرف کننده لابی اسرائيلی و سياست آنها بيش از اين اجازه ندهيم و بدام آنها نيافتيم!



(1) Heimatvertriebenen به آلمانی‌های اطلاق می‌گردد که بدنبال جنگ دوم جهانی مجبور به ترک بخش‌های شرقی آلمان (مرزهای سال 1914 و يا 1937) و يا کشورسلطنتی اطريش ـ مجارستان شدند که در بقيه بخش‌های آلمان (که بعدها به آلمان فدرال، آلمان دمکراتيک تقسيم شد) و همينطور اطريش پناه يافتند. خ.ط.

(2) لابی رسمی اسرائيل در آلمان، که فرزند يک خانواده بسيار ثروتمند بازرگان يهودی آلمانی است که در سال 1939 به فلسطين فرار کرده بود. او در اسرائيل بدنيا آمده و و اکنون بعنوان استاد دانشکده ارتش آلمان به تدريس اشتغال دارد.

(3) ولفزون روز 5 ماه می 2004 در يک برنامه زنده تله‌ويزيونی گفت: «اگر ما بخواهيم با شيوه‌های محترمانه به مبارزه با تروريسم برويم، شکست خواهيم خورد. ... بعنوان يکی از ابزار مورد استفاده عليه تروريسم ، من شکنجه و يا تهديد به شکنجه را مشروع می‌دانم».

خانم «اولين هشت- گالينسکی» ‏Evelyn Hecht-Galinski‏ دختر رييس سابق شورای مرکزی ‏يهوديان آلمان «هاينتز گالينسکی» اين مقاله را نگاشته است

http://www.arendt-erhard.de
برگرفته از سایت عدالت

هیچ نظری موجود نیست: