۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

بازگشت بهایم استعمار به لییی
ا. م. شیری
بگزارش خبرگزاریها، امروز (٣۱ مرداد ۱٣۹۰) طرابلس پایتخت لیبی پس از پنج ماه بمباران «بشردوستانه» استعمارگران امپریالیسم غرب بفرماندهی عمال صهیونیزم جهانی اعم از صهیونیستهای یهودی، مسیحی و اسلامی، سقوط کرد و همین سرهنگ قذافی و یارانش که ٤٢ سال پیش آنها را از کشور بیرون رانده بودند، با اشعال پایتخت از سوی آدمکشان حرفه ای غرب که از آغاز دوران برده داری بدین سو به این حرفه خو گرفته اند، خلع دولت زیر رهبری وی از قدرت، تقریبا حتمی شده است.
لازم به تأکید است که مسئولیت فاجعه هولناک بازگشت استعمار وحشی به لیبی و تمام پیامدهای آن، قبل از همه بر عهده شورای به اصطلاح امنیت سازمان ملل متحد زیر سیطره امپریالیستهای آمریکا و اروپا می باشد که بخصوص طی بیست سال اخیر نقش اسب تروای استعمار را ایفا نموده و برای اشغال لیبی نیز در اثر سیاستهای همواره مرموز چین و دولت سرمایه داری مافیایی روسیه، قطعنامه کذایی ١٩٧٣ را صادر کرد.
طبق یکسری برآوردهای تخصصی، در جریان پنج ماه بمباران بلاوقفه لیبی، تمام زیرساختهای این پیشرفته ترین کشور در میان کشورهای آفریقایی و خاورمیانه که برای نمایش یکی از معجزه آساترین دستاوردهای خود (آبرسانی صحرای وسیع لیبی) آماده می شد، بکلی نابود گردید و صدها هزار نفر از مردم آن یا کشته و مجروح شدند و یا خانه و کاشانه خود را ترک نموده، بدامن وحوش غرب پناه بردند.
یکی دیگر از فاجعه بارترین پیامدهای جنگ استعماری که از همان روزهای اول خود را نشان داد، بیکاری توده ای، بیکار شدن و فرار بیش از یک میلیون نفر کارگر خارجی از این کشور بود.
بسیاری از ناآگاهان، سعی می کنند وحشیگری امپریالیسم جهانی در لیبی را با حاکمیت تقریبا ٤٢ ساله سرهنگ معمر قذافی توجیه نمایند بدون اینکه توجه داشته باشند عمر رژیمهای پادشاهی انگلیس، هلند، بلژیک، دانمارک، سوئد، نروژ، ژاپن، مترسکهای کشورهای حاشیه خلیج فارس و دریای عمان و دیگر کشورهای سلطنتی، دهها و صدها بیشتر از عمر رژیم قذافی در لیبی می باشد که هنوز هم پایانی بر هیچیک از آنها متصور نیست.
بازگشت استعمار به لیبی، تازه آغاز تراژدیهای بغایت هولناکتر مردم این کشور است. از این پس، مردم این کشور باید در انتظار روزهایی بنشینند که طبق دستور العمل بانک جهانی سن بازنشستگی افزایش داده خواهد شد، بهداشت و طب و تحصیل رایگان و دیگر امتیازات اجتماعی از بین خواهد رفت، اعتیاد، فحشا، دزدی، قتل و جنایت، همچون عراق، افغانستان، یوگسلاوی، جمهوری های سابقا عضو در اتحاد شوروی بیداد نموده و از میان مردم، همه روزه صدها و یا بسته به تعداد جمعیت کشور، هزاران نفر را قربانی خواهد گرفت. فجیع تر از همه این است، که از این پس، خاک صحراهای گسترده لیبی زیر سم وحوش دو پای غرب استعمارگر بر آسمان بلند خواهد شد و ثروتهای زیر و روی آن برای تسکین دردهای بحران ساختاری سرمایه داری در غرب امپریالیستی، بی محابا به تاراج خواهد رفت.
بدون اینکه بخواهم تمام جوانب فاجعه اشغال استعماری لیبی را ریز بریز و مورد بمورد بشمارم، با صراحت تمام اعلام می کنم که، بازگشت استعمار غرب به کشور لیبی و فاجعه کشتار جنون آمیز مردم آن و همچنین، دیگر کشورهای استعمارزده، مایه ننگ و سرافکندگی ابدی بشریت مدعی آگاهی، آزادیخواهی، صلحدوستی و عدالت طلبی، قبل از همه، اقشار و طبقات اجتماعی محروم و استثمار شونده می باشد که از تمام فرصتها و امکانات موجود برای توقف ماشین آدمکشی استعمارگران و جنگ سالاران غرب امپریالیستی و عقب راندن آن بهره نجستند.
٣۱ مرداد ۱٣۹۰
یادآوری:
برای اطلاعات بیشتر در مورد فاجعه اشغال لیبی و کیستی عاملان آن، به مقاله «قطع سر، تجاوز به عنف و آدمخواری- ارمغان دمکراسی غربی»، نوشته سوزان لینداوئر، ترجمه همین قلم، از جمله در این آدرس «http://www.mashal.org/content.php?c=bainenmelal» مراجعه کنید.

۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه


قطع سر، تجاوز به عنف و آدمخواری- ارمغان دمکراسی غربی


سوزان لینداوئر(Susan Lindauer)، جاسوس سابق سیا در امور لیبی




برگردان: ا. م. شیری



«هر کسی که هر روز بفکر یافتن پاسخ حداقل یک سؤال نباشد، حتی از درک بدیهی ترین حقایق نیز عاجز خواهد بود».


(مترجم)


ناتو با هدف توجیه «جنگ بشردوستانه» خود در لیبی، به تبلیغات دامنه داری برعلیه دولت معمر قذافی دست زده است. تا روز های اخیر، ناتو در این زمینه تا حدودی زیادی موفق بود. زیرا شهروندان عادی در همه جهان از دسترسی به اطلاعات مستقیم که بتوانند بر اساس آن نظرات شخصی خود را بیان دارند، محروم بوده اند.

جالب توجه است که جاسوس سابق سیا، مسئول مسئله لیبی در سازمان ملل متحد از سال ١٩٩۵ تا ٢٠٠٣ در پروسه گفتگوها بر سر [عملیات تروریستی] لاکربی میگوید، من برای بررسی عینی این حادثه، مجبور بودم از اسارت این تبلیغات بگریزم.

در پاسخ به تقاضاهای زیاد، من اصل اطلاعاتی را که همه روزه از منابع خود در طرابلس دریافت می کنم، با [شما] در میان می گذارم. اسناد ویدئی دریافتی از فراریان از لیبی را یک کمیسیون تحقیق تحت عنوان «کارشناسان بین المللی در امور حقوق مسالمت آمیز شهروندان در لیبی» جمع آوری می کند.

اعضای کمیسیون تحقیق مرکب است از مدافعان حقوق بشر اروپایی، آمریکایی و بین المللی که اتهامنامه دایر بر ارتکاب ناتو به جنایت جنگی را تدوین کرده اند. نتیجه داوری بر اساس این اسناد ویدئوئی، عبارت از این است که ناتو باید بعلت وارد آوردن خسارات سنگین به لیبی غرامت بسیار هنگفت بپردازد.

از همه مهمتر، قابل درک است که ناتو بمنظور آغاز عملیات جنگی، اطلاعات جعلی به سازمان ملل متحد ارائه داد. انگلیس و فرانسه برای سود بردن از این مناقشه، به جاسوسی غیرمنصفانه از منابع غیرموثق مشغول شدند.

بررسی های دقیق تر نشان می دهد که [دقیقا همه چیز برعکس بود]: این شورشیان هستند که با حمایت [ارتش] ناتو وحشیگری می کنند نه سربازان قذافی! باید تحریمها لغو شود و نیروهای نظامی ناتو در امر دفاع از مردم لیبی، قذافی را مورد حمایت قرار دهند.

هرگز با حقیقت بازی نکنید

در اسناد ویدئویی مورد بحث، وحشگریهای عجیبی ثبت شده است. دو دلیل کلیدی برای آن وجود دارد که، چرا شورشیان ناتویی مرتکب چنین جنایاتی می شوند: اولاًَ- از راه ارتکاب جنایات جنگی، آنها استراتژی وحشت و ناامنی های اجتماعی در خیابانها را که [برعکس] باید مردم کنترل نمایند، دامن زدند.

آنها با رواج وحشت، مخالفان خود را به سکوت وامی دارند. شهروندان عادی لیبی با چشمان خود می بینند که ناتو از شورشیان «قدرتمند» لیبی پشتیبانی می کند. در صورت سکوت طرفداران قذافی، پیامدهای آن ناگوارتر خواهد بود.

در همین حال، شورشیان لیبی شیوه «فشردن دگمه» را یافتند و ماشین «جنگ بشردوستانه» ناتو هم راه افتاد. اما چرا باید همه جهان باید باور کنند که دولت قذافی که در طول ٤١ سال حاکمیت بر کشور شهروندان خود را به قتل نرسانده، ناگهان به ارتکاب هولناکترین جنایات متهم می شود؟

هر کسی که حوادث لیبی را با دقت پیگیری کرده باشد، از این تناقض متأثر خواهد شد. در گذشته قذافی در مسئله دفاع از شهروندان، قابلیتهای استثنائی از خود نشان داد و حتی از تحویل دو لیبیائی متهم به شرکت در [انفجار بوئینگ - ٧٤٧ در آسمان شهر لاکربی اسکاتلند در ٢١ دسامبر ١٩٨٨] صرفنظر از تحریمهای سازمان ملل متحد، امتناع کرد.

قذافی می دانست که این دو شهروند مقصر نیستند و [آنها] نمی توانند به عدالت در دادگاه[بین المللی] امیدوار باشند. به زبان ساده تر، عملیات تروریستی در آسمان لاکربی یک اقدام انحرافی برای پنهان کردن شرکت سیا در قاچاق مواد مخدر از دره بقاع لبنان در دوره اوج تشنجات پیرامون به گروگان گرفته شدن [روزنامه نگار] تری آندرسون بود.

آن روز با پرواز شماره ١٠٣ پان امریکن گروه متشکل از مأموران سیا، امنیت ملی و اطلاعات ارتش بقصد تحقیق پیرامون فساد موجود از واشنگتن پرواز کرد. هواپیما در آسمان شهر لاکربی [اسکاتلند] منفجر شد. لیبی مسئول حادثه معرفی گردید، ولیکن، در این مورد هم مانند حادثه تروریستی ١١ سپتامبر [سال ٢٠٠١]، حقیقت سخت جانی نشان داد. قذافی هم حاضر به دادن امتیاز نشد. او برغم فشارهای خردکننده بین المللی، به هموطنان خویش وفادار ماند.

در اینجا، باید گفت که حدس قذافی درست از آب در آمد. ایالات متحد دو شاهد پرونده لاکربی را با پرداخت ٤ میلیون دلار رشوه تطمیع کرد که خود آن نیز، به رسواترین فساد غربی نیازمند رسیدگی در دادگاهی در مقیاس بین المللی تبدیل گردید.

پس از آن، همینکه دو شاهد دروغین علنا اظهار ندامت نموده و خود را مقصر شناختند، تنها لیبیایی، عبدالباسط المقراحی را به اتهام انفجار پان امریکن ١٠٣ دادگاهی کردند. وی بعدها در ماه اوت سال ٢٠٠٩، بسبب ابتلا به بیماری سرطان از «منظر انساندوستانه» برای بازگشت به میهن اش و مرگ در آنجا، از از زندان اسکاتلند آزاد گردید.

بسیاری از برخوردهای قذافی مبین شخصیت او می باشند. چطور ممکن است او هم قبیله ایهای خود را به دهان گرگها بدهد؟ آیا وقتی که شرایط ایجاب کند، از آنها روی بر خواهد گرداند؟ دقیقا، نه! او بر این مسئله پافشاری می کند که خلق لیبی، بخشی از خود اوست. او از [هموطنان] خود، به هر بهائی دفاع می کند.

[بدین ترتیب] این اسناد ویدئویی «آزمایشات زندگی واقعی» را در خود ثبت کرده اند. از قضا، گفتن این مسئله بسیارعجیب است که نیروهای قذافی از جمله، به زنان تجاوز می کنند و ناتو هم در مورد وقوع جنایات جنگی در اراضی لیبی هیاهو به راه می اندازد.

سر تیتر خبرها مبنی بر اینکه قذافی دستور [توزیع قرصهای ویاگرا در میان نظامیان] را برای دامن زدن به «مسابقه تجاوز به عنف» صادر کرد، [کانال خبری] سی ان ان حسابی جا انداخت. اما سنتیا مک کینلی (Cynthia McKinley)، نماینده اسبق کنگره آمریکا ثابت کرد که دولت ایالات متحده آمریکا تنها خریدار محموله بزرگ قرصهای ویاگرا برای ارسال به لیبی بود، [و کارکنانش] آن قرصهای آبی رنگ کوچک را به منظور «بالا بردن روحیه» جنگی در میان سربازان شورشی نسبتاًَ مسن تر توزیع کردند.

بر مبنای اظهارات شاهدان در مورد خبرهای تجاوز به عنف در لیبی، این استراتژی آمریکایی بطور کاملا فاجعه باری در آنجا به اجرا گذاشته شد…

شرارت و تبه کاری

این کادرهای ویدئویی به عقیده من، به اندازه فیلم های [مثله کردن] توسط القاعده وحشتناک است. ولی شما فقط به گفته های من باور نکنید. خودتان شخصا این ویدئوها را ببینید و سپس قضاوت کنید.

هشدار: این فیلمهای ویدئویی وحشتناک ایجاد خوف می کنند. تارنماهای «obamaslibya.com» و «FederalJack.com» که از سیستم امنیتی محکمی برخوردار می باشند و واقعیات را با شجاعت به اطلاع دولت می رسانند، آنها را درج کرده اند.

«FederalJack» عقب شینی نخواهد کرد و ویدئوهای دریافتی تازه تر را نیز در «obamaslibya» بنمایش خواهد گذاشت.

ویدئوی اول بریدن سر سرباز لیبیایی توسط شورشیان را نشان می دهد. اگر بنظر کسی چنین برسد که این کادرها در عراق فیلمبرداری شده، باید این را هم در نظر بگیرد که درصد بزرگی از مزدوران خارجی در عراق (و همچنین در چچنستان و افغانستان) را مزدورانی از شرق لیبی تشکیل می دهند! بدبختی ناتو در این است که فیلمبرداری این ویدئوها در لیبی را نمی تواند انکار نماید. زیرا، لهجه عربی خاص لیبیایی در گفتگوی مردم حاضر در صحنه فیلمبرداری آن را ثابت می کند.

ویدئو فیلم دوم سناریوی دهشتناکی را نشان می دهد که در آن، شورشیان لیبی نظامیان لیبیایی را بر حسب درجه به صف کرده و آنها را وادار می کنند تا تکه های بریده از گوشت گندیده اجساد سربازان مرده را بدست بگیرند و بخورند.

در ویدئو فیلم بعدی صحنه ای نشان داده می شود که در آن، گروههای شورشی، مردم عادی را با طپانچه تهدید می کنند و سپس مورد تجاوز قرار می دهند.

در ادامه- جمعیتشورشی، سرباز لیبی را کلّه معلق آویزان کرده و بعد از آن، سر او را از تن جدا می کنند.

سپس- ویدئوی دیگر، گروههای عملیاتی سیا را دست در دست نیروهای نظامی شورسیان نشان می دهد که در کامیونهای رو باز حرکت می کنند (این ویدئو نشاندهنده آن است ارتشیان آمریکایی در عملیات زمینی و اقدامات وحشیانه مستقیماًَ مشارکت می کنند).

ویدئوی بعدی، تصاویر اجساد بی سر سربازان کشته شده لیبی را در کامیونها نشان می دهد. چنین قتلهایی تخلف از ماده مربوط به دفاع از قربانیان مناقشات بین المللی کنوانسیون ژنو شمرده می شود. این کنوانسیون سربازان اسیر را زیر چتر حمایت خود می گیرد. شورشیان خشمگین ناتویی شاهد وحشتزده اتفاقی را به فیلمبرداری از صحنه های کشتار و فریاد زدن اینکه: «مسئول همه اینها قذافی است»، وادار کردند. در نتیجه این عمل، صاحب دوربین دست خانواده خود را گرفت و از تکیه گاه شورشیان فرار کرد. این ویدئو دقیقا از همین طریق بدست گروه تحقیق در طرابلس رسید.

برخی از ویدئو فیلمها را در اینجا ببینید!




با دیدن چنین توحش و بربریت غیرقابل تصوری، به عقل هیچکس نمی گنجد که ناتو بتواند ادعا کند که از چنین قابلیتهای شورشیان بی خبر بوده است…

تجاوز به عنف بمثابه یک سلاح جنگی

[همه چیز] بسیار بدتر از آن است که تصویر می کردید، آره؟ تا اینجا، واقعیت استفاده شورشیان از تجاوز به عنف بمثابه شیوه «مجازات» طرفداران قذافی یا خانواده های «بیطرف» که بطور اتوماتیکی با شورشیان همراهی نمی کنند، از همه غم انگیزتر بود.

طبق فرهنگ اسلامی پس از تجاوز داغ ننگ را همه بستگان کسی که مورد تجاوز واقع شده، بر پیشانی خود حمل می کنند. خود این امر به نوبه خود، یک نوع مجازات جمعی بحساب می آید.

در حال حاضر گروه زنان مدافع حقوق بشر، از قربانیان تجاوز بازپرسی می کند. در اینجا فقط ادای شهادت چند نفر در مورد تجاوز به عنف و اظهارات شاهدان ارائه شده است.

توجه داشته باشید که این عجیب ترین وقایع اتفاقیه نیست. [البته] که طی کردن صدها کیلومتر راه و عبور از پست های بازرسی و بمبارانها، مشکل بزرگی است. زمانیکه اعضای گروه تحقیق غیردولتی در تاریخ ٢٢ ژوئن بیش از ٣٠٠ کیلومتر راه برای فیلمبرداری از پسری طی کردند که شورشیان ناتویی بخاطر امتناع او از وارد شدن به واحد شبه نظامی آنها، وی را اخته کرده و بر چشمش میل کشیده بودند، با چنین مشکلاتی مواجه شدند.

ویدئو فیلم بعدی حاوی تجاوز به دختر باکره را پدر یک خانواده هوادار قذافی تقدیم کرد. شورشیان ناتویی بزور تفنگ او را از خانه بیرون کشیده و بطور دسته جمعی مورد تجاوز قرار دادند و پس از آن، پستانهایش را با چاقو بریدند، و این دختر در اثر خونریزی فوت کرد.

در حال حاضر محققان مدافع حقوق بشر منتظر فرصت بازپرسی از زنی از شهر الزاویه هستند که پس از تجاوز گروهی به وی، پستانهای او را [نیز] بریده اند. پس از آنکه شورشیان هار در حال شلیک هوایی فرار کردند، این زن در حال خونریزی را شاهدان بهت زده از مرگ نجات دادند.

او در بیمارستان بستری شده، ولیکن، هنوز هم در شرایط بهت (شوک) زدگی جسمی و روحی شدید بسر می برد و برای گفتگو آماده نیست. مدافعان حقوق در کنار او هستند و سعی می کنند او را یاری دهند. ما برای معالجه و انجام عمل جراحی ترمیمی او در آمریکا و یا اروپا، بسرعت در جستجوی یک حامی در آمریکا هستیم.

١٩ ژوئن، سربازان قذافی در جریان نبرد برای تصرف شهر میسوراتی، یکی دیگر از قربانیان تجاوز به عنف را نجات دادند. شورشیان این زن جوان را ربوده و بمدت ٢٠ روز بعنوان گروگان نگه داشته بودند و تا زمانیکه نیروهای قذافی خط دفاعی آنها را [در همان منطقه] شکسته و آن زن نگونبخت را نجات دادند، شورشیان بطور شبانه روزی به نوبت به وی تجاوز می کرده اند.

و این است مأموریت انساندوستانه ناتو… بی هیچ تردیدی، [سازمان] ناتو به یک اقدام جنون آمیز مبتذل دست زده و لازم است سریعا از پشتیبانی شورشیان دست بردارد. پول مالیات دهندگان آمریکا برای آموزش فنون تهدید و ارعاب به طالبان جدید صرف می شود و دولتهای غربی نیز ثروتهای لیبی را به یغما می برند.

اما ناتو روحیات مردم لیبی را در نظر نگرفته است. لیبی دارای تاریخ درخشانی بوده و سنت دفاع از استقلال میهن در مقابل اشغالگران خارجی در میان مردم ریشه دار است. خانواده ها و رهبران قبایل لیبی برای دریافت غرامت از کشورهای عضو ناتو و کشورهای عرب حامی شورشیان کوشش می کنند.

در حالیکه ناتو شورشیان را آموزش می دهد و آنها را از لحاظ اونیفورم، تسلیحات، جلیقه های ضد گلوله، وسایل حمل ونقل و مشاور تأمین می کند و از هوا مورد پشتیبانی قرار می دهد، باید مسئولیت همه این جنایت ها را هم بپذیرد. باید غرامت مالی [لیبی] را بحساب شهروندان کشورهای عضو ناتو- از محل [سیستم] آموزش، بهداشت، بازنشستگی و تحصیل آنها در دانشگاهها و از حساب احداث راهها، پلها و غیره بپردازد.

پاتریک هایزلداین کارشناس بریتانیایی مناقشه لیبی و ناتو، سهم بریتانیا از غرامت را ٢ و ٨ دهم میلیارد دلار برآورد کرده است.

بطور کلی لازم است از همه دولتها و کشورهای عضو ناتو پرسیده شود که چرا از این شورشیان پشتیبانی می کنند؟ بی تردید، همه ما هم باید پاسخ این پرسش بسیار مهم را بدهیم.

آیا رئیس جمهور اوباما باید بحساب دلارهای بدست آمده از مالیات دهندگان طبقه متوسط آمریکا، هزینه مالی این جنگ را تأمین نماید؟ (در اینجا، نویسنده مقاله یا از روی تعصب و یا به عمد می خواهد این مسئله را در اذهان مردم القاء کند که گویا هزینه جنگهای آمریکا بحساب مالیات دهندگان آمریکایی تأمین می شود. اما، در واقعیت امر، نه چنین هزینه هایی از جیب مردم آمریکا تأمین می شوند و نه اقتصاد آمریکا بزرگترین اقتصاد جهان است. بلکه، همه این پولها بحساب چاپ بی حد و حصر دلارهای بی پشتوانه و به تبع آن، بحساب غارت لجام گسیخته ثروتهای مردم جهان تأمین می گردند… مترجم). یا آمریکا باید نقش آموزگار و مربی نیروهای القاعده را ایفاء نماید؟ و آن هم باید درست در زمانی بوقوع به پیوندد که ملت بزرگ ما به پایان «سرخ و سیاه» خود نزدیک می شود؟ درست زمانیکه آمریکاییها با تمام قوا برای پیدا کردن کار و محروم نشدن از مسکن رهنی خود [حاصل دریافت وام] تلاش می کنند؟ و [باضافه آن] آیا با آگاهی بر اینکه اینهمه سرباز از نفس افتاده ما در دو جنگ باخته ما، دقیقا با همان شورشیان القاعده در عراق و افغانستان نیز می جنگند؟

بر اساس دقیقاًَ کدام قانون امریکا باید بطور تصنعی از ناتو بخاطر آنکه انگلیس و فرانسه بتوانند یادمان دوران طلایی امپریالیسم گذشته خود را دو باره احیاء کنند، پشتیبانی می کند؟ آیا همه اینها، ارزش به مخاطره انداختن امپریالیسم خود ما و موفقیتهای آن را دارد؟

این فیلمهای ویدئویی واقعیت کاملا دیگری را در مقابل چشمان ما بنمایش درمی آورند. سیا، شاید از اینکه من این فیلمها را منتشر کرده ام، خشمگین بشود. ولی مأمور خوب یک سازمان امنیتی هم باید صادق باشد. ما نباید واقعیات وحشتناک و بدمنظر را از نظرها پنهان کنیم. ما موظف به کسب اطلاعاتی هستیم که هم رهبری و هم جامعه برای انتخاب سیاسی آگاهانه به آنها نیاز دارند. اغلب اطلاعات جاسوسی بسیاربسیار نامناسب هستند. اما به نظر من، ترحم به [اعصاب] شما صحیح نیست.

من بعنوان مأمور سابق سازمان جاسوسی آمریکا، گمان می کنم که ایالات متحده آمریکا باید روابط خود با شورشیان لیبی را سریعاًَ قطع کند و به پشتیبانی مالی آنها پایان دهد.

شما که خودتان تصمیم گیرنده هستید.

در باره سوزان (یا سوسن) لینداوئر- او در سازمان ملل متحد در بخش ضد تروریستی کار می کرد. در شعبه تحت مسئولیت او کشورهایی مثل لیبی، عراق، مصر، یمن، سوریه و مالزی عضویت داشتند. گروه تحت رهبری او مدتها پیش در مورد وقوع حادثه تروریستی ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١هشدار داده بود. وی مؤلف کتاب «تعصب یا خسارت مفرط» (Extreme Prejudice) می باشد.

Susan Lindauer

افزوده های مترجم:


ــ امپریالیسم آمریکا و همه دولتهای «غربی» که بپشتوانه دلارهای نفتی و آدمخوران کشورهای مرتجع عربی، ابتدا گروهکهای تروریستی القاعده و طالبان را خلق کرده و سپس به بهانه جنگ با همان گروهکهای سیاساخته، افغانستان را به آزمایشگاه انواع تسلیحات جدید، تخلیه گاه تسلیحات کهنه تر خود و مرکز کشت انواع مواد افیونی تبدیل کردند، یقینا در آینده نزدیک نیز، ببهانه مبارزه با همین شورشیان آدمخور ناتویی، که «الله اکبر گویان»، سر می برند و به زنان تجاوز می کنند، کشور پیشرفته لیبی را که مصمم بود در همین سالها هشتمین معجزه جهان (آبرسانی صحراهای وسیع از طریق کانالها و رودخانه های مصنوعی) را در معرض تماشا قرار دهد، پس از اینهمه وحشیگری به محل تاخت و تاز اوباشان غربی تبدیل خواهد کرد.


ــ از همه طرفداران و همچنین، مخالفان جنگهای استعماری دولتهای غربی تقاضا می شود ضمن مطالعه این مطلب و اگر دل و جرأت تماشا دارند(من که ندارم)، با مشاهده ویدئوفیلمهای مورد بحث در این مقاله، در دادگاه وجدان خود به این سؤال پاسخ گویند که: آیا تشکیل، آموزش و تربیت گروههای آدمخوار که براحتی کارد سلاخی بدست گرفته و با خونسردی سر انسان می برند، هتک حرمت زنان و دختران می کنند و یا بمبهای یک تنی را در کوچه و خیابانهای شهرها و روستاها رها می کنند، در جایی غیر از لابراتورهای سازمانها و نهادهای امنیتی- سیاسی امپریالیستی- صهیونیستی امکانپذیر هست؟ اگر پاسخ منفی باشد، آیا حاضر خواهند بود دولتهای امپریالیستی را مصداق کامل تروریسم تعریف نمایند؟


جمعه ۲٤ تير ۱٣۹۰

۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

ده روش برای اغوای مردم بواسطه رسانه های جمعی
نوآم چامسکی
منبع: تارنمای «جنگ و صلح»
ترجمه و چند توضیح مختصر: ا. م. شیری
١ــ منحرف کردن توجه
عنصر اصلی هدایت جامعه عبارت است از انحراف توجه مردم از مشکلات اساسی و تصمیمات محافل سیاسی و اقتصادی از طریق اشباع دائمی فضای جامعه با اخبار و اطلاعات مربوط به مسائل کم اهمیت اجتماعی. روش انحراف اذهان عمومی از این جهت بسیار حائز اهمیت است که امکان کسب آگاهی های جدی در عرصه های علوم، اقتصادیات، روانشناسی، نیرابویولژی و سیبرنتیک را از شهروندان سلب می کند.
«منحرف کردن مستمر اذهان عمومی جامعه از مشکلات اجتماعی موجود، پیوند دادن موضوع آنها با مسائل فاقد اهمیت واقعی، کوششی است در جهت آنکه مردم چنان مشغول باشند که وقتی برای اندیشیدن برای آنها باقی نماند؛ مثل اغلب حیوانات، از صحرا به- طویله» (نقل از کتاب: «سلاح بی صدا برای جنگ خاموش»).
٢ــ مشکل آفرینی، و سپس پیشنهاد جستجوی راه حل آن
این متد «مشکل- واکنش- راه حل» نامیده می شود. در اجرای آن، زمانی که مشکلی بروز می کند، باید «وضعیت» در سمتی هدایت شود، که بتواند موجب برانگیختن چنان واکنشی در میان مردم گردد که بر راه حل مورد نظر محافل حاکمه منطبق باشد. بعنوان مثال، دامن زدن به موج خشونت در شهرها و یا سازماندهی اقدامات تروریستی خونین بخاطر آنکه خود مردم خواستار تصویب قوانین شدید امنیتی و اجرای سیاستهای محدود کننده آزادیهای مدنی باشند.
و یا: دامن زدن به بحران اقتصادی بمنظور ضروری نشان دادن تخلف شدید از حقوق اجتماعی و اعمال محدودیت در انجام امور خدمات شهری.
٣ــ روش استفاده مستمر
برای اتخاذ هر گونه تدابیر غیرعادی، القاء دائمی آن، روز به روز، سال به سال کافیست. شرایط اجتماعی- اقتصادی کاملا جدید (نئولیبرالیسم)، دقیقاًَ با استفاده از همین روش در سالهای ٨٠ و ٩٠ قرن قرن گذشته تحمیل گردید.
هر چه محدود کردن نقش دولت، خصوصی سازی، بی اطمینانی، بی ثباتی، بیکاری توده ای، حقوق و دستمزدها، دیگر برای زندگی شایسه کفاف نمی کنند. اگر همه آنها بطور همزمان اتفاق می افتادند، قطعا انقلاب روی می داد.
٤ــ تعویق مهلت اجرا
روش دیگر برای اجرای تصمیمات غیرمتعارف، در نشان دادن آنها بعنوان «راه حلهای ضروری و مناسب» و جلب رضایت مردم برای اجرای آنها در آینده خلاصه می شود. البته که حصول توافق بر سر هر گونه تلفات در آینده بسیار سهل تر از پذیرش آنها در زمان حال می باشد.
اولا- برای اینکه فوری انجام نمی گیرد. ثانیا- برای اینکه خلق در مجموع خود همیشه تمایل دارد «با امیدواری به اینکه فردا بهتر خواهد شد» و یا احتمال گریز از آن تلفات نیز وجود دارد، خود را تسلی دهد. در چنین وضعیتی، شهروندان زمان بیشتری برای خوگرفتن با فکر تحولات و قبول متواضعانه آنها هنگامی که زمان اجرایشان فرا می رسد، خواهند داشت.
۵ــ مراجعه به مردم همچون مراجعه به اطفال
در اکثریت بیانات تبلیغاتی فراگیر خطاب به توده های مردم، از دلایل، پرسوناژها، کلمات و لحن بیانی استفاده می شود که انگار سخن از کودک دبستانی عقب مانده جسمی یا عقلی می رود.
کسی که تلاش بیشتری بخرج می دهد تا شنونده را گمراه کند، بمیزان بسیار بیشتر از آن برای استفاده از گفتارهای بچگانه کوشش می کند. چرا؟ «برای اینکه اگر یک نفر به یک نفر دیگری چنان مراجعه می کند که گویی او ١٢ سال یا کمتر از آن سن دارد، بموجب نیروی تلقین پذیری، در پاسخ یا واکنش آن شخص، قطعا، انتظار یک ارزیابی انتقادی از یک کودک ١٢ ساله یا سنین پائین تر از آن را نیز نخواهد داشت.
٦ــ اتکاء هرچه بیشتر به احساسات بجای تکیه بر اندیشه
تأثیرگذاری از طریق احساسات، یک روش سنتی است که با هدف از بین بردن قابلیت مردم برای تجزیه و تحلیل منطقی، و در نتیجه و بطور کلی برای مسدود کردن راه تفکر انتقادی پیرامون وقایع اتفاقیه بکار برده می شود. از دیگر طرف، استفاده از عامل احساسات اجازه گشودن دروازه به ناخودآگاهی را برای رسوخ دادن افکار، امیال، ترس ها، نگرانی ها، مجبوریت ها یا الگوی ثابت رفتاری می دهد...
٧ــ اشاعه جهل در میان مردم با روش آموزش در سطح متوسطه
این روش بمنظور ناتوان ساختن مردم از درک شیوه ها و شگردها و برای تسهیل مدیریت و تابع اراده خود ساختن آنها مورد استفاده قرار می گیرد. «کیفیت تحصیل قابل دسترس برای طبقات فرودست جامعه، در حد امکان باید ناکافی و در حد متوسط باشد. بطوریکه دیوار جهالت بین طبقات پائینی و بالایی جامعه، باید در چنان سطحی ثابت بماند که طبقات فرودست نتوانند از آن عبور کنند.
٨ــ تشویق شهروندان به تحسین حد وسط
این روش چنین فکری را که حماقت، ابتذال و بی ادبی مد روز است، به اذهان مردم القاء می کند...
٩ــ تقویت حس خود مقصری
واداشتن انسان به باور بر اینکه فقط خود او مقصر بدبختی هایش می باشد، که به شکل نارسائی های فکری، ناتوانی ها یا تلاشهای جاریش بروز می کند. در نتیجه، بجای آنکه برعلیه سیستم اقتصادی برخیزد، با مقصر شناختن خود در قبال همه مشکلات، به خودنابودی مشغول می شود، که آن هم باعث افسردگی منجر به انفعال می گردد. و بدون عمل هم نمی توان از انقلاب صحبت کرد.
١٠ــ کسب شناخت در باره انسانها بیش از آن شناختی که خود در مورد خود دارند
پیشرفتهای علمی در طول ۵٠ سال اخیر، موجب عمیق تر شدن شکاف بین آگاهی انسانهای عادی و اطلاعات در اختیار و مورد استفاده طبقه حکمران، شده است.
ببرکت علم بیولوژی، نیرابیولوژی و روانشناسی تجربی، «نظام» شناخت پیشرو در باره انسان را، هم از لحاظ فیزیولوژیکی و هم هم از نظر روانشناسی تحت اختیار خود در آورده است. نظام موفق شده است در مورد انسان عادی بیش از آنچه که خود از خود می شناسد، شناخت بدست آورد. این بدین معنی است که در اکثر موارد نظام از قدرت عظیمی برخوردار است و بدرجات بیشتر از خود انسانها، آنها را اداره می کند.
چند توضیح مختصر
در حین برگردان نوشتار فوق، در نظر داشتم بمنظور واضح تر نشان دادن هر یک از روشهای مورد بحث، نمونه ها و مثال هایی را نیز ذکر کنم. ولیکن، برای احتراز از اطاله کلام، در اینجا فقط به آوردن توضیحات مختصری راجع به چهار روش- منحرف کردن توجه، مشکل آفرینی و سپس پیشنهاد جستجوی راه حل آن، استفاده مستمر و اشاعه جهل در میان مردم با روش آموزش در سطح متوسطه- بسنده نموده و بقیه را بخود علاقمندان شناخت روشهای اغواگرانه امپریالیسم واگذار می کنم.
منحرف کردن توجه- این روش را دولتها و رسانه های امپریالیستی همه روزه بصورت گستره مورد استفاده قرار می دهند. مثلا اگر در نظر بگیریم که در عرض همین روزهای و ماههای اخیر در حالی که در یک سو تقریبا تمام کشورهای اروپایی و آمریکا را اعتراضات و اعتصابات مردمی فراگرفته و در سوی دیگر، کشورهای افغانستان، پاکستان، فلسطین، لیبی زیر بمبارانها «بشردوستانه» ارتشهای استعماری هر روز بیش از روز پیش به ویرانه تبدیل می شوند و مردم بی دفاع آنها فوج فوج کشتار می شوند، مراسم «ازدواج» دو همجنسگرای موی سر و ریش سفید در آمریکا و نشان دادن بوسه «عشق» آنها از رسانه های تصویری، خبر «تقلای» استروس کان، رئیس سابق صندوق بی المللی پول برای تجاوز به یک زن و اخبار بسیاری دیگر در همین سطح و اهمیت را چنان بزرگنمایی می کنند و چنان پیرامون آنها هیجان می آفرینند که انگار تمام مشکلات و مصایب مردم جهان فقط همین «حوادث» بوده و بس.
مشکل آفرینی و سپس پیشنهاد جستجوی راه حل آن- حوادث تروریستی ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١ در نیویورک و واشینگتن، انفجار ایستگاه مرکز قطار مادرید در مارس ٢٠٠٤ و انفجار بمب در ایستگاه متروی لندن در سال ٢٠٠۵ و عملیات تروریستی جمعه گذشته، 22 ژوئیه سال ٢٠١١ در چهارچوب این روش قابل بررسی هستند. تحلیلگران ذوق زده که بر اساس داده های دولتها و رسانه های امپریالیستی آنها را به «القاعده (گذشته از اینکه القاعده نیز یکی از گروههای شبه نظامی سازمان سیا است) و یک نفر (بلی فقط یک نفر!) نروژی چشم آبی و مو بور» ربط دادند، بی شک در بیراهه ای قدم گذاشتند که آنها را از تلاش برای شناخت اقدامات تروریستی سازمانهای امنیتی دولتهای امپریالیستی بعنوان سازمانگر اصلی حوادث فوق الذکر و بسیاری رویدادهای مشابه محروم می سازد.
استفاده مستمر- این روش به تحلیلگران اجازه می دهد از جمله با تحقیق پیرامون اجرای برنامه «هدفمند سازی یارانه ها» مطابق برنامه های «اقتصادی» بانک جهانی و صندوق بین المللی پول توسط رژیم جمهوری اسلامی ایران، به عمیق اغواگریهای رژیمها سرمایه داری پی ببرند.
اشاعه جهل در میان مردم با روش آموزش در سطح متوسطه- تا آنجا که اطلاع و شناختم اجازه می دهد، جمهوریهای منشعب از اتحاد شوروی سابق، زننده ترین نمونه و مثال زنده کاربرد روش امپریالیستی اشاعه جهالت و نادانی در جامعه هستند. بعقیده کارشناسان، نظام آموزش و پرورش اتحاد شوروی بالغ ترین نظام تعلیم و تربیت تاکنونی در جهان بود. اما در سالهای پساشوروی، علیرغم اینکه کشورهای غربی دهها مدرسه «عالی» و «دانشگاه» در هر یک از جمهوریها دایر کرده و همه ساله میلیاردها ثروت مردم را ببهانه شهریه به جیب می زنند، گذشته از افزایش سالانه درصد بیسوادان صرف، سطح سواد علمی «تحصیل کرده ها» تا آن حدی پائین آمده است که طبق نظر سنجی تلویزیون «ار تی ار» روسیه، هفتاد درصد سؤال شوندگان معتقدند که خورشید دور زمین می چرخد و یا، برنامه ها و کتابهای درسی نوآموزان مدارس ابتدائی بقدری فشرده و سنگین هستند که مثلا، دانش آموز کلاس دوم ابتدای باید چهار عمل اصلی ریاضیات (جمع، تفریق، ضرب و تقسیم) را فراگیرد و یا کتابهای درسی اش را بخاطر حجم و سنگینی آنها، با کمک والدین یا یک نفر بزرگتر تا مدرسه و بالعکس حمل کند. همچنین، در مدارس برای آموختن حروف الفبا به دانش آموزان کلاس اول ابتدایی از کلماتی مانند خدا، قرآن، تورات، انجیل، پیغمبر، امام، کلیسا، مسجد، زیارتگاه و امثال آنها استفاده می شود. با این وضع، می توان فاجعه کاربست این شیوه نحس را تا حد تقریبا دقیقی حدس زد.
٦ مرداد ۱٣۹۰

نقش ناتو پس از جنگ سرد
م. ابول فاضل، سفیر بازنشسته
مأخذ: «تارنمای جنگ و صلح»
http://www.warandpeace.ru/ru/analysis/view/59844/
برگردان: ا. م. شیری
روبرت گیتس وزیر دفاع مستعفی آمریکا ضمن ابراز نارضایتی خود را از مشارکت ضعیف کشورهای اروپایی در اقدامات نظامی ناتو در جهان سوم، به عبارت دقیق تر در جنگ علیه افغانستان و لیبی، گفت که آنها در «پی آنند که مالیات دهندگان آمریکایی هزینه تأمین امنیت را که در نتیجه کاهش بودجه های دفاعی اروپا شدت یافته است، بعهده بگیرند». بگفته وی، اروپایی ها باید در چنان وضعیتی باشند که بتوانند دوش بدوش نیروهای آمریکایی به جنگهای جهان سوم اعزام شوند. نیروهای آمریکائی با همین منظور در اروپا مستقر شده اند.
پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) برای حفاظت از اروپای غربی در مقابل حمله اتحاد شوروی تشکیل یافت. ایالات متحده آمریکا، عضو مؤسس پیمان ناتو تعهد خود به این وظیفه را بنمایش گذاشت. در واقعیت امر، دقیقاًََ منبع اصلی قدرت ناتو، آمریکا بود و قدرتهای بزرگ دیگر (بریتانیا و فرانسه) که در جنگ جهانی دوم ویران شده بودند، مشکل می توانستند با قدرتی مثل اتحاد شوروی رقابت نمایند.
اما، اتحاد شوروی با از دست دادن ١۵ میلیون نفر، بیش از هر کشور دیگری نتایج فاجعه بار جنگ جهانی دوم را متحمل شد و نیمی از کل صنایع آن نابود گردید (برای مترجم مقاله حاضر روشن نیست که نویسنده مقاله، باستناد کدام اسناد، ٢٧میلیون نفر کشته شدگان اتحاد شوروی در جنگ جهانی دوم را ١۵ میلیون نفر ذکر کرده است). ممکن است، بعد از جنگ این کشور صاحب بزرگترین ارتش هم بوده، ولی هیچکس باور نمی کرد که حتی فکر جنگ با آمریکا، تنها کشوری که در آن زمان سلاح هسته ای در اختیار داشت، بسرش خطور هم بکند. نه، از این سو خطر نظامی اروپا را تهدید نمی کرد. اما، خطر ایدئولوژیک ممکن بود. آمریکا بخاطر نگرانی از انتخاب رژیم کمونیستی، مدتها در مقابل انتخابات آلمان واحد مقاومت نشان داد. بلافاصله پس از جنگ، چنین خطری فرانسه و ایتالیا را نیز تهدید می کرد (بعدها امریکا با همین دلایل، با انتخابات در ویتنام واحد نیز به مقابله برخاست). در آن دوره جنبش کمونیستی، در مجموع، در سراسر جهان در حالت تهاجمی قرار داشت. زیرا، سرمایه داری قادر به حل مشکل فقر که در اثر جنگ و فاشیسم، شدت یافته بود، نبود. لیکن، حفظ ساختار استعماری اروپا می توانست از گسترش خطر کمونیزم در جهان سوم، همان خطر اصلی که اروپا را تهدید می کرد، جلوگیری کند. به همین سبب، ناتو در محدوده اروپا محدود ماند. بدین ترتیب، چالش ایدئولوژیک، در واقع، پاسخ نظامی یافت. در این امر هیچ چیز غیرواقعی وجود نداشت. زیرا، رهبران غربی تردید نداشتند که کمونیستها در صورت پیروزی در انتخابات فرانسه یا ایتالیا، بکمک نیروی نظامی از دستیابی آنها به قدرت ممانعت خواهند کرد. و استالین خوشحال خواهد شد. او [آمریکا] نمی خواست کمونیستها در هیچ کشور رشدیافته ای به حاکمیت رسیده و مشابه آن بربریت حاکم تا پیش از سازندگی سوسیالیستی در روسیه را به نمایش بگذارند.
نکته مثبت این استراتژی عبارت از این بود که آنها توانستند از برخورد نظامی بین بلوک بندیها احتراز کنند. حتی سیستم جنگ کلاسیک بین کشورها در کره نیز نتوانست گسترش یابد.
در سال ١٩٦١ خروشچوف از پذیرش پیشنهاد کندی در وین مبنی بر تقسیم جهان بین دو قدرت، که بر اساس آن غرب می توانست با محترم شمردن مرز موجود با بلوک کمونیستی، که مانع گسترش کمونیسم به خارج از محدوده آن بود، امتناع کرد. اما رهبر شوروی در واقع از این پیشنهاد پیروی می کرد، و حتی چندی پیش از سرنگونی خود نیز عملا در مقابل حوادث ویتنام از خود سلب مسئولیت نمود. جانشینان او نه تنها در جهت تشنج زدائی، حتی به [سیاست]همکاری اقتصادی بسیار نزدیک با ایالات متحده آمریکا روی آوردند. و همین مسئله باعث نارضایتی جنبشهای انقلابی در جهان سوم و بدبینی شخصیتهایی مثل چه گوارا نسبت به آنها گردید. برای آنها قابل فهم نبود که چرا این انقلابیون می خواستند انجام انقلاب را جایگزین اجرای دستورالعملهای وزارت امور خارجه اتحاد شوروی بکنند.
مشکل زمانی سر بر آورد که اتحاد شوروی بدون اعلام قبلی سقوط کرد. پیش از آن، پیمان ورشو از هم گسست. هم ناتو و هم اتحادیه اروپا از هرج و مرج ناشی از آن، در جهت گسترش به مناطق شرق اروپا و حتی به جمهوریهای اتحاد شوروی سابق استفاده کردند. این گامها هم هیچ خطر نظامی در پی نداشت. هدف آنها بهره برداری از ضعف موقتی روسیه برای تبدیل اعضای سابق بلوک اتحاد شوروی به مناطق حفاظت شده سرمایه داری غرب بود.
پیمان آتلانتیک شمالی ظاهراًَ بمنظور مقابله با قدرت نظامی شوروی تشکیل گردید. ولیکن، از بین رفتن این قدرت، و حتی تجزیه دولت خود شوروی، انحلال پیمان ناتو را به دستور روز غرب وارد نساخت. ناتو به موجودیت خود ادامه داد و در کل جهان گسترش یافت. وظیفه امروزی آن، عبارت از تضمین دستیابی امن کشورهای رشدیافته به ثروتهای طبیعی و ذخایر مواد خام کشورهای جهان سوم در سراسر جهان و پاسداری از مناسبات مبادله نابرابر بین دو جهان است. بزبان ساده تر، آن [ناتو] باید جهان سوم را همواره در زیر بردگی اقتصادی حفظ نماید. این کشورهای رشدیافته نه تنها علاقمند به خرید محصولات جهان سوم، حتی به قیمت ارزان هستند، یعنی زمانیکه «تعیین آزادانه قیمتها در بازار» باید محتوای مبادله نابرابر قیمتها را در شرایطی که تعداد بیشتر ساعت کار ضروری اجتماعی با ارزش کمتری مبادله می شود، در بطن خود داشته باشد. صرفنظر از اینکه ایدئولوگهای سرمایه داری چه می گویند، هیچکس در نتیجه مبادله برابر ارزشها، به ثروت دست نمی یابد. این مدعا، هم در انطباق با دولتها و هم در مورد هر شخص منفرد صدق می کند.
این نظام مبادله نابرابر با کشورهای جهان سوم از آغاز دوره استعمار در قرن شانزدهم از راه اعمال زور برقرار شد. بعنوان مثال، نبرد پلسی (Plessy) (جنگ بین کمپانی هند شرقی انگلیس با سراج الدوله از کمپانی هند شرقی فرانسه. م.) در سال ١٧۵٧ برای تسلط بر منابع آسیای جنوبی در گرفت. این منافع برای هر دوی آنه کفایت می کرد. جنگ بخاطر [تعیین] نرخ مبادله بین دو طرف در گرفت. و دستیابی پایدار به این امر فقط در صورت اعمال کنترل سیاسی بر منطقه، زمانی که دو طرف با برتری نابرابر وارد بازار می شدند، ممکن بود.
مؤثرترین راه ایجاد عدم تقارن منافع بین دو طرف، در میان جهان سوم و جهان رشدیافته، شامل کاهش دستمزدها در جهان سوم بود. زیرا، تولید کنندگان در این کشورها باید مازاد بیشتری را در اختیار طبقه حاکم خود قرار دهند، که آن را با کشورهای توسعه یافته یا به نام حق دوست و یا به شکل ناهنجار، اما با تطبیق مؤثر قانون معادله سهمیه از سود در سطح جهانی تقسیم می کنند. بدین ترتیب، مبادله نابرابر ارزشها بین دو جهان، در شکل معادله ارزشها ظاهر می شود.
این مبادله نابرابر با کمک دستگاههای اجرائی رژیمهای استعماری به مرحله اجرا گذاشته می شود که بقاء آنها وابسته به آن است که منافع برخی طبقات و یا لایه های اجتماعی در مستعمرات، با ادامه مناسبات استعماری گره خورده است. این واقعیت عیناًَ با مناسبات نواستعماری گسترده امروزی نیز، که ببرکت استقلال سیاسی یا خودمختاری دولتهای نواستعماری بسیار پیچیده تر شده، کاملا منطبق است. این امر نیازمند تهدید یا استفاده از زور برای همکاری اقتصادی اجباری می باشد و این تهدید همواره به خشونت واقعی تبدیل می شود.
ضرورت استفاده از خشونت همچنین احتمالا، از مهمترین تناقضات سرمایه داری- از روند، بگفته کیز، کاهش تقاضا نسبت به عرضه، ناشی می شود. در این صورت برای رفع کمبود تقاضا، می توان قابلیت پرداخت به ازای تقاضا را از خارج به اقتصاد تزریق کرد. جنگها در مقیاس متعادل می توانند این نقش را بدین ترتیب ایفا نمایند که با مصرف تسلیحات و ادوات جنگی موجود، جای آنها را با سفارشهای جدید پر کنند.
اجرای خشونت یا تهدید با آن، باید بمنظور احتراز از مناقشات بین خود کشورهای توسعه یافته، بصورت جمعی انجام شود. پس از جنگ جهانی دوم، در دوره گذار از استعمار کهنه به استعمار نو، پیش از آنکه ناتو نقش جهانی فعلی خود را بر عهده بگیرد، اصطکاکاتی بین این کشورها بوقوع می پیوست. فرانسویها با اراضی زیرنظارت خود در سوریه مشکل داشتند و بریتانیایی ها آنها را ازغرب آسیا بیرون راندند. زمانیکه در سال ١٩۵٦ فرانسویها و انگلیسی ها تقلا کردند با رویکرد نظامی سلطه خود را بر مصر برقرار سازند، آمریکا به مخالفت برخاست و مصر را به حوزه های نفوذ خصوصی خود افزود.
ناتوی جهانی شده از اقدامات مشابه اعضای خود جلوگیری می کند و از منافع نواستعماری آنها پاسداری می نماید، اما، سود چنین اقداماتی متناسب با تناسب قوا در داخل ناتو، بین اعضای آن تقسیم می شود که بخش اصلی آن به ایالات متحده آمریکا تعلق می گیرد. این شکل تقسیم سود بدان منجر می شود که بقیه اعضاء با بی میلی در عملیات جنگی ناتو مشارکت جویند. اما نارضایتی آمریکا نسبت به آنها که در اظهارات اخیر رابرت گیتس نیز انعکاس یافت، مسئله اصلی را در پرده نگه می دارد. تناقض اصلی در خود آمریکا نهفته است و آن، شامل سه عنصر می باشد.
اول- اکثریت عملیات جنگی که ناتو در این آواخر آغاز کرده، در خدمت و یا تلاشی است در جهت خدمت به منافع اقتصادی یا استراتژیک آمریکا. ولیکن آمریکایی های جوان، که آماده دفاع از میهن خویش نیستند، حاضر به مردن در راه منافع امپریالیستی آن هم نمی باشند. ایالات متحده آمریکا بخشی از این کمبود را با بهره گیری از «لژیون خارجی» غالبا شامل مهاجران آمریکای لاتینی حاضر به خدمت در خارج به ازای وعده اعطای تبعیت آمریکایی تأمین می نماید. اما آنها در آن حدی نیستند که بتوانند این سوراخ را وصله کنند.
دوم- آمریکایی ها بخاطر ضرورت پرداخت هزینه های جنگها به شکل مالیات و تورم، خشمگین هستند (هزینه جنگ ویتنام سالانه ۵ میلیارد دلار بود و اکنون مخارج جنگ در افغانستان ١٠ میلیارد دلار در ماه است). این در حالی است که سود حاصل از این جنگها و بخصوص نفت، به جیب کمپانی های بزرگ سرازیر می شود.
سوم- ایالات متحده آمریکا نیز مثل هر امپراطوری رو به زوال، با قدرتهای منطقه ای متحد می شود. بعبارت دقیق تر، آمریکا برای دفاع از منافع خود در منطقه اقیانوس هند، با کشورهای هند و استرالیا عقد اتحاد بسته است. با این همه، اختلاف نظر بین آنها بقوت خود باقیست. زیرا، منافع این کشورها در منطقه خود، با منافع آمریکا همگون نیست.
این تناقضات مختلف مشکل بتوانند موجب از هم پاشیدن اتحادها شوند یا بر استراتژی منافع نظامی در جهان سوم تأثیر بگذارند. چرا که یکسانی منافع متقابل کشورهای توسعه یافته بیش از تفاوت آنهاست. پاکستان در وضعیت دیگری با آمریکا پیوند خورده است. این کشور مثل اینکه در سیستم سیر تکاملی جایی ندارد و برای پاسخگویی به چالشهای جدید، باید استراتژی جدیدی را مورد مطالعه قرار دهد. اما این تکامل تدریجی ابتدا بایستی در داخل کشور روی دهد، زیرا برای پاکستان فرصتهایی در جهت احراز موقعیت جدید در جهان پدید آمده است.
٣ مرداد ۱